خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت 33 سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در

خلاصه داستان قسمت 33 سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت 33 سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در میانه هیاهو و مهلکه قجری تار و پود دل‌هاشان با مهر و محبت هم بافته می‌شود؛ قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یک بهانه برای ماندن پیدا می‌کنند و…

شازده آصف میرزا از دیدن اهالی که به خاطر تشییع جنازه احترام سادات اومده اند، حسابی عصبی است و خون خونش را نمی خورد، شازده آصف میرزا با صفی الدوله بحث می کند و او را مسبب جمع شدن اهالی می داند که صفی الدوله میگه جای این حرفا بهشون احترام بذار تا طغیان نکنند و می رود که شازده آصف میرزا دیوانه وار با خودش حرف می زند و می گوید کاری می کنم که تا آخر عمرتون عزادار بمونید.

تفنگ چی ها زیر تابوت را گرفته اند و گلنار هم پشت سر خانم گل میره اما خودش را کنترل می کند، هم آن جا جمع هستند، اسماعیل هم با چهره پوشیده اون جاست.

فیروزه و تقی خان با بی تابی به سمت تابوت می روند و میرزا رضا هم حال بهتری از بقیه ندارد.

تقی خان حسابی پای تابوت زجه می زند و به گلنار که دور ایستاده و آروم اشک می ریزه، نگاه می کند.

تشییع جنازه شروع می شود و باقر با صورت پوشیده زیر تابوت است، تفنگ چی ها دوباره تقی خان را به گرمابه می برند و زندانی اش می کنند.

مراسم خاکسپاری انجام می شود و از همه داغون تر فیروزه سر خاک گریه می کند و زجه می زند.

از طرفی دیگر تقی خان در بند تنهایی برای همسرش عزاداری می کند و گلنار هم تک و تنها با خودش خلوت کرده است.

صفورا با صفی الدوله حرف می زند و ازش می خواد دیگه گلی و تو مطبخ راه نده و تمام وسایل احترام سادات را بسوزانند که صفی بخاطر بستن دهن او می پذیرد و میگه به همراه دو تا از ندیمه ها این کار و انجام بده.

گلنار به همراه دو‌نفر دیگر از ندیمه ها به اتاق احترام سادات رفته و لباسی را بر می دارد و میگه من این را برای خودم بر می دارم و می رود، لیلی هم شک کرده که کاسه ای زیر نیم کاسه او است.

اسماعیل در گرمابه کنار تقی خان است و با او حرف می زند، تقی خان گلنار را به او می سپارد و میگه مثل چشمات مراقبش باش و بعد هم ازش می خواد که بره.

اسماعیل کمی بعد از راه مخفی گرمابه به بیرون عمارت میره و تقی خان هم رفتنش را نگاه می کند.

صفی الدوله در عمارت به دنبال شازده آصف میرزا می گردد ولی پیدایش نمی کند و در نهایت صدای جیغ ندیمه ها بلند میشه و پایین میره که شازده آصف میرزا را با دست و پای بسته می بیند و او میگه اسماعیل این جا بود و می خواد حمله ور بشه که صفی الدوله میگه به گرد پاشم نمی رسید ولی او میره و بعد صفی ندیمه ها تهدید می کنه که هیچ کس حق زدن کوچک ترین حرفی را ندارد.

گلنار با سطل آب کنار چاله ی پر از آب عمارت نشسته و سطلش را آب می کند که اسماعیل را می بیند و شوکه به سمتش میره که به محض رسیدن به هم صدای شازده آصف میرزا بلند میشه و اسماعیل قایم میشه که گلنار دور از چشم شازده آصف میرزا گردنبندش را روی زمین می اندازد و می رود، اسماعیل هم به محض رفتن او از زمین گردنبند را بر می دارد و با چشم های اشکی می بوستش.

گلنار به داخل مطبخ رفته که صفورا دوباره شروع به غر غر می کنه اما او بی توجه و بی اهمیت به سراغ گونی گندم ها میره که ندیمه ها را در حال سوزاندن وسایل مادرش می بیند و حالش خراب می شود.

باقر و رفیقش در جنگل می روند و تفنگ چی ها به دنبالشون هستند که یهو آن دو خودشون و قایم می کنند و بعد از تفنگ چی ها را خلع سلاح می کنند و لختشون می کنند.

رفیق باقر هر دوشون و به هم می بنده و در آخر باقر میگه برید به شازدتون بگید حالا که این شد سرنوشت خانم عمارت، ما دیگه هیچی برای از دست دادن نداریم و صبر اهالی به سر اومده.

اسماعیل در جنگل به گردنبند گلنار نگاه می کنه، باقر پیشش میره و باهاش حرف می زنه و میگه کاری که دلت میگه رو انجام بده که اسماعیل میگه کلی کار مونده روی زمین دارم که باقر باز تاکید می کنه گلنار خانم دیگه کسی و جز تو نداره که بهش تکیه کنه و باید خوب به این تصمیمت فکر کنی.

میرزا رضا قصد ورود به عمارت و داره که نصیر به او فیروزه اجازه نمیده که همون لحظه صفی الدوله از راه می رسه و اجازه میده که شازده آصف میرزا از دور میگه اگر اومده وسایلشو جمع کنه بیاد تو وگرنه بره که او بی هیچ حرفی بر می گرده و میره.

صفی الدوله با حرص شازده آصف میرزا را نگاه می کنه که او میره و شونه بالا می اندازه.

دو تا تفنگ چی که به دنبال باقر و رفیقش بودند، داخل عمارت شده اند، ندیمه ها شروع به خندیدن می کنند که دوباره شازده آصف میرزا به ایوان عمارت میره و شروع به تحقیر آن دو می کنه و مطبخیون را تهدید می کنه که اگر به حرفش گوش ندن، آن ها را فلک می کنه.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان