خلاصه داستان قسمت ۳۱ و ۳۲ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۱ و ۳۲ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۳۱ و ۳۲ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۳۱و ۳۲ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعه‌های تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلم‌نامه درام بهره می‌برد. فیلم‌نامه‌ای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛  هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنی‌صوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).

برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۳۱ و ۳۲ سریال ترکی وحشی

سرهان میره پیش آلاز و یامان که مدام می‌خندن و بهشون میگه که کی این بلا رو سرتون آورده؟ چی شده؟ آلاز و یامان با شنیدن این حرف دوباره می‌خندند و آلاز میگه اگه بگم باور نمی‌کنی همون موقع رویا و آسی به طرف یامان میان که وقتی می‌بینه رویا در آغوشه یامان رفته نزدیک نمی‌شه و با حالی بد از اونجا میره. آلاز هم وقتی آنها را می‌بینه به هم می‌ریزه دوباره و با یامان میونش بد میشه و به بیرون بیمارستان میره و داد می‌زنه. وقتی چشمش به آسی می‌افته به سمت او میره. سرهان با یامان حرف می‌زنه و بهش میگه من می‌دونم دلیل این رفتارش باهات واسه چیه یامان می‌پرسه چیه؟ سرهان به رویا نگاه می‌کنه و میگه باید ازش فاصله بگیری عشق بچگیه آلازه من نباید می‌ذاشتم اینجوری بشه ولی فکر نمی‌کردم! یامان به رویا زل می‌زنه و تو فکر میره و از این دوراهی سختی که گیر کرده کلافه میشه.

شبنم در حال فرار کردنه که ایست بازرسی جلوشو می‌گیره و شبنم از پلیس‌ها می‌پرسه که چه خبره جناب سروان؟ مامور میگه باید ماشینو بگردیم گزارش مواد مخدر دادن. شبنم از ماشین پیاده میشه تا ماشینو بگردن او حسابی جا خورده. بعد از چند دقیقه سرهان به اونجا میاد که شبنم می‌پرسه تو اینجا چیکار می‌کنی؟ سرهان از مامورین پلیس ماجرارو می‌پرسه و وقتی آنها مواد مخدری پیدا نمی‌کنند بهشون میگه انگاری گزارش دروغ دادن و از اونجا میرن. شبنم با تعجب به سرها نگاه می‌کنه و میگه این کار تو بود؟ سرهان میگه نمی‌تونستم بزارم همینجوری منو ول کنی بری اونم بدون خداحافظی.

از طرفی اشرف که نامه پزشکی قانونی و کالبدشکافی را خوانده با خودش میگه این امکان نداره یعنی چی که خودکشی کردنش ثابت شده؟ چه جوری می‌تونه خودشو بکشه؟ وقتی که نزدیک عروسیش بوده! و حسابی به هم ریخته. شبنم با سرهان دعوا می‌کنه به خاطر کاری که کرده و بعد از کمی سرزنش کردنش از اونجا میره سمت خونه. یامان به خاطر حرفی که سرهان بهش زده سعی می‌کنه از رویا دوری کنه رویا متوجه رفتارهای عجیبش شده یامان رویا را به خانه می‌رسونه ما وقتی رویا دعوتش می‌کنه داخل تا فیلم ببین یامان قبول نمی‌کنه و میگه باید برم و میره که رویا از این دوری کردن و سرد شدنش تعجب کرده. آلاز به همراه آسی سوار ماشین شدن و آسی او را به جایگاهی می‌بره که تمام بی‌خانمان‌ها آنجا هستند.

آنها کنار دریا می‌شینند آسی از آلاز می‌پرسه که رویا چی داره که یامان عاشقش شده؟ آلاز بهش میگه یه طومار میشه مطمئنی می‌خوای بشنوی؟ آسی میگه نه آلاز بهش میگه تو بگو یامان چی داره که رویا عاشقش شده؟ آسی ازش می‌پرسه مطمئنی می‌خوای بشنوی؟ آلاز میگه نه نمی‌خوام سپس با همدیگه درد و دل می‌کنند. یکی از اهالی آنجا به یامان زنگ می‌زنه و میگه داداش آسی اومده اینجا و با یه پسر غریبه و خوشتیپه یامان به سرعت خودشو به اونجا می‌رسونه و آنها را بازخواست می‌کنه که اونجا چیکار دارند؟! یامان به آلاز میگه تو اینجا چیکار می‌کنی تو وقتی نزدیک یکی میشی یعنی واسش نقشه داری! و شروع می‌کنه به دعوا کردن که آلاز بهش میگه داشت برام از عشقش به تو می‌گفت یامان عصبانی میشه و جدیش نمی‌گیره و میگه تو چی داری میگی؟ مزخرف نگو! سپس آلاز از اونجا میره که آسی با یامان بحث می‌کنه و به طرف خانه میره.

چاعلا به طرف بیمارستان میره و وارد اتاق روزگار می‌شه او با دیدنش عصبی میشه و میگه تو اینجا چیکار می‌کنی؟ حوصلتو ندارم از اینجا برو الان خونوادت می‌بینن واسم دردسر میشه. چاعلا بهش میگه حق داری ولی باید یه چیزیو بهت بگم و عکس سونوگرافیشو بهش نشون میده روزگار میگه این چیه؟ شکر خدا داری می‌میری؟ دارم از شرت خلاص میشم؟ چاعلا میگه نه عکس بچه‌مونه روزگار شوکه شده و تصمیم می‌گیرن که با همدیگه سریعاً و پنهانی ازدواج کند سپس کارت ملیشو به روزگار میده و از اونجا میره. جسور می‌بینتش و میگه تو اینجا چیکار می‌کنی چرا داری گریه می‌کنی؟ دوباره باز چیکارت کرده؟! چاعلا میگه اشک شوقه منو روزگار همو دوست داریم و می‌خوایم ازدواج کنیم و بعد از کمی کل کل کردن از اونجا میره.

نسلیهان که از هومن پرسیده بود بابام باعث رفتنت شده بود یا نه منتظر جوابه که هومن بهش به دروغ میگه نه تو مسببش شدی من فقط یک ماه و چند روز نبودم اومدم دیدم با سرهان ازدواج کردی آنها بعد از کمی حرف زدن نسلیهان با کلافگی از آنجا میره. فردای آن روز جلوی در خانه آلاز با چاعلا دعوا می‌کنه به خاطر اینکه دوباره رفته بوده روزگارو ببینه یامان از راه می‌رسه و دعواشون سه تایی میشه و همه با هم دعوا می‌کنند. نسلیهان از خونه بیرون میاد و آنها را سرزنش می‌کنه و میگه خواهرتون حالش بده اوضاع قلبش خوب نیست امروز اومده خونه تا کنار شماها باشه اینم از وضعیت شماها! آنها می‌خوان برن داخل که نسلیهان میگه نه تا زمانی که یاد نگرفتین چه جوری خواهر برادر باشین نمی‌خوام بیاین داخل آنها کمی آروم میشن و یامان بهشون میگه امروز وقتش نیست حق با مامانه و بلند میشن تا برن داخل. امید به اتاق اجه میره که می‌بینه اونجا نیست و حسابی می‌ترسه سرهان پیشش میره و میگه نترس خودش خواست بره خونه پیش خواهر و برادرش سپس باهاش درد و دل می‌کنه که اگه اهدای قلب پیدا نشه دخترش می‌میره و این بزرگترین درده برای یک پدر امید گریه می‌کنه....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی وحشی

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه