خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال ترکی وحشی
رویا میز مفصلی چیده و آلاز از بیرون میبینه و میگه پس فضا رومانتیکه سپس باهم کمی حرف میزنن و آلاز بهش تبریک میگه واسه رابطه اش با یامان او میگه از کجا فهمیدی؟ آهان از دانشگاه! نمیخواستیم مخفی کنیم آلاز بعد از چند دقیقه میره. بعد از رفتن یامان از ویلا جسور به آسی میگه این قضیه رو ولش کن اگه میخواست جیزی بشه تا الان شده بود آسی میگه چی میگی؟ جسور میگه حست به یامان میگم او با کلافگی میگه چرت نگو کسی که خیالبافی میکنه تویی یامان بفهمه از خواهرش خوشت میاد ولت نمیکنه و میره. امید از شدت عصبانیت اتاقشو بهم ریخته و داد میزنه که واسه هیچکس مهم نیستم و درو روی خودش قفل میکنه اجه نگرانش شده و به در میکوبه پرستارها با اجه سعی میکنن تا امیدو راضی کنن درو باز کنه.
جسور به آسی میگه امید زنگ زده بوده جوابشو ندادیم الان بیشتر نگران میشه و میخواد بهش زنگ بزنه که چاعلا به داخل ویلا میره آنها با دیدن همدیگه جا میخورن و چاعلا میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ چرا از زندگیمون نمیرین بیرون؟ همه جا هستین! جسور میگه این بلارو اون روزگار عوضی سرت آورده؟ باز کتکت زده؟ چاعلا میگه به تو چه! و تو عصبانیت برگه هاش میریزه رو زمین که جسور چهره نقاشی شده خودشو میبینه و میگه این که منم چرا منو کشیدی؟ چاعلا با کلافگی میگه چون استادم گفت زشت ترین چهره ای که تو ذهنتونه رو بکشین کسی که ازش متنفرینو بکشین جسور میگه خوب دستت درد نکنه خوب زشت کشیدی! چاعلا میگه چرا از زندگیمون نمیرین بیرون؟ جسور بهش میگه خیالت راحت میریم ولی اون روزگار عوضیم از زندگیت میندازم بیرون و میخواد بره سراغ روزگار که آسی جلوشو میگیره همان موقع آسی میبینه یامان داره میاد که آسی به چاعلا میگه برو اونور نبینتت و به جسور میگه ساکت شو چیزی بهش نمیگی.
یامان میاد و میگه چیشده باز باهم دعوا میکردین؟ آسی میگه مثل همیشه و به آسی میگه گوشیمو جا گذاشته بودم آسی گوشیشو میاره و وقتی میخواد بره جسور صداش میزنه و میگه بیا و چاعلارو بهش نشون میده او با دیدن چاعلا خونش به جوش میاد. روزگار رفته به اتاق آلاز تو خونه شون و آلاز میگه اگه دنبال جاهلایی اینجا نیست رفته خونه سلین روزگار میگه نه اومدم پیش تو انگاری تو دانشگاه گرد و خاک کردی چیشده؟ آلاز میگه کار خودشو کرد قاپ پرنسسو دزدید! یه چیزهایی درباره تو هم میگفت انگار به چاعلا صدمه میزنی! روزگار شوکه میشه و با ترس میگه نه بابا چه صدمه ای آخه میدونی که رابطه من و چاعلا چجوریه اون میخواد میونه مونو خراب کنه آلاز میگه خودم جوابشو دادم گفتم اگه همچین چیزی باشه خودم به حسابش میرسم روزگار حسابی میترسه و برای عوض کردن جو میگه بازی کنیم حالت کمی جا بیاد و کنسول را روشن میکنن.
یامان با چاعلا حرف میزنه و میگه چرا ازش دفاع میکنی داداشی؟ تهدیدت میکنه؟ او میگه نه چه تهدیدی آخه؟ من اصلا پیش اون نبودم که کار اون باشه صورتم خورده به در اینجوری شد! یامان گوشیشو برمیداره و پیامشو میبینه که روزگار زده خوبه همینجوری دهنتو ببند اومدم پیش آلازم الان. یامان با عصبانیت از اونجا میره به سمت خونه. آسی میگه خوب شد؟ الان یامان اونو بکشه خیالتون راحت میشه؟ میدونین هرکاری ازش برمیاد! چاعلا استرس میگیره و مدام به روزگار زنگ میزنه اما او جواب نمیده. آلاز که میبینه به روزگار میگه جوابشو بده دارم عصبی میشم تمرکزمو بهم میزنه روزگار جوایشو میده و میگه چی میگی دارم بازی میکنم هی زنگ میزنی چاعلا میگه از اونجا سریع برو یامان داره میاد بکشتت! روزگار سریع به بهونه اومدن پدرش به خونه از اونجا میره.
بعد از رفتنش آسی به آلاز زنگ میزنه و بهش میگه که یامان داره میاد اونجا روزگارو بکشه چون چاعلارو کتک زده آلاز میگه چی میگی؟ این چه مزخرفیه دیگه و وقتی میبینه حرفوش باور نمیکنه از کبودی های چاعلا عکس میگیره و واسش میفرسته که آلاز خون خونشو میخوره با دیدن عکسا. روزگار در حال رفتنه که یامان جلوشو میگیره و تو حیاط میگیرتش زیر مشت و لگد و میگه مگه نگفتم به خانواده من نباید آسیب بزنی؟! آلاز از تراس اونارو میبینه و کتک خوردنشو نگاه میکنه رویا از راه میرسه و جلوی یامان را میگیره و بهش میگه داری چیکار میکنی؟ و از روزگار میخواد سریع بره. بعد از رفتن روزگار اجه به یامان زنگ میزنه و میگه که امید خودشو تو اتاق زندانی کرده سریع بیا یامان به سرعت به طرف بیمارستان میره.
وقتی میرسه میبینه با حرف زدن امید درو باز نمیکنه در اتاقشو میکشنه و میره داخل که میبینه کل اتاقشو بهم ریخته و روی زمین افتاده و نمیزاره کسی نزدیکش بشه یامان میگه چرا این کارو کردی؟ چیشده؟ او گلگی میکنه که چرا اونو اونجا تنها گذاشتن و ولش کردن رفتن پی زندگیشون خوبه منو از سرتون باز کردین یامان میگه این حرفا چیه؟ اومدی اینجا تا درمان بشی امید میگه میدونم درمان جواب نداده چه درمانی آخه؟ یامان گریه میکنه و میگه اینو کی بهت کفته؟ امید میگه مهم نیست از واقعیت چیزی کم نمیشه و بعد از کمی جر و بحث یامان آرومش میکنه و همدیگرو بغل میکنن....
نظر شما