خلاصه داستان قسمت ۵۳ سریال گیلدخت

صفحه اقتصاد- خلاصه داستان قسمت 53 سریال گیلدخت که روز پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ از شبکه اول سیما پخش شد، پرداخته شده است.

خلاصه داستان قسمت 53 سریال گیلدخت

صفحه اقتصاد - در این خبر به توضیحاتی درباره خلاصه داستان قسمت 53 سریال گیلدخت که روز پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ از شبکه اول سیما پخش شد، پرداخته شده است.
آنچه در قسمت 53 سریال گیلدخت گذشت: دزدانی که به نام اسماعیل به کاروانهای مردم حمله می کردند، از مردم غارت و دزدی می کردند. اسماعیل در بین راه یکی از این کاروانها به کمین نشست و وقتی که دزدان به کاروان حمله کردند اسماعیل دزدان را گرفت.
اسماعیل کسی که به اسم اون دزدی میکرد و گیرآورد. و اسیرش کرد و گفت بیا بریم بسط توی امام زاده بشین و به مردم بگو این غارت ها کار اسماعیل نیس. که یهو زهرمارخان سر رسید و با یه گلوله اون دزدو کشت…..
مهربان بانو یک جام شراب که اغشته به زهر بود را میخواست به اتاق طاوس الملوک و آصف ببرد که هی دس دس میکرد که بره داخل یا نه که بلاخره نتونست بره و برگشت.
گلنار به عمارت برگشت که چاوش بهش گفت کجا اومدی دختر بی بی لایقه…
زهرمار خان هم بعد از اینکه دزد رو کشت، اسماعیلو به اسبش بست و داشت شکنجش میداد که یدفعه اسماعیل به پای زهرمار زد و اونو انداخت زمین و خواست که اونو خفه کنه اما بهش گفت دستمو به خون کثیف تو آلوده نمیکنم برو به بالا دستیات بگو تا اسماعیل زندس نمیزاره آب خوش از گلوتون پایین بره.
فیروزه برای مرگ گلنار گریه می کرد…. ندیمه ها میومدن فیروزه رو دلداری میدادن که ناراحت نباشه …. فیروزه و اسماعیل مجبور بودند برای اینکه نقش زنده بودن گلنار لو نره.الکی عزا داری کنن. یکی از ندیمه ها اومد به فیروزه گفت: فیروزه میرزا گفته حواست به مهربان بانو باشه …
مهربان بانو داشت از عمارت بیرون می رفت که فیروزه اونو دنبال کرد. مهربان توی جنگل میرفت و میرفت و فیروزه همچنان تغییبش میکرد…
مهربان رفت و رفت تا به یه کلبه رسید و رفت داخل کلبه. مهربان گفت به شاهدخت بفرمایید که صبر کنید دستورتون انجام میشه. شازده مفخم گفت چرا دست و دلت میلرزه که سم بریزی تو جام شازده آصف؟ بیا این سکه ها دشت اولته رو بگیر و برو کارو تموم کن. مهربانم گفت:آقا صبر کنید حتما انجام میشه…و سکه ها رو برداشت و از کلبه بیرون رفت و زیر سایه درختی نشست و در جعبه ای که شازده بهش داده بود و باز کرد. و یهو جیغ بلندی کشید و جعبه رو به زمین کوبید و فرار کرد. فیروزه پشت سر مهربان رفت جعبه رو نگاه کنه که چرا مهربان از دیدنش جیغ زد رفت و جعبه رو برداشت دید که یه گوش بریده شده توشه.
مهربان به عمارت برگشت و روز بعد زهر را در جام ریخت و به یکی از ندیمه ها داد تا به اتاق آصف ببرند.
اونجا آصف و طاووس و صفی جلسه داشتند …مهربان منتظر بود آصف از شربت بخوره که نخورد و اونو دور ریخت. مهربان نگران و آشفته شد….
از سویی دیگر آصف و یارانش توی جنگل مشغول ساخت سلاح جنگی بودند.
حالا باید منتظر بود و دید که در قسمت بعد مهربان موفق میشه سم رو به خورد آصف بده یا نه؟ با ما همراه باشید.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان