خلاصه داستان سریال تاسیان قسمت اول تا آخر
سریال ایرانی تاسیان به نویسندگی و کارگردانی تینا پاکروان و تهیهکنندگی علی اسدزاده محصول سال ۱۴۰۳ می باشد در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد به خلاصه داستان سریال تاسیان از قسمت اول تا آخر پرداخته ایم.

سریال «تاسیان» تازه ترین محصول اختصاصی پلتفرم فیلمیو به نویسندگی و کارگردانی تینا پاکروان و تهیهکنندگی علی اسدزاده از جمعه ۱۹ بهمن ۱۴۰۳ هر هفته ساعت ۸ صبح منتشر خواهد شد. در این سریال هوتن شکیبا، بابک حمیدیان، مهسا حجازی، محمدرضا غفاری، مجید یوسفی، رضا بهبودی، نسرین نصرتی، امیرحسین صدیق، پوریا شکیبایی، افشین حسنلو، مهرداد نیکنام، محمد شیری و مائده طهماسبی و... ایفای نقش کردهاند، البته نکته جالب این سریال حضور افتخاری هنرمندان توانایی چون مهران مدیری، محمدرضا شریفی نیا، مجید مظفری، شهرام قائدی و عاطفه رضوی می باشد.
خلاصه داستان سریال تاسیان
هر جمعه تاسیان می شود بی تو...
خلاصه قسمت دهم سریال تاسیان
خلاصه این قسمت را در اینجا خواهید خواند.
خلاصه قسمت نهم سریال تاسیان
وقتی جمشید خسرو رو صدا می کنه، فندک از دست امیر میفته زمین، هول میشن میان بیرون، سعید به امیر میگه هیچ معلومه داری چیکار میکنی؟ این دفعه دومه منو با تو اشتباه می گیره نابودمون می کنی. امیر میگه ببخشید شوکه شدم.
شب مریم و آرش خوابشون می بره، شیرین میره دم پنجره می بینه خسرو اومده جلوی در، بهش دست تکون میده و میگه یه لحظه بیاد پایین، شیرین میره جلوی در، خسرو یه دسته گل نرگس بهش میده و میگه...
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا خواهید خواند.
خلاصه قسمت هشتم سریال تاسیان
قسمت هشتم: وداع با اسلحه
با اتفاقی پیش بینی نشده، خانواده نجات در وضعیتی قرار می گیرند که آمادگی آن را ندارند ...
مامورها میریزن اتاق منوچهر و دنبال اعلامیه می گردن، منوچهر حسابی وحشت زده شده، تو کمد جاساز منوچهر رو پیدا می کنن و ازش می خوان کلیدش رو بده، اما منوچهر اسلحه اش رو برمیداره و اونا رو تهدید می کنه همه وارد اتاق میشن، بهش میگن اتفاقی نیفتاده اسلحه رو برداره زمین اما منوچهر گلوله رو تو...
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا خواهید خواند.
خلاصه قسمت هفتم سریال تاسیان
قسمت هفتم: روز مادر
مامورها میریزن تو چاپخونه، رضا و قدسی سریع میز غذا رو می چینن و به مامورها تعارف می کنند بفرمایید نذری. مامور میگه چرا در رو باز نمیکردید؟ قدسی میگه ما امشب مهمون پسرمون هستیم، پسرم هم دستش بند بود نمیتونست در رو باز کنه. مامور به امیر میگه دستت بند چی بود؟ امیر توضیح میده دستشویی بودم. امید از راه پشت بوم فرار میکنه. مامور ها کل جاهای چاپخانه و دفتر رو میگرد، امیر میگه قربان من اینجا...
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ششم سریال تاسیان
قسمت ششم: مرداب
صبح شیرین می خواست بره دانشگاه می بینه نازی گلهایی که امیر آورده بود رو ریخته سطل زباله ، چندتا گل سفیدش رو برمیداره و میبره میذاره داخل گلدون، پدرش تو آشپزخونه نشسته بود و جواب صبح بخیر شیرین رو نمیده اما بهش میگه اونقدر برات مهمه که اول صبحی داری به گلهاش سروسامان میدی بعد به من میگی نمی شناسمش...
ادامه خلاصه این قسمت را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت پنجم سریال تاسیان
قسمت پنجم : امکان دوم
شیرین همراه با یه بسته هدیه میره دم در سازمان و میگه من با آقای خسرو کار دارم، بهش میگن اینجا خسرو نداریم، میگه شاید اسم سازمانیشون باشه، اما جواب درستی نمی گیره، شیرین مجبور میشه از اونجا دور بشه، سعید از پنجره اتاقش می بینه که شیرین داره میره، به امیر میگه اسم سازمانیت رو گذاشتی خسرو، این دختره اومده اینجا با یه کادو فکر کردی فیلم سینمایی هست؟ دختره رو بدون چشم بند فرستادی بره اگه کسی بفهمه بدبختی، درباره این موضوع به کسی حرفی نمیزنی و میگی اطلاعی نداری. امیر که خیلی خوشحال بود فقط میگه چشم. بعد میگه نه چک زدیم نه چونه ...
ادامه خلاصه قسمت پنجم سریال تاسیان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت چهارم سریال تاسیان
شیرین و امیر تو اتاق بازجویی بودند شیرین از امیر تشکر می کنه که کمکش کرده، امیر میگه من دورادور شما رو میشناختم اما با دیدن اعلامیه ها تو کیف شما شوکه شدم، هرچند که اعلامیه ها مال دختر عمه اتون مریم خانم بود، من کیف شما سفید بود کیف دخترعمه اتون رو هم سفید کردم اما واقعا همچین کارهایی در شأن شما و خانوادتون نیست، کسی که نورماه رو به تصویر میکشه همیشه برای من سفیده حتی اگه رنگ مورد علاقه اش آبی باشه. شیرین تعجب میکنه که شما از کجا میدونید؟ امیر میگه چون
خلاصه قسمت چهارم سریال تاسیان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت سوم سریال تاسیان
قسمت سوم: بلیط بخت
دو ماه بعد
جشن رونمایی کتاب مریم و شیرین هست با نیت اینکه هزینه جشن برای بچه های بی سرپرست جمع میشه. در کنار دوستان و آشناها، تیمسار و پسرش هم میان و البته امیر با یه سبد گل بزرگ تو جشن حاضر میشه و میشنوه که هما به مریم داره میگه که چهارشنبه قراره تیمسار برای پسرش بیان خواستگاری شیرین، امیر باشنیدن این خبر ...
ادامه خلاصه قسمت سوم سریال تاسیان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت دوم سریال تاسیان
قسمت دوم عاشقش نیستم
بعد از دستگیری امیر تو اتاق بازجویی هرچی میگه این کاغذ اعلامیه نیست و شعر هست یکی سفارش داده بود من آوردم اونجا قبول نمیکنند، ازش میپرسن کی سفارش داده بود؟ امیر میگه اگه میدونستم که میگفتم من تا اومدم اونجا فهمیدم چه کلاهی سرم رفته سریع زدم بیرون همکاراتون شاهدند حتی دو دقیقه نشد. من اهل کتابم اهل سیاست نیستم. بازجو بهش میگه اسم کتابهایی که خوندی رو بنویس.
خلاصه قسمت دوم سریال تاسیان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت اول سریال تاسیان
قسمت اول: ده شب
جعفر در حال کندن زمینه نازی مدام بهش میگه زودتر بکن تا بیدار نشده اونقدر طولش میدن تا جمشید میاد میگه این اینجا چیکار میکنه؟ ( یه چیزی مثل جنازه پیچیده شده بود) بعد به جعفر میگه این همه وقت تازه یه ذره کندی؟ جمشید به جعفر و نازی میگه تا برن بیارنش. شیرین بالاخره با سر و صدا بیدار میشه و میاد ببینه چه خبره می بینه یه چیزی پارچه پیچ تو حیاطه...
ادامه داستان سریال تاسیان قسمت اول را در اینجا بخوانید.
نظر شما