خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت 31 سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در

خلاصه داستان قسمت 31 سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت 31 سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در میانه هیاهو و مهلکه قجری تار و پود دل‌هاشان با مهر و محبت هم بافته می‌شود؛ قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یک بهانه برای ماندن پیدا می‌کنند و…

گلنار با جام شربتی که مسموم شده بود به سمت مطبخ می رود و در راه آن را خالی می کند، مطبخیون در حال آموزش پیش آسیه هستند که گلنار با دیدن آزاد شدن پدرش بدو میره تو مطبخ و میگه تقی خان آزاد شد که همه با تعجب نگاهش می کنند.
گلنار با ظرف دمنوش به اتاق احترام سادات میره و بهش میگه که تفنگ چی ها دارن محاصره اش می کنند، احترام سادات هم با بد خلقی او را بیرون می کند و بعد هم به شازده آصف میرزا میگه من آرزوی کشتن تویی که خونه و خانواده مو ازم گرفتی رو دارم.
تقی خان در جنگل راه میره که اسماعیل و باقر او را می بینند و اسماعیل میگه تفنگ چی ها به دنبالشن و او توی تله افتاده بعد هم شروع به دویدن می کنه.
صفی الدوله با تفنگ چی ها به اتاق احترام سادات رفته که احترام سادات میگه کسی پلک بزنه هم مغز شازده تون و می زنم و همشون و بیرون می کنه اما جون زیادی نداره و رو پاهاش بند نیست.
گلنار در یک کلبه است و اکبر دوان داون به اون جا میره و میگه خان و پیدا نکردم که گلنار میگه خستگیت در شد برو سمت امام زاده و بعد هم خانم گل و پیدا کن و بیار این جا.
تقی خان هم چنان در حال راه رفتن در جنگل است که یهو اسماعیل تیر هوایی می زنه و داد می زنه که اسماعیل و زدم، تفنگ چی هایی که تو تعقیب تقی خانن با شنیدن اسم اسماعیل به دنبال صدا میرن، اسماعیل، باقر را به دنبال تقی خان می فرسته تا او را به جای امن ببره.
تقی خان گیج این طرف و اون طرف و نگاه می کنه و شروع به صدا زدن اسماعیل می کنه که باقر به سمتش میره.
اسماعیل هم چنان تیر هوایی می زنه و میگه اسماعیل این جاست تا حواس تفنگ چی ها رو پرت کنه.
باقر با تقی خان به راه می افته و کمی بعد چاوش رو به تفنگ چی هاش میگه رکب خوردیم و به سرعت به سمت جایی که تقی خان و تعقیب می کردند، می روند.
احترام سادات بی جون جلوی آصف میرزا نشسته، او هم دستاشو باز کرده و رو به احترام سادات میگه تو باختی که احترام سادات میگه من به تو باختم ولی تو به تقی خان و گلنار باختی که حسابی حال شازده آصف میرزا بد میشه.
تفنگ چی ها در جنگل راه می روند، کمی بعد اسماعیل مقابل تقی خان و باقر در میاد، خان و اسماعیل هم دیگرو تو بغل می گیرند که باقر میگه کسی داره نزدیک میشه، اسماعیل اسلحه به دست میشینه تا مقابل تفنگ چی ها دربیاد که باقر داد می زنه گلنار خانومه.
گلنار بدو به سمت پدرش میره و از حال بد مادرش میگه خان به سمت عمارت میره و به گلنار میگه بمونه پیش اسماعیل و بدو میره.
گلنار با فهمیدن این که اسماعیل زنده است، روی زمین زانو می زنه و گریه می کنه، اسماعیل هم بی توجه از صدا زدن های باقر بعد از مدتی میره.
خان به عمارت برگشته که نصیر با خوشی تمام این خبر و به چاوش میده اما تقی خان با قدم های لرزون به داخل میره و از گریه های فیروره و جو عمارت می فهمه که احترام سادات از دنیا رفته، صفی الدوله میگه اجازه بدین کمی گریه و زاری کنه، بعد دوباره قل و زنجیرش کنید، پشت سر خان، گلی هم وارد عمارت میشه که با دیدن قیافه فیروزه می فهمه چی به روزش اومده و همون جا روی زمین می افتد.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان