خلاصه داستان قسمت هفتم سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت هفتم سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی را می خوانید.

خلاصه داستان قسمت هفتم سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت هفتم سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در میانه هیاهو و مهلکه قجری تار و پود دل‌هاشان با مهر و محبت هم بافته می‌شود؛ قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یک بهانه برای ماندن پیدا می‌کنند و…

گلنار آرایش صورتش را پاک می کند که احترام سادات به داخل می رود و می گوید اگر این کار و نمی کردی به گلنار بودنت شک می کردم و دست فیروزه را می گیرد تا برای دست بوسی خان به عمارت ببرد…
ایرج به کلبه اسماعیل رفته است که اسماعیل بهش میگه ما رو محاصره کردن و رد تو را گرفتن
الان هم من حیله ای در سر دارم که تنها راه خلاصیمونه…
کمی بعد ایرج با تکه نانی و پای پیاده راه می افتد که سواره های تقی خان به دنبالش راه می افتند و اسماعیل هم به سرعت سوار بر اسبش می شود و راه می افتد…
کمی جلوتر اسماعیل کاروان شاهزاده قجری را می بیند و یواشکی به حرف هایشان گوش می دهد و متوجه می شود که آن ها قصد آتش زدن خانه تقی خان را دارد…
اسماعیل به سرعت خودش را به خانه خان می رساند و قضیه را تعریف می کند که تقی خان سیلی تو صورتش می زند و می گوید این تهمتت به آصف میرزا را ندیده می گیرد و با آمدن چند تن از مهمانانش رو به یکی از تنفگ چی هایش می گوید حواست به کل عمارت باشد و به داخل می رود…
یکی از تفنگ چی ها در حال بردن اسماعیل میرشکار است که چشم آصف میرزا و او بهم می خورد و با کینه به یک دیگر نگاه می کنند…
طاووس الملوک از کالسکه خارج می شود و به سمت اندرونی عمارت می رود…
گلنار در تراس خانه خانم گل نشسته و دفتر خواص دارویی گیاهان را می خواند که فیروزه به آن جا می رود و می گوید آصف میرزا و اسماعیل با هم چشم تو چشم شدند و از چیزی که می ترسیدیم سرمون اومد…
گلنار هم از جایش بلند می شود و پایین می رود، خانم گل هم بی هیچ حرفی مسیر رفتن آن ها را نگاه می کند…

مهمانان تقی خان در عمارت نشسته اند که تقی خان از جایش بلند می شود و به تراس می رود تا با طاووس حرف بزند…
طاووس سیگارش را در می آورد و شروع به حرف زدن گذشته ها می کند که او می گوید بهتره از گذشته ها حرف نزنیم و طاووس سر اصل مطلب می رود و می گوید من دنبال نامه ای که قرار بود به آصف میرزا برسد و نرسیده آمده ام که تقی خان به کل خودش را به اون راه می زند و کمی بعد آصف میرزا تفنگش را بر می دارد و به سمت گرمابه می رود و وسط راه نفر از تنفگ چی های خان را می کشد و یک تیر هوایی می زند که درگیری میان آدم های خان و آصف میرزا شروع می شود…
گلنار و فیروزه در راه عمارت هستند و آصف میرزا تنهایی به سراغ اسماعیل میرشکار رفته است…
آصف میرزا به داخل می رود و رو به روی اسماعیل در بند رجز خوانی می کند و از حرف هایش می فهمیم که آن دو رفیق قدیمی بودند و اسماعیل آبروی آصف میرزا را برده بوده و از دستش فرار کرده بوده است…
آصف میرزا برای کشتن اسماعیل روش اسلحه می کشد که صدای در می آید و او بیرون میره که گلنار با تفنگش تو سر او می کوبد و بعد به داخل می رود…
اسماعیل از دیدن گلنار به گریه می افتد و فقط او را نگاه می کند و چشم ازش بر نمی دارد…
دسته دوم لشکر آصف میرزا وارد عمارت شده و در های دروازه را مهربان بانو براسشان باز می کند که این از چشم های فیروزه دور نمی ماند و مهربان بانو با دیدن او جا می خورد…
گلنار اسماعیل را به سختی از عمارت فراری می دهد و خودش برای کمک به تقی خان همان جا می ماند…
گلنار خودش را به اتاقش می رساند و یه فیروزه میگه زودتر از این جا برو جونتو نجات بده، فیروزه از او می خواهد با هم بروند که گلنار میگه این جا خونه منه و تو باید بری، بعد هم به خاطر این که راضیش کند می گوید به روستا بره و به همه اهالی خبر بده…
آصف میرزا بلاخره به هوش می آید و به سراغ اسماعیل میره که با دیدن جای خالیش عصبی میشه و به عباس علی میگه هر طور شده اسماعیل را برایم پیدا کن تا کل زندگیتو طلا بگیرم…
لشکرکشی هم چنان ادامه دارد و آصف میرزا هم خودش را به اندرونی رسانده و از داخل تراس به جنگ راه افتاده نگاه می کند و کمی بعد به داخل اتاقی که تقی خان و احترام سادات در آن محاصره شده اند، می رود…

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان