خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال ترکی وحشی
جسور به یامان میگه کار آلاز بوده داداش مگه نگفتن که با یه جسم سخت ضربه خورده تو سرش؟ خوب اونم مگه تو ماشینش چوب بیس بال نداره؟ خوب کاره دوش بوده دیگه! آسی میگه باید یه کاری کنی تا خوب نتیجه کارشو ببینه اون میخواسته یه عمر بندازتت تو زندان حواست هست؟ یامان میگه بسپارین به خودم، خودم به حساب کارش میرسم اگه دخالت کنین حسابی ازتون عصبی میشم! و میره. آلاز با دیدن پیام پدرش به سرهان زنگ میزنه و میگه چی شده؟ سرهان میگه ماجرا داره بیخ پیدا میکنه خداروشکر که یامان آزاد شد ولی تو باید آماده باشی و منتظر من که از اینجا بری. یامان میره فیلم دوربین مداربسته خونه را چک میکنه و ساعت خروج و ورود آلاز را چک میکنه سپس متوجه میشه که لباس هاش تغییر کرده و به خودش میگه پس تو یه کاری کردی!
تو رستوران شبنم میگه چه خوب شد که اومدیم بیرون و یامان نیومد چون خیلی وقت بود که تنهایی درباره خودمون حرف نزده بودیم باهم همش ماجرای بچه ها وسط بود هومن میگه وقتی تعداد بچه بره بالا دردسرهاشم تمومی نداره دیگه شبنم میگه با اینکه بچه نداری خوب میدونی این چیزارو هومن میگه دارم همه جا میخورن و سرهان با خوشحالی میگه خوشحالم که طعم پدر شدنو چشیدی شبنم میگه طلاق گرفتی؟ آخه حلقه دستت نیست هومن میگه نه ما از پرورشگاه بچه آوردیم دیدیم واسه خانواده شدن احتیاجی نیست که حتما خودمون بچه دار بشیم شبنم میگه پس حلقه ات؟ او نشون میده که انداخته گردنش و میگه اینجاست. یامان میره به محل حادثه و اونجارو نگاه میکنه از طرفی آلاز پاسپورت و وسایلی که مهم هستو برمیداره. یامان سطل آشغال هایپمسیرو نگاه میکنه که تو یکی از سطل آشغال ها چوب بیسبال پیدا میکنه و تو یه پلاستیک لباس های خونی آلاز را میبینه و با عجله به طرف خانه برمیگرده. رویا میبینتش و میگه اومدی؟ علی کجاست؟ باز کجا جاش گذاشتی؟
یامان میخواد بره نزدیکش که رویا میگه نیا نزدیک چون بو میدی دوباره. یامان میگه الان فهمیدم انقدر حالت بده که نمیشه حرف زد رویا میگه فقط یه سوال کسی که اونجا بدون هیچ درنگی منو پس زد و گفت برو ازم دور شو یامان بود یا علی؟ او میگه یامان رویا میگه پس اونی که دستمو تو مدرسه گرفت کی بود؟ او میگه علی رویا میگه من همیسه باید یه آدم نصفه رو دوست داشته باشم؟ او میگه یامان گذشته منه کسی که با یامان نتونه کنار بیاد با علی هم نمیتونه من فکر نکنم اونی که میخوای بشم واسه همینه میگم ازم دورشو و میره رویا گریه میکنه. آلاز نامه ای مینویسه کسی که نجاتت داد من بودم نه یامان دیگه آزادی داداشی و میره تو اتاقش که میبینه لباس های خونیش و چوب بیسبالش رو تختشه او با ناراحتی و تری به پدرش زنگ میزنه که او بهش میگه برو سمت کشتی وقتی بهت خبر دادم بری سپس به بقیه میگه من باید برم نسلیهان تو با شبنم برو خونه و میره.
شبنم برای اینکه نسلیهان و هومن را تنها بزاره تا باهم حرف بزنن. نسلیهان بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. یامان تو بیمارستانه که سرهان بهش زنگ میزنه یامان بهش میگه روزگار به هوش اومده سرهان ازش میخواد کاری نکنه تا خودشو برسونه و ادامه میده که آلاز بهم زنگ زد گفت چیکار کرده اون برادرته کاری نکن تا بیام اما یامان تلفنو قطع میکنه. آلاز برای آخرین بار میره پیش رویا که میبینه حال اونم خیلی بده باهاش کمی حرف میزنه و میخواد بره که رویا میگه منم با خودت ببر نمیخوام تا وقتیکه حالم خوب شده باشه برگردم و باهم میرن سمت کشتی. هومن میره سمت اتاق کار اشرف خان تا حرف بزنن آنها درباره گذشته حرف میزنن که هومن میگه تو به آدمات گفتی منو حسابی کتک بزنن و سریع دخترتو شوهر دادی چون میدونستی اگه به هوش بیام برمیگردم پیش دخترت حتی بهش حق انتخاب ندادی چون میترسیدی از جواب نسلیهان! اشرف انکار میکنه و میگه من کسیو زور نکردم خودش خواست با سرهان ازدواج کنه سپس بعد از کمی صحبت کردن از اونجا میره.
تو بیمارستان سرهان میبینه که یامان از اتاق روزگار بیرون اومد و به پلیسا میگه که من هرچی میدونستمو بهتون گفتم سرهان به آلاز زنگ میزنه و میگه رسیدیم آخر خط به کاپیتان بگو راه بیوفته خودش میدونه کجا ببرتت. سرهان جلو میره و میفهمه که کسی آلازو لو نداده یامان یادش میاد که روزگارو تهدید کرده بود که اگه حرفی درباره آلاز بزنه خودش میدونه روزگار که حسابی از اونا ترسیده چیزی نگفته سرهان تشویقش میکنه و میگه آفرین همینه آلاز برادرته یامان میگه فقط واسه خانواده ام این کارو کردم که نگرانش نشین یه عمر. جسور و آسی وقتی میفهمن که یامان لوش نداده عصبی میشن. سرهان به آلاز زنگ میزنه که میبینه رو پیغامگیره واسه همین به کاپیتان زنگ میزنه و میگه برگردین ولی صداش قطع و وصل میشه که او میگه چیشد؟ برگردیم؟ آلاز صداشو میشنوه. هومن رفته پیش یامان و ازش میخواد تا برن باهم ناهار بخورن. چاعلا رفته به بیمارستان ولی نمیزارن بره داخل اتاق واسه همین با دیدن جسور پیامی مینویسه و میگه اینو بده بهش بهم کمک کن. وقتی میره پیامو میده بهش روزگار میگه برو به اون عقب افتاده بگو ازم فاصله بگیره! جسور عصبی میشه و میگه با این روند یکی از ما سه نفر تورو میکشیم و میره بیرون پیامشو به چاعلا میده او ناراحت میشه و میگه گند زدین به زندگیم و میره.....
نظر شما