خلاصه داستان قسمت ۵۵ سریال گیلدخت

صفحه اقتصاد– در این خبر به توضیحاتی درباره خلاصه داستان قسمت 55 سریال گیلدخت که روز پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ از شبکه اول سیما پخش شد، پرداخته شده .

خلاصه داستان قسمت 55 سریال گیلدخت

صفحه اقتصاد - در این خبر به توضیحاتی درباره خلاصه داستان قسمت 55 سریال گیلدخت که روز پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ از شبکه اول سیما پخش شد، پرداخته شده است.

آنچه در قسمت ۵۵ سریال گیلدخت گذشت: چاوش و سربازان عمارت شروع کردند به گشتن عمارت. وقتی صفورا به صفی گفت که اول بهتره بیاین مطبخ رو بگردید .صفی هم چاوش و سربازا رو فرستاد که مطبخ رو ریز به ریز بگردند.اما خوشبختانه چیزی پیدا نکردند… گلنار سوسن تفنگا رو به همراه زباله های مطبخ روی گاری گذاشته بود و اونو بین زباله ها پنهان کرده بود و میخاست از در عمارت بیرون بره. که نظیر و تفنگچیا جلوشو گرفتند و نظیر گفت کجا میری؟ گلنار بدون اینکه کسی متوجه بشه به نظیر فهموند که سوزن تفنگا داخل زباله هاس. و باید از عمارت اونا رو ببره بیرون.

نظیر هم برا اینکه بقیه تفنگچیا شک نکنن یکم توی کیسه ها رو نگاه کرد و گفت هیچی نیس فقط زباله مطبخه. درو براش باز کنید بره بیرون. تفنگچیا خاستند درو باز کنن که یهو زهرمارخان سر رسید و گفت صبر کن ضعیفه‌.خودم میخام کیسه ها رو بگردم که یهو شروع کرد با شمشیر داخل کیسه ها میزد که یهو شمشیرش به کیسه سوزن تفنگا خورد.و…

زهر مار گلنارو برد به اتاق شازده آصف و گفت مقصر رو پیدا کردم‌. آصف هم خندید و گفت به شعور من توهین نکن زهر مار خان. این خاله قزی چیه برداشتی آوردی.این دختر چطور میتونه این کارو بکنه و…
صفی هم گفت که زهر مار بیراه نمیگه. هر اتفاقی که توی این عمارت میفته یه سرش بر میگرده به این دختره ….
گلنار گفت: من بی گناهم من اصلا خبر نداشتم که این کیسه داخل زباله های مطبخه….
صفی هم گفت به اردشیر بگید که گلنارو ببرن داخل استبل و زندانیش کنه.
دستای گلنارو بستن و جلوی چشم آدمای عمارت اونو بردن به استبل….

خبر گرفتار شدن گلنار به همه جا پیچیده بود و به گوش میرزا هم رسیده بود.

زهر مار رفت توی استبل پیش گلنار و داشت با حرفا و حرکتاش گلنارو تهدید میکرد….

آصف و تفنگچیا و نظیر هم رفتند توی مطبخ. همه مشغول آشپزی بودن که آصف گفت این دختره تنها نمیتونه این کارو بکنه.سریع هم دستاشو لو بدین … وگرنه خودم دهنتونو باز میکنم. بعد تفنگچیا میزو خالی کردند و مصیب رو روی میز دراز کردند و شروع کردند به کتک زدن مصیب.

که یهو میرزا آمد و به آصف گفت اگه قرار باشه کسی باز خواست بشه منم نه ندیمه های مطبخ.

آصف گفت مرتیکه تو چشمات میبینه …..بگیرینش…. که میرزا رو دستگیر کردند و زندانی کردند.

طاوس و زهرمار داشتند باهم حرف میزدند که طاوس به زهرمار گفت من بهت دیگه اعتماد ندارم سر قضیه تیر وتفنگا… زهرمار گفت یکبار دیگه بهم فرصت بدین مطمئن باشین جبران میکنم و نمیزارم آب توی دلتون تکون بخوره.

طاوس گفت پس یه فرصت بهت میدم و خودت و چن نفر از دوستای قابل اعتمادت برید به رشت اونجا چن نفرو باید بکشید بدون اینکه ردی از خودتون یا ما بجا بزارید. و توی راه هم یه امانتی داریم باید برام بیاریدش. یه آدمه. حکیم قدیمی شاه بابا رو باید برام بیارید. زهرمارهم گفت اطاعت امر …

حالا باید در قسمت بعد منتظر موند و دید که چه بلایی سر گلنار و میرزا میاد. با ما همراه باشید.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان