خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال گیلدخت

صفحه اقتصاد– در این خبر به توضیحاتی درباره خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال گیلدخت روز پنجشنبه یازدهم خرداد ماه ۱۴۰۲ . قسمت آخر گلنار چی میشه؟ تقی میمیره؟

خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال گیلدخت

صفحه اقتصاد - در این خبر به توضیحاتی درباره خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال گیلدخت که روز پنجشنبه یازدهم خرداد ماه ۱۴۰۲ از شبکه اول سیما پخش شد، پرداخته شده است.

آنچه در قسمت ۵۹ سریال گیلدخت گذشت: شب مهمانی فرا رسید.حکیم رو که زندانی کرده بودند آوردند توی مهمونی تا یسری چیزا رو بگه، مثلا یه حقایقی رو بگه. حکیم گفت: یک شب به دربار رفتم و بلاخره مرا به اتاق کشیک چی بردند…. مادر بزرگ مظفر الدین شاه هم اونجا بود، معین میرزا که اون موقع ۵ سال داشت و برادر طاوس الموک بود بیماری صرع داشت و نباید شاه میشد . بجاش باید صفی الدوله جاش می نشست نه مظفر.. من حکیم دربار(طبیب الممالک)اعتراف میکنم در اون زمان معین میرزای ۵ ساله رو کشتم. تقی و گلنار داشتند به سمت عمارت میرفتند که به سمت مجلس مهمانی بروند که زهر مار با تفنگ به سمت تقی رفت و گفت نمی زارم بری و من وتو حالا حالا ها باهم کار داریم که یدفعه اسماعیل سر رسید و زهر مار رو بستند و زندانی کردند و تقی و گلنار به سمت مجلس مهمانی رفتند. در مجلس مهمانی طاووس که خیلی حالش بد بود و خون از دهان او آمده بود…به بزرگان و روئسای قبایل گفت که باید مظفر رو خلع و آصف رو بجاش بنشونیم که این موقع بود که تقی و گلنار وارد مهمانی شدند.

تقی گفت: ای بزرگان ممالک، آصف و مظفر سر وته یه کرباسن. اما بهتون بگم که طاووس تصمیم گرفته که هر کس که در این مجلس هست رو بعد از اینکه عبای پادشاهی رو روی دوش آصف انداختید رو بکشه. طاووس نمیزاره کسی از این مجلس زنده بیرون بره.طاووس قراره بعد از اینکه آصف شاه شد،گیلان و تبرستان رو به روسها بده و خلیج فارس رو به انگلیسی ها بده.اون یه خیانتکاره. اون حتی برادرش معین رو مسموم کرد و کشت و به آصف هم ظلم کرد. وقتی که آصف طفل چند روزه ای بود اون رو از مادرش ماه منیر جدا کرد.ماه منیر زن میرزا رضا بود….بگو حکیم بگو که حرفای من درسته…آصف پسر میرزا رضاس. طاووس برای اینکه این راز هم بر ملا نشه میرزا رضا روهم کشت…..حکیم هم حرف های تقی رو تایید کرد

در این حین اون افرادی که از طرف صفی مامور بودند به عمارت حمله کردند و عمارت رو به توپ بستند…

همه خدم و حشم و مهمان ها هراسان بودند و دنبال راهی برای فرار، آصف که زخمی شده بود و بیهوش به هوش آمد و از جاش بلند شد و به آرامی از پله ها پایین رفت.

تقی هم زخمی شده بود و با گلنار به مطبخ پناه بردند.گلنار گفت بابا نمی زارم دیگه یه تار مو از سرتون کم بشه. برم کمک بیارم که تقی گفت نمیخواد کاری کنی فقط اسماعیل رو برام بیار‌.‌.. نمیخام دیگه بیشتر از این خون مردم بی گناه ریخته بشه. هر چند این حمله ناگهانی اول به نفع آصف و دار و دستش بود. اما بعد با اومدن مردم روستا ورق برگشت هرچند در این میان ما خیلی از موافقامونو از دست دادیم.

آصف به اتاق طاووس الملوک رفت و به طاووس که در حال مرگ بود و داشت صحبت میکرد، خیره شده بود‌. ناگهان آصف یه بالش رو برداشت و روی صورت طاووس گذاشت و اونو کشت…

در این میان زهر مار خودشو نجات داد و اومد توی حیاط عمارت و افراد اسماعیل و تفنگچیای دربار و اون آدمایی که صفی مامور کرده بود که (همه رو بکشند و نزارن آصف هم زنده بمونه)در حال شلیک به هم دیگه بودند ……

آصف هم اومده بود توی حیاط عمارت …و در حال فرار بود که رفت توی مطبخ .ناگهان تقی رو دید که زخمی روی زمین افتاده و آصف گفت تقی خان چشماتو باز کن منم آصف ..دیدی بلاخره من پیروز میدون شدم. تقی گفت من چهره ی پیروزی رو نمیبینم. تو باختی آصف، همه هست و نیستتو سر این بازی باختی الانم کاری ازت برنمیاد.

آصف تفنگشو به سمت تقی گرفت و …. شلیک کرد. معلوم نیست که آیا به تقی شلیک کرده یا خیر.. باید منتظر ماند و دید که ببینیم آیا آصف تقی رو کشت یا نه؟

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان