خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی را می خوانید.

خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در میانه هیاهو و مهلکه قجری تار و پود دل‌هاشان با مهر و محبت هم بافته می‌شود؛ قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یک بهانه برای ماندن پیدا می‌کنند و…

گلنار داخل کاروانسرا گیر کرده بی بی خانمی که هوایش را داشت، کنارش است و اجازه نمیده او شبانه از کاروان سرا بیرون برود و بعد هم درباره سال وبا و فوت پسرش و عروسش و فک و فامیلش می گوید و میان حرف هایش او را پند می دهد و در آخر رشته خشک هایش را بهش میده تا بین مردم و گزمه ها پخش کنه، بلکه نمک گیر بشن.
چاوش در حال صحبت با غافله سالار است و از عشق و عاشقی شازده اش می گوید که گلنار به اون جا میره و همون لحظه حرف های او را می شنود که میگه اگر دختره تا یک هفته دیگه پیدا نشه یه قرعه بین پدر یا مادرش می افته تا بمیرند و سینی از دستش می افتد که بی بی به دادش می رسد و او را با خودش به داخل می برد.
گلنار در آغوش بی بی گریه می کند و قصد کرده به عمارت برگرده و خودش را نشان بدهد، تا از خون پدر و مادرش بگذرند که بی بی میگه تو فعلا وقت داری، بهتره فکر کنی و بعد هم میگه بهترین جا برای تو برگشتن تو عمارته و هیچ کس اون جا دنبال تو نمی گردد.
روز بعد، چاوش در حال خوردن صبحانه است که بی بی به سراغش میره و ازش می خواد نوه اش را برای کنیزی به عمارت ببره، چاوش اولش قبول نمی کنه اما در آخر با اصرار بی بی قبول می کند.
سواره کنیز های عمارت به راه افتاده اند، گلنار هم جا مونده و به دنبال آن ها می دود و در آخر به زور خودش را سوار می کند.
شازده آصف میرزا در حال شیر و خط انداختن برای کشتن تقی و احترام سادات است.
احترام سادات در بستر بیماری است و تقی خان هم بالای سرش است که آصف میرزا با اسلحه به داخل اتاقشون میره و اسلحه اش را به سمت تقی خان می گیره و دوباره جای نامه را ازش می پرسد.
دختر هایی که برای کنیزی به سمت عمارت می روند، خوشحال شعر می خونند ولی گلنار با حال بد نشسته که دختری به اسم صفورا شروع به تحقیر او می کند ولی چند نفر دیگر پشت او در می آیند و یکی از آن ها یک دست لباس بهش میده و از آقایی که کاروان را می بره درخواست میده وایسن تا گلنار که خودش را گیل دخت معرفی کرده، لباس هایش را عوض کند و از قضا انگار مرد سواره او را شناخته است.
طاووس الملوک قصد داره جلوی آصف میرزا را بگیرد که او نمی پذیره و تقی خان را برای کشتن از احترام سادات جدا می کند که احترام سادات حالش بد می شود.
گلنار با همون دختری که پشتش دراومده بود نشسته و باهاش حرف می زند و دختر از سرنوشت و زندگیش میگه.
گلنار هم از عشق و عاشقیش با اسماعیل میگه و گریه می کنه و مرد سواری کاروان هم یواشکی بهشون نزدیک میشه و قصد نزدیک شدن به گلنار را دارد که گلنار اول سیلی به صورتش می زند و بعد هم مشتی خاک توی صورتش می ریزد و پا به فرار می گذارد.
مرد سواره کاروان هم به دنبالش می دود ولی گلنار بعد از مدتی گم میشه و هر چه صدا می زند تا کسی کمکش کند، کسی جوابش را نمی دهد که دوباره او به راه می افتد و همان مرد متجاوز سر راهش سبز میشه و سنگی توی صورتش می کوبد ولی قبل از نزدیک شدن بهش، چاوش او را با تیر می زند و گلنار را برای این که از جلوی چشماش دور شده دعوا می کند.
حال احترام سادات خراب است که طاووس الملوک از زهرش دوباره توی نوشیدنی احترام سادات می ریزد و به خورد او می دهد و با مهربونی بهش میگه قول میده که اجازه نده بلایی سر تقی بیارن.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان