خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال گیل دخت از شبکه یک

در این پست از صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال گیل دخت از شبکه یک

در این پست از صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در میانه هیاهو و مهلکه قجری تار و پود دل‌هاشان با مهر و محبت هم بافته می‌شود؛ قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یک بهانه برای ماندن پیدا می‌کنند و…

برای مشاهده متن کامل خلاصه داستان هر قسمت باید روی تیتر هر قسمت کلیک کنید.

قسمت ۶۰ سریال گیلدخت

آصف از مطبخ بیرون آمد درحالی که تقی خان رو با گلوله کشته بود…

همه در حال تیر اندازی به هم بودند اوضاع عمارت آشفته بود… که َسید توی حیاط عمارت به مردم روستا گفت نزارید کسی از اینجا فرار کنه…

آصف در میان این هیاهو زهر مار رو دید و گفت تو برو توی آبادی و همه رو بکش و منم میرم دنبال گلنار باید این ماده گرگ رو پیدا کنم‌…

اسماعیل هم اومد و جنازه تقی خان رو دید و خیلی ناراحت شد و داشت گریه می کرد که یکی از تفنگچیا اومد گفت اسماعیل گلنار خانوم رفته بیرون عمارت دنبال تو. یکی از تفگچیا رو بفرستم دنبالش؟ که اسماعیل هراسان خودش سوار اسب شد و رفت دنبال گلنار.

قسمت ۵۹ سریال گیلدخت

شب مهمانی فرا رسید.حکیم رو که زندانی کرده بودند آوردند توی مهمونی تا یسری چیزا رو بگه، مثلا یه حقایقی رو بگه. حکیم گفت: یک شب به دربار رفتم و بلاخره مرا به اتاق کشیک چی بردند…. مادر بزرگ مظفر الدین شاه هم اونجا بود، معین میرزا که اون موقع ۵ سال داشت و برادر طاوس الموک بود بیماری صرع داشت و نباید شاه میشد . بجاش باید صفی الدوله جاش می نشست نه مظفر.. من حکیم دربار(طبیب الممالک)اعتراف میکنم در اون زمان معین میرزای ۵ ساله رو کشتم. تقی و گلنار داشتند به سمت عمارت میرفتند که به سمت مجلس مهمانی بروند که زهر مار با تفنگ به سمت تقی رفت و گفت نمی زارم بری و من وتو حالا حالا ها باهم کار داریم که یدفعه اسماعیل سر رسید و زهر مار رو بستند و زندانی کردند و تقی و گلنار به سمت مجلس مهمانی رفتند. در مجلس مهمانی طاووس که خیلی حالش بد بود و خون از دهان او آمده بود…به بزرگان و روئسای قبایل گفت که باید مظفر رو خلع و آصف رو بجاش بنشونیم که این موقع بود که تقی و گلنار وارد مهمانی شدند.

قسمت ۵۸ سریال گیلدخت

آصف و طاووس توی اتاق نشسته بودند که چاوش در زد و وارد شد و گفت خبرای بدی براتون دارم متاسفانه تقی خان فرار کرده…کشیک چی رفته دیده تقی خان فرارکرده. آصف خیلی عصبانی شد و گفت برو هر طور شده تقی رو پیدا کن نیاید فرارش درز پیدا کنه. برو صفی رو هم برام غل و زنجیر کن بندازش تو گرمابه تا بگم چیکار کنی.

از یه طرف دیگه تقی و گلنار داشتند غذا می خوردند که یهو فیروزه اومد داخل و گفت صفورا توی غذای طاووس و آصف سم ریخته ماموریت داره اونا رو بکشه…

قسمت ۵۷ سریال گیلدخت

طاووس ردای آقا محمدخان رو به برادرزادش آصف هدیه داد و گفت تا به تخت ننشستی این ردا رو تنت نکن…چون شهون نداره که قبل از سلطنت تنت کنی..

آصف وسوسه شده بود و چند باری خواست ردا رو به تن کنه که بلاخره بعد از اینکه طاووس از اتاق بیرون رفت اونو پوشید.

طاووس رفت پیش تقی و بهش گفت من خیلی متاسفم برا مرگ گلنار.تقی با من این قد بد نباش.این اتفاقا تموم شه با هم بریم یه جای دور زندگی کنیم باهم….تقی همیشه از خودم می پرسم که چرا منو ول کردی و رفتی با احترام السادات ازدواج کردی ؟ مگه اون چی داشت که من نداشتم ….

قسمت ۵۶ سریال گیلدخت

خدمه مشغول تمیز کردن عمارت بودند برای آمدن مهمانان و شازده های قجری. مهمانان داشتند یکی یکی می رسیدند به عمارت.و لحظه لحظه عمارت شلوغ تر و پر هیاهو تر میشد….

خدمه مشغول پذیرایی از مهمانان شدند که در این حین صفورا رفت پیش چاوش و گفت؛ چاوش قرارامون و حرفامون چی شد.یادت رفت بمن چی می گفتی…چی شده که الان حاضر نیستی تو صورت من نگاه کنی و شروع کرد به گریه کردن….

قسمت ۵۵ سریال گیلدخت

چاوش و سربازان عمارت شروع کردند به گشتن عمارت. وقتی صفورا به صفی گفت که اول بهتره بیاین مطبخ رو بگردید .صفی هم چاوش و سربازا رو فرستاد که مطبخ رو ریز به ریز بگردند.اما خوشبختانه چیزی پیدا نکردند… گلنار سوسن تفنگا رو به همراه زباله های مطبخ روی گاری گذاشته بود و اونو بین زباله ها پنهان کرده بود و میخاست از در عمارت بیرون بره. که نظیر و تفنگچیا جلوشو گرفتند و نظیر گفت کجا میری؟ گلنار بدون اینکه کسی متوجه بشه به نظیر فهموند که سوزن تفنگا داخل زباله هاس. و باید از عمارت اونا رو ببره بیرون.

قسمت ۵۴ سریال گیلدخت

سریال گیلدخت از سریال های تاریخی می باشد که پنجشنبه ها و جمعه ها ساعت 22 و 10 دقیقه روی آنتن شبکه یک می رود.

گلنار شبانه و مخفیانه به دیدن پدرش رفت. تقی از دیدن گلنار شوکه شده بود و به خیالش گلنار مرده بود و با دیدن دخترش اشک شوق ریخت.
گلنارم گفت ما مجبور بودیم برای رهاشدن از دست آصف و آدماش این نقشه رو بکشیم که من توی اون حادثه ‌کشته شدم.

گلنار گفت چند روز دیگه این عمارت پر میشه از شازده های قجری. خیل افیون و اشراف میخاد سرازیر بشه اینجا

تقی به گلنار گفت تو میدونی طاووس الملوک چه تدبیری برای این مهمونی کرده؟
گلنار گفت که خیلی ‌کارا کرده.از تهرون تا تفلیس رفته…. من حتی میدونم کلی توپ و تفنگ تدارک دیده بود که خدا رو شکر نرسیده به عمارت از بین رفت.

تقی گفت این جماعت میخان آصف رو جایگزین مظفر کنن ولی تو با تمام توان باید جلوشونو بگیری . حالا که ماهی به دمش رسیده باید بزاریم اون طور که طاووس میخاد پیش بره. موقع مهمونی ما سر می رسیم و نمیزاریم این مهمونی سر برسه.

قسمت ۵۳ سریال گیلدخت

دزدانی که به نام اسماعیل به کاروانهای مردم حمله می کردند، از مردم غارت و دزدی می کردند. اسماعیل در بین راه یکی از این کاروانها به کمین نشست و وقتی که دزدان به کاروان حمله کردند اسماعیل دزدان را گرفت.
اسماعیل کسی که به اسم اون دزدی میکرد و گیرآورد. و اسیرش کرد و گفت بیا بریم بسط توی امام زاده بشین و به مردم بگو این غارت ها کار اسماعیل نیس. که یهو زهرمارخان سر رسید و با یه گلوله اون دزدو کشت…..
مهربان بانو یک جام شراب که اغشته به زهر بود را میخواست به اتاق طاوس الملوک و آصف ببرد که هی دس دس میکرد که بره داخل یا نه که بلاخره نتونست بره و برگشت.
گلنار به عمارت برگشت که چاوش بهش گفت کجا اومدی دختر بی بی لایقه…
زهرمار خان هم بعد از اینکه دزد رو کشت، اسماعیلو به اسبش بست و داشت شکنجش میداد که یدفعه اسماعیل به پای زهرمار زد و اونو انداخت زمین و خواست که اونو خفه کنه اما بهش گفت دستمو به خون کثیف تو آلوده نمیکنم برو به بالا دستیات بگو تا اسماعیل زندس نمیزاره آب خوش از گلوتون پایین بره.
فیروزه برای مرگ گلنار گریه می کرد….

قسمت ۵۲ سریال گیلدخت

توی روستا قتل و غارت به راه افتاده بود و دزدان به کاروانها حمله میکردند میبردند…

یکی از مردم که از آنجا نجات پیداکرده بود پیش کدخدا آمد و گفت کدخدا همه چیزمو دزدیدند و بردند یکی از ادما که صورتش و پوشانده بود اسمش اسماعیل بود. اونو اسماعیل صدا میکردن.
کدخدا تعجب زده گفت اسماعیل خودمون…
مرد گفت آره دیگه حتما خرج و مخارج اسماعیل و گروهش بالارفته که اومدن دزدی.

از سویی دیگر لب دریا طاووس الملوک با مهربان بانو حرف میزد و میگفت بعضی آدما از این محموله اطلاع دارن.به مفخم بگو اگر اون طور میخایم پیش نره به سرنوشت قاسم خان دچارمیشه.بعد طاووس سوار گاری شد و رفت.

گاری های حاوی اسلحه در مسیر در جنگل بودند و داشتند به سمت عمارت میرفتند.که گلنار گفت باید هرطور شده جلوی گاری ها رو بگیرم و نزارم برسن عمارت و با سرعت رد گاری ها رو دنبال کرد.

قسمت ۵۱ سریال گیلدخت

قاسم در راه رفتن به عمارت شازده بود‌ که یکی از آدماش جلوشو گرفت و گفت قاسم خان بیا این نامه سرکنسول داده برا توآوردم. قاسمم گفت آخه خر این چیه آوردی اینجا اگه آصف ببینه چوب تو آستینمون میکنه برو قایمش کن.

قاسم به عمارت شازده آمد و با صفی صحبت کرد..صفی نگران بود که آصف با زهرمار چه سر وسری داره که هرچه زهرمار میکنه‌ آصف سکوت میکنه. صفی همش نگران بود که نکنه اتفاقی برای تقی بیفته.قاسم گفت مردم خیلی ناراحتن. هر اتفاقی بیفته از چشم شما میبینن. ولی من یه خبر خوب دارم.میون این همه خبر بد.از گلنار دختر تقی خبر دارم.یه جای دور ولی امنه. آدمای من همش مراقبشن.

قسمت ۵۰ سریال گیلدخت

در خلاصه قسمت ۵۰ سریال گیلدخت اینگونه گذشت: آصف تو اتاقش عصبی و ناراحت دنبال چیزی میگشت که یدفعه صفی در زد و وارد شد. آصف در حال قیر قال کردن بود که صفی گفت اگر داد و بیداد تان تمام شده چیزی بگویید شاید بتونم کمکت کنم. آصف پوزخندی زد و بهش گفت: یه جوری رفتار می کنی که انگار از این دخترای افتاب مهتاب ندیده ای که پای دار قالی تاروپود میبافن… تو ی حیله گری که روی روباه روهم سیاه کردی… صفی گفت من متوجه نشدم چه چیزی خاطر شمارو مکدر کرده آصف گفت: من روی این صندوق یه نشون گذاشته بودم که این شخص سارق همه چیز رو تر و تمیز سر جاش گذاشته ولی یادش رفته که من روی این صندوق یه نشون گذاشته بودم.صفی یا اون مفتش خودش رو معرفی میکنه یا من پیداش می کنم و اون روز خیلی دیره براش.

در این خبر به توضیحاتی درباره خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال گیلدخت که روز پنجشنبه هفتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ از شبکه اول سیما پخش شد، پرداخته شده است.

قسمت ۴۸ سریال گیلدخت

قسمت ۴۷ سریال گیلدخت

قسمت 35 سریال گیلدخت

قسمت 35 سریال گیل دخت

گلنار در حال آب برداشتن از چاه است و شازده آصف میرزا از پشت پنجره او را نگاه می کند. گلنار به سمت مطبخ می رود و شازده آصف میرزا هم نگاه عاقل اندرسفیانه ای به او می اندازد.

قسمت 34 سریال گیلدخت

قسمت 34 سریال گیلدخت

اکبر کنار گلنار نشسته و از تمام دلتنگی هاش برای گلنار میگه و دوست داره همه چیز برگرده به عقب.
گلنار به حرفای اکبر گوش میده و بهش قول میده همه چیز مثل قبل بشه.

قسمت 33 سریال گیلدخت

قسمت 33 سریال گیلدخت

شازده آصف میرزا از دیدن اهالی که به خاطر تشییع جنازه احترام سادات اومده اند، حسابی عصبی است و خون خونش را نمی خورد، شازده آصف میرزا با صفی الدوله بحث می کند و او را مسبب جمع شدن اهالی می داند که صفی الدوله میگه جای این حرفا بهشون احترام بذار تا طغیان نکنند و می رود که شازده آصف میرزا دیوانه وار با خودش حرف می زند و می گوید کاری می کنم که تا آخر عمرتون عزادار بمونید.

قسمت 32 سریال گیلدخت

قسمت قسمت 32 سریال گیل دخت32 سریال گیل دخت

صفی الدوله با آسیه بخاطر این که یه لیوان آب دست تقی خان نداده بحث می کنه که او میگه همه می ترسن از بیماری لاعلاجی که خانم داشته که صفی الدوله حسابی قاطی می کنه و میگه من این حرفا حالیم نیست و این همه حماقت و نمی فهمم.

قسمت 31 سریال گیلدخت

قسمت 31 سریال گیل دخت

گلنار با جام شربتی که مسموم شده بود به سمت مطبخ می رود و در راه آن را خالی می کند، مطبخیون در حال آموزش پیش آسیه هستند که گلنار با دیدن آزاد شدن پدرش بدو میره تو مطبخ و میگه تقی خان آزاد شد که همه با تعجب نگاهش می کنند.

قسمت 30 سریال گیلدخت

قسمت 30 سریال گیل دخت

فیروزه به آسیه التماس می کنه تا هر طور شده میرزا رضا رو راضی کنه تا او را از محبس دربیاورند.
صفی، عباس قلی را راه می ندازه تا چشم از فیروزه برنداره و او را راه رسیدن به گلنار می داند.

قسمت 29 سریال گیلدخت

قسمت 29 سریال گیل دخت

گلی در حال آب برداشتن از چاه است تا به مطبخ بره که باقر و همراهش از او طلب آب می کنند، گلی با دیدن اطراف سر جاش می ایسته و به سرعت به طرفشون میره و بعد از دادن آب دستاشون و باز می کنه و میگه کسی نفهمه، وقتی آبا از آسیاب افتاد برید و به سرعت به سمت مطبخ میره.


قسمت 27 سریال گیلدخت

قسمت 27 سریال گیل دخت

گلنار خوابیده و قصد بیدار شدن نداره که آسیه به سراغش میره، گلنار باز هم مقاومت می کنه که او میگه اگر بلند نشی به میرزا رضا میگم بفرستت رخت شور خونه که گلی تو لحظه از جاش می پره و از او خواهش می کنه تا حرفی به میرزا رضا نزنه.
گلی در حیاط مشغول پر کردنه پارچ آب است که خانم گل به همراه چاوش به اون جا میره.

قسمت 26 سریال گیلدخت

قسمت 26 سریال گیل دخت

عباس قلی با فیروزه حرف می زنه و میگه طعمه اگر خوب باشه، اسماعیل هم به دام می افته و بعد با یک تیکه چوب که که سرش آتیشه به سمت فیروزه میره و میگه اگر جای کلنار و نگی صورتت و می سوزونم که همون لحظه اسماعیل با تفنگ و همون پسری که نجاتش داده بود از راه می رسه و به عباس قلی میگه اگر نره عقب، یک گلوله حرومش می کنه و اون پسر هم اسلحه و کلاه عباس قلی را ازش می گیره و او با پای پیاده راهیش می کنه که عباس قلی رو به همشون میگه به هم می رسیم و میره.

قسمت 25 سریال گیلدخت

قسمت 25 سریال گیل دخت

شازده آصف میرزا به همراه دو نفر از تفنگ چی هایش به سمت جایی که پسر ادعا کرده، اسماعیل تیر خورده در گاری او است، به راه افتاده و به تاخت می روند که می بینند، هیچ خبری از او نیست و چاوش هم میگه با خونی که روی این گاری ریخته بعید می دونم خیلی دور شده باشه که شازده آصف میرزا میگه یک کیسه اشرفی جایزه کسی که اسماعیل گور به گور شده رو برای من پیدا کنه و میره.

قسمت 24 سریال گیلدخت

قسمت 24 سریال گیل دخت

صفی یک نامه نوشته و آن را به یکی از تفنگ دار ها میده و میگه اگر خوب کارتو انجام بدی و برگردی، گلی اگر شیرینی خورده کسی نباشه، دستش رو می ذارم تو دستت و راهیش می کنه.

قسمت 23 سریال گیلدخت

قسمت 23 سریال گیل دخت

شازده آصف میرزا به همراه عباس قلی، چاوش و دیگر تفنگ دار ها در راه جنگل هستند، از طرفی دیگر اهالی روستا هم از مقابل به آن سمت می روند.
امروز، روز فلک کردن آقا زین العابدین و شازده آصف میرزا هم قصد برگشتن از حرفش را ندارد و قبل از این که فلک کردن را شروع کنند، حسابی برای اهالی رجز خونی می کند تا هم اعصاب اهالی را به هم بریزد و هم آقا زین العابدین را بیشتر از نظر روانی بهم بریزد.

قسمت 22 سریال گیلدخت

قسمت 22 سریال گیل دخت

آقایی روی زمین افتاده که پسر جوانی از آن جا گذر می کند و او را می بیند و وقتی بر می گردانتش، می بیند اسماعیل میرشکاره که زخمی و بی جون روی زمین است. پسر شروع به نگاه کردن اطراف می کند و بعد از آن همه تلاشش را می کند تا او را از روی زمین بلند کند و با خودش ببرد.

قسمت 21 سریال گیلدخت

قسمت 21 سریال گیل دخت

کنیز ها و کارگر ها همه در عمارت مشغول کار هستند و هر کسی یک جای کار را او دست گفته و چلوش هم با دیدن صفورا قند تو دلش آب میشه و مهربان بانو هم به تنهایی روی میز سفره هفت سین می چیند.

مهربان بانو داخل حیاط عمارت قدم می زنه که صفورا به سمتش میره و میگه من می خوام پیش خاله دخترم تو مطبخ باشم که مهربان بانو کلی تحقیرش می کنه و میگه اگر یه بار دیگه حرف اضافه بزنی هر روز کتک می خوری.

قسمت بیستم سریال گیلدخت

قسمت بیستم سریال گیل دخت

صفورا و دخترا در حال جمع کردن جای خوابشون هستند که گلنار هنوز خوابه و فیروزه هم تازه بیدار شده، صفورا بالای سر گلنار نشسته و او را مسخره می کنه و از بزرگون می نامه که گلنار هم بی حواس جوابشو میده که صفورا لگد محکمی بهش می زنه و حسابی با هم دعواشون میشه، فیروزه هم خودش را کنار گلنار نگه می داره تا همه چیز رو نشه.

قسمت نوزدهم سریال گیلدخت

قسمت نوزدهم سریال گیل دخت

چاوش و یکی دیگر از تفنگ چی ها درباره بیماری آبله حرف می زنند و مشخص میشه که چاوش هم خانواده اش را به خاطر آبله از دست داده است.

قسمت هجدهم سریال گیلدخت

قسمت هجدهم سریال گیل دخت

شازده آصف میرزا در تراس عمارت نشسته است و به تصویر خودش در شیشه خیره شده است.

تفنگ چی های قاجار به دستور چاوش جنازه آن مرد را دفن می کنند و دختر هایی هم که به عنوان کنیز در حال رفتن به سمت عمارت هستند، دور هم نشستند و صفورا هم به گلنار رسیدگی می کنه و به دستور چاوش به دنبال چند گیاه کوهی میره.

قسمت هفدهم سریال گیلدخت

قسمت هفدهم سریال گیل دخت

گلنار داخل کاروانسرا گیر کرده بی بی خانمی که هوایش را داشت، کنارش است و اجازه نمیده او شبانه از کاروان سرا بیرون برود و بعد هم درباره سال وبا و فوت پسرش و عروسش و فک و فامیلش می گوید و میان حرف هایش او را پند می دهد و در آخر رشته خشک هایش را بهش میده تا بین مردم و گزمه ها پخش کنه، بلکه نمک گیر بشن.

قسمت شانزدهم سریال گیلدخت

قسمت شانزدهم سریال گیل دخت

فیروزه و گلنار به یک اتاق در کاروان سرایی رفته اند، گلنار از کثیفی اون جا عصابش خورده، فیروزه هم گشنشه و می خواد سکه هایی که خانم گل به گلنار داده را بگیرد و غذا بخرند که او نمی پذیره و به سراغ مرد مسنی که مسئول کژاوه ها است، می رود و یک کژاوه برای فردا صبح خروس خون کرایه می کند…

قسمت پانزدهم سریال گیلدخت

قسمت پانزدهم سریال گیل دخت

تقی خان را از گرمابه بیرون آورده اند تا او پیش احترام سادات برود؛ تقی خان به کار آن ها شک دارد که مشاور بهش میگه بانو چند روزیه لب به غذا نزده که او میگه باید آب به تنم بزنم و برم، با این ریخت و قیافه پیشنهادتون و نمی پذیرم که مشاور می پذیره و میگه هم آب خزینه را گرم کنید، هم خان را اصلاح کنید و هم رخت و لباس نو براش ببرید…

قسمت چهاردهم سریال گیلدخت

قسمت چهاردهم سریال گیل دخت

گلنار بر سر خاک اسماعیل رفته است که شازده آصف میرزا و سواره هایش به آن جا می رسند، گلنار پشت درختی قایم می شود…

قسمت سیزدهم سریال گیلدخت

قسمت سیزدهم سریال گیل دخت

گلنار با نرگس خانم، خانم عمارتی که در آن است، درد و دل می کند و از دلتنگی مادرش می گوید و در آغوش او گریه می کند که صدای سواره های عباس قلی از تفنگ چی های قاجار از دور توجه همه آن ها را جلب می کند…
عباس قلی از اسبش پیاده شده و شروع به داد کشیدن می کند و می گوید آهای دختر تقی خان هر جا هستی بیا بیرون و می ایستد…

قسمت دوازدهم سریال گیلدخت

قسمت دوازدهم سریال گیل دخت

گلنار بر سر خاک میرشکار رفته و با او حرف می زند و درباره تمامی آرزو هایش از ازدواج و آینده اش می گوید…

گلنار میگه همه چیز وقتی عوض شد که تو اومدی و به دلم نشستی بعد هم از ته دل گریه می کنه و میگه کاش هیچ وقت نه دیده بودمت نه می اومدی تو غصه زندگی من…

قسمت یازدهم سریال گیلدخت

قسمت یازدهم سریال گیل دخت

خانم گل مشغول درست کردن دمنوش برای گلنار است و گلنار هم از روزگار به خاطر این که چه بر سر خانواده اش اومده، گله می کنه که او میگه هیچ وقت لب به شکایت باز نکن، فعلا هم چیزی جز دروغ و مصیبت از اون عمارت به بیرون درز نمی کنه…

بعد هم دمنوش و چند تیکه لباس بهش میده تا عوض کنه و حالش جا بیاد…

قسمت دهم سریال گیلدخت

قسمت دهم سریال گیل دخت

آصف میرزا به نصف عکس سوخته گلنار نگاه می کند که نصیر به آن جا می رود و شروع به بلبل زبونی برای او می کند و می خواهد خودش را در تیم او نشان بدهد…
شازده آصف میرزا عکس نیمه گلنار را به او نشان می دهد و ازش می پرسه اگر خان زاده را ببینی او را می شناسی که او بله ای می گوید ولی از روی عکس نمی تواند تشخیص بدهد و آصف میرزا تهدیدش می کنه که اگر مهربان بانو و طاووس الملوک چیزی از حرف های الان بفهمن، حتما می کشنش…

قسمت نهم سریال گیلدخت

قسمت نهم سریال گیل دخت

گلنار بعد از رفتن تفنگ چی های آصف میرزا از آن خانه بیرون می زند و در جنگل به راه می افتد …

آصف میرزا با رو نوشت نامه ای به سراغ تقی خان رفته و روش اسلحه کشیده و دوباره می گوید نامه را بهش بدهد که آب پاکی را روی دستش می ریزد و می گوید نامه و وصیت نامه من دست شخص امینی است تا بعد از مرگم آن ها را به دربار ببرد و به دست بزرگان قاجار برساند … طاووس الملوک هم که از شنیدن حرف های تقی خان جا خورده دستور میده او را به سیاه چاله بندازن تا شاید سر عقل بیاید …

قسمت هشتم سریال گیلدخت

قسمت هشتم سریال گیل دخت

ندیمه ها در اندرونی قایم شده اند که یکی از تفنگ چی ها به داخل میره و یکی از ندیمه ها جلوش میره که او سعی می کنه بهش دست درازی کنه و در آخر دختر سیلی تو صورتش می زند و پا به فرار می گذارد اما در آخر مرد تفنگ چی با تفنگ بهش می زنه و او داخل آب پرت میشه اما خودش را به زیر پل می رساند تا از چشم ها مخفی بماند…

قسمت هفتم سریال گیلدخت

قسمت هفتم سریال گیل دخت

گلنار آرایش صورتش را پاک می کند که احترام سادات به داخل می رود و می گوید اگر این کار و نمی کردی به گلنار بودنت شک می کردم و دست فیروزه را می گیرد تا برای دست بوسی خان به عمارت ببرد…
ایرج به کلبه اسماعیل رفته است که اسماعیل بهش میگه ما رو محاصره کردن و رد تو را گرفتن
الان هم من حیله ای در سر دارم که تنها راه خلاصیمونه…

قسمت ششم سریال گیلدخت

قسمت ششم سریال گیل دخت

تقی خان و احترام سادات در ایوان خانه با هم حرف می زنند و احترام سادات به او می گوید عقلی کردم که گلنار و از بی راهه فرستادم رفت وگرنه همون اول بند و به باد داده بودیم…

تقی خان هم میگه باید برم با میرزا رضا مشورت کنم تا ببینم ایشون چی می گه و خدا خودش بهمون کمک کنه…

قسمت پنجم سریال گیلدخت

قسمت پنجم سریال گیل دخت

کاروان شاه رسیده و شازده از آن پیاده شده است که پایش در گل فرو می رود که مرد درشکه چی را مجبور به خوردن گل کفشش می کند…
آقایی بعد از او از کالسکه پیاده می شود و می گوید تقی خان انقدری با بزرگ و کوچک قاجار نشست و برخواست داشته است که بدونه نمی تونه در رای خاندان قجری ببندد و به یکی از همراهان می گوید صدا بزند تا در را باز کنند ولی دربان های عمارت تکان از تکان نمی خورند…

قسمت چهارم سریال گیلدخت قسمت چهارم سریال گیل دخت

گلنار به تاخت می رود که کمی جلوتر اسبش داخل آب می رود و او را زمین می زند، سواره اسماعیل میرشکار هم داخل آب گیر کرده است، تفنگ چی ها برای درآوردن چرخ های درشکه پیاده می شوند و میرشکار هم از فرصت استفاده می کنه و فرار می کند …

قسمت سوم سریال گیلدخت

قسمت سوم سریال گیل دخت

خانم گل بالای سر بیماری هست و او را درمان می کند، فیروزه به دنبال او رفته و با خودش به عمارت تقی خان می برتش …

خانم گل کنار تقی خان نشسته و از دمنوش خودش برای او آماده کرده است تا سر صحبت را باهاش باز کند … خانم گل میگه می دونی من برای چی این جام که او میگه اگر نمی دونستم هم با پرسیدن شما مطمئن شدم ولی پای حرفم هستم و باید مجازات شود.

قسمت دوم سریال گیلدخت

قسمت دوم سریال گیل دخت

مهربان به اتاق گلنار رفته و او را صدا می کند که یک ندیمه را در حال دست زدن به وسایل دختر خان می بیند و باهاش درگیر میشه که احترام سادات، مادر گلنار، سراسیمه به اتاق گلنار رفته و به او میگه هر چی زودتر گلنار و پیدا کنید و بیارینش عمارت تا تقی خان نفهمیده است …

قسمت اول سریال گیلدخت

قسمت اول سریال گیل دخت

زمستان ۱۲۸۳ . رشت

خانمی در حال مهر و موم کردن یک نامه است و آن را به مرد سواری می دهد تا آن را به دست برادر زاده اش، آصف میرزا برساند و تاکید می کند که تو راه نه توقف کنه نه پی خوش گذرونی و به تاخت آن را برساند …

در این خبر به توضیحاتی درباره خلاصه داستان قسمت ۴۹ سریال گیلدخت که روز پنجشنبه هفتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ از شبکه اول سیما پخش شد، پرداخته شده است.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان