خلاصه داستان قسمت نهم سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت نهم سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی را می خوانید.

خلاصه داستان قسمت نهم سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت نهم سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در میانه هیاهو و مهلکه قجری تار و پود دل‌هاشان با مهر و محبت هم بافته می‌شود؛ قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یک بهانه برای ماندن پیدا می‌کنند و…

گلنار بعد از رفتن تفنگ چی های آصف میرزا از آن خانه بیرون می زند و در جنگل به راه می افتد …

آصف میرزا با رو نوشت نامه ای به سراغ تقی خان رفته و روش اسلحه کشیده و دوباره می گوید نامه را بهش بدهد که آب پاکی را روی دستش می ریزد و می گوید نامه و وصیت نامه من دست شخص امینی است تا بعد از مرگم آن ها را به دربار ببرد و به دست بزرگان قاجار برساند … طاووس الملوک هم که از شنیدن حرف های تقی خان جا خورده دستور میده او را به سیاه چاله بندازن تا شاید سر عقل بیاید …

مشاور آصف میرزا به سراغ آشپز های مطبخ تقی خان رفته تا آن ها را وادار به پخت و پز کنه که مطبخیون میگن ما دست و دلمون به این کار نمیره و مشاور هم کمی براشون حرف می زنه و در آخر چند تا سکه جلوشون پرتاب می کند که چند نفر از آن ها روی زمین زانو می زنند و آن ها را جمع می کنند …

تقی خان هم که در بند تفنگ چی های آصف به سمت سیاه چاله می رود شاهد این صحنه است و حالش گرفته می شود …

کنیز های اندرونی به همراه مرد های کارگر شروع به تمیز کردن خانه و خرابی های بار آمده کرده اند …

آصف میرزا در ایوان عمارت ایستاده و طاووس الملوک هم به سمتش می رود و می گوید سنگ خارا در مقابل تقی خان به مانند یک مشت خاک است و ما باید گلنار و دستگیر کنیم تا به هدفمون برسیم …

از طرفی دیگر آصف میرزا نگران پخش شدن این خبر در رشت و دارلخلافه است که عمه اش خیالش را راحت می کند و می گوید ما باید قبل از این ها او را بد نام کنیم تا همه چیز به نفع ما بشود …

مشاور آصف میرزا، تمامی اهالی عمارت تقی خان را دعوت کرده است و شروع به بد گویی از او می کند تا تقی خان را یک خائن بر علیه حکومت قاجار نشان بدهد و فکر آن ها را تغییر بدهد …

چند تن از کارگران عمارت پشت تقی خان درمیان که باعث میشه حرص آصف میرزا و تفنگ چی هاش دربیاد و شروع به زدن او بکنند و قصد کشتنش را دارند که آصف میرزا جلوشون و می گیره و میگه می خوام تقی رو بیارید این جا تا ببینم چجوری هم چین کسی و پرورش داده تا یاد بگیرم …

فیروزه به دنبال کدخدا و اهالی رفته تا از وضعیت پیش آمده با خبرشون کنه و ازشون کمک بخواد که کدخدا هم ترسیده از نقل های اهالی قاجار می گوید ما تا مطمئن نشیم که اصل کار چیه از انجام هر کاری معذوریم…

آدم های آصف میرزا هوا خواه های تقی خان را به چوب بسته اند تا آن ها شکنجه کنند و بکشند، شازده قاجاری هم فرستاده تا تقی را بیاورند و او را عذاب بدهند …

آصف میرزا شروع به رجز خوانی برای ترسوندن آن ها کرده که تقی خان از راه می رسد و می گوید تو باید از من انتقام بگیری نه این ها که آصف میرزا روی تقی خان اسلحه می کشد و تقی خان هم اشهدش را می خواند اما امیر نظام هواخواه در بند تقی خان سکوت نمی کند و بعد از تحقیر آصف میرزا میگه من و بکش و آصف میرزا هم که حسابی عصبی شده چند تا تیر تو پیکر او خالی می کند و دوباره کل عمارت بر هم می ریزد و همه شروع به شیون و بی قراری می کنند …

تقی خان هم با شونه های خم شده دوباره به سمت سیاه چاله برده می شود و کنیزی هم که هوادار تقی خان بوده، در کنار تقی خان به سیاه چاله انداخته شده است …

آن دختر در حال گریه و زاری است که تقی خان صداش می کنه میگه الان وقت گریه زاری نیست، به جاش می خوام خبری برای میرزا رضا ببری تا بتواند این قاعله را ختم به خیر کند و بعد هم از او حلالیت می طلبد و ازش می خواهد مراقب گلنار باشد و به احترام سادات بگه که دوستش داره …

دختر شروع به داد و بیداد می کند و پیشکار را صدا می کند و می گوید می خوام جلوی جمع حرفم را پس بگیرم تا در عمارت موندگار بشم و برای طبیعی شدن کارش جلوی خود تقی خان بدگویی می کند و می گوید امیر نظام و خیلی دیگر سلاخی شدن و این حتی عین خیالش نیست، بعد هم از آن جا بیرون می رود …

تقی خان هم در تنهایی خودش از وضعیت پیش آمده گریه می کند …

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان