خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی را می خوانید.

خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال گیل دخت از شبکه یک

خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال گیل دخت به کارگردانی مجید اسماعیلی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از نظرتان می گذرد، با ما همراه باشید. حکایت گلنار و اسماعیل که در میانه هیاهو و مهلکه قجری تار و پود دل‌هاشان با مهر و محبت هم بافته می‌شود؛ قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یک بهانه برای ماندن پیدا می‌کنند و…

شازده آصف میرزا در تراس عمارت نشسته است و به تصویر خودش در شیشه خیره شده است.

تفنگ چی های قاجار به دستور چاوش جنازه آن مرد را دفن می کنند و دختر هایی هم که به عنوان کنیز در حال رفتن به سمت عمارت هستند، دور هم نشستند و صفورا هم به گلنار رسیدگی می کنه و به دستور چاوش به دنبال چند گیاه کوهی میره.

دختری به اسم بشری با گلنار دوست شده و با هم حرف می زنند، چاوش هم آن ها را سوار کاروان می کنه تا با شدت گرفتن بارون خیس نشن.

در عمارت طاووس الملوک و آصف میرزا و صفی دور میز نهار نشسته اند ولی شازده آصف میرزا لب به غذا نمی زند که طاووس الملوک سراغ آشپز جدید را از صفی می گیرد که او میگه هیچ کس به گرد پای میرزا رضا نمی رسه که شازده آصف میرزا عصبی میشه و کمی حرف بار صفی می کند و می رود.

کاروان کنیز ها در حال حرکت است و حال گلنار هم بد، آن ها در مسیر یک خانه خرابه پیدا می کنند و اطراق می کنند تا هم استراحت کنند، هم فکری به حال گلنار کنند.

دخترا شروع به تر تمیز کردن کلبه کرده اند که چاوش آن ها را ضعیفه خطاب می کنه و صفورا هم حسابی جلوش در میاد که چوش خوشش میاد و خودشو کمی نرم می کنه.

طاووس الملوک نگران عشق و عاشقی آصف میرزا شده و به صفی میگه اگر دیدی خیلی داغش تنده بهش بفهمون اون دختر دشمنشه و میره.

کنیز ها و تفنگ چی ها دور آتیش هستند که یکی از تفنگ چی ها خبر از اومدن یک کاروان می دهند که کنیز ها به داخل کلبه می روند و کمی بعد مشخص میشه که کاروان مهربان بانو است و چاوش آن ها را به اجبار نگه می دارد.

فیروزه با دیدن گلنار که در تب می سوزد و حالش خوش نیست، هول میشه اما چیزی به روی خودش نمیاره که مهربان بانو را در حال رفتن به کلبه می بیند و از آن جا بیرون میره و شروع به داد زدن می کنه که کنیز مریض آبله داره و همه فرار می کنند.

چاوش هم فیروزه و گلنار و آن دختر را در کلبه زندانی می کنه و به کسی هم حق ورود نمیده.

طاووس الملوک هم هوای گذشته ها به سرش زده و به دیدن تقی خان رفته و دوباره از عشقی که سر باز کرده حرف می زند که تفی خان میگه از عشق و عاشقی ما گذشته و طاووس الملوک هم حیفی می گوید از این که نمی تواند دل بکند و می رود…

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان