خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی بی رحم gaddar + ویدئو
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی بی رحم gaddar را برای دوستداران این سریال گذاشته ایم. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی بی رحم gaddar را برای دوستداران این سریال گذاشته ایم. همراه ما باشید. تهیه کنندگی سریال Gaddar برعهده Ay Yapım، کارگردانی آن برعهده سینان اوزتورک (Sinan Öztürk) می باشد. هورر ابهاوغلو (Hürer Ebeoğlu) فیلمنامه نویس سریال بی رحم می باشد که از شبکه فاکس پخش می شود بازیگران این سریال عبارتنداز؛ اردال اوزیاغجیلار، لاچین جیلان، هاکان سالینمیش، موگه بایرام اوغلو، دنیز اوزرمان، نسلیهان یلدان و…. .
برای دیدن این قسمت به صورت آنلاین اینجا کلیک کنید.
قسمت ۱۴ سریال ترکی بی رحم gaddar
داوود به دوعان میگه برو بهش بگو بیاد باهاش حرف بزنم. دوعان میره پیش یامور و میگه بیا بابا گفت بری پیشش. او وقتی پیش پدرش میره کنارش میشینه و با گریه میگه باباجون نگاهم نمیکنی؟ سپس سروع میکنه به معذرت خواهی کردن ازش و میگه ببخشید نمیتونستم بیام میدونم نباید فرار میکردم منو ببخش باباجون همان موقع بچه اش تکون میخوره که به مادرش میگه بالاخره تکون خورد مامان! داوود با تعجب میگه چی تکون خورد؟ از چی حرف میزنین؟ آنها میگن بچه یامور حامله ست داوود از تعجب خشکش میزنه و نمیدونه باید چی بگه یامور با گریه میگه وقتی فهمیدم نمیخواستم از دستش بدم میخواستم نگهش دارم انقدر فکر کردم به این موضوع که ماه ها گذشت واسه همین فرار کردم گفتم وقتی ازدواج کردم برگردم اینجا داوود با کلافگی و ناراحتی به اتاقش میره دوعان آرومش میکنه.
روزگار به خانه اومده که به دوعان میگه واسه چی گفتی بیام؟ چیشده؟ دوعان میگه حرف نزن بیا تو. روزگار درحال غر زدنه که با دیدن یامور جا میخوره و همدیگرو بغل میکنن. سپس بعد از کمی خوش و بش و صحبت کردن سر میز میشینن. فاطما از دیدن بچه هاش سر یه میز خوشحال شده. امید به شنگول مادرش تو پارک میگه که نمیریم خونه؟ شنگول میگه بزار شامشونو بخورن بعد شام بریم امید میگه یعنی ما شام نمیخوریم؟ شنگول میگه ببخشید امید تو قبل از خواب برو آشپزخانه یه چیزی بخور من نمیتونم روم نمیشه دیگه. دوعان موقع شام خوردن میره اتاق پدرش و بهش میگه بیا میخوایم شام بخوریم داوود میگه نمیخورم نمیام دوعان برمیگرده و بهشون میگه به زمان احتیاج داره بزارین هضم کنه قضیه رو. آنها خوردن شام را شروع میکنن که زنگ در خانه زده میشه دوعان میگه حتما شنگول و امید اومدن و میره تا درو باز کنه که با انور روبرو میشه که بهش میگه چخبره؟
انور میگه اومدم دنبال خواهرت دوعان میگه دنبال خواهر من اینجا؟ انور میگه آره با تمام رسم و رسوم اومدن گل و شیرینی حتی آماده ام قهوه شورم بخورم دوعان میگه جمع کن از اینجا برو یامور دیگه اینجا میمونه انور میگه میگه پس از در منو راه نمیدی درسته؟ پس پنجره رو هم ببند دوعان میخنده و میره. فاطما میپرسه کی بود؟ دوعان میگه هیچکی اشتباه اومده بود، یامور میگه داداش انور بود؟ اون اومده بود درسته؟ دوعان با عصبانیت میگه بی سر و صدا شامتونو بخورین! بعد از جمع کردن میز سام یامور میره پیش دوعان و میگه داداش انور بود نه؟ که راهش ندادی؟ دوعان میگه آره خودش بود یامور میگه اونم قبول کرد رفت؟
دوعان میگه ناراحت شدی؟ او میگه نه جا خوردم ازش انتظار نداشتم همان موقع سر و صدا از بیرون پنجره میاد که همه میرن بیرون و میبینن انور با کشتی در حال نزدیک شدن به خانه اوناست و آهنگ گذاشته و نور افشان تو دستش گرفته و جلوی پنجره خانه وایمیسته یامور از پدرش میخواد که یه فرصت آشنایی بهش بده او کلافه میشه میگه خیلی خوب ضبطو قطع کن! انور به داخل میره برای خواستگاری سپس شروع میکنن کمی صحبت کردن که دوعان میگه بزار بپرسیم چیکاره ای! او میگه من تاجرم تو کار تجارت دوعان پوزخند میزنه و میگه تجارت چی؟ انور میگه هرچی خیالت راحت خواهرت او زندگیش هیچی کم و کسری نخواهد داشت راستی تو خودت چیکار میکنی؟ بیمه هستی؟
میخوای بیا پیش خودم بیمه ات کنم سپس بحث عوض میشه و انور میگه میخوام یه عروسی بگیرم که هیچکی تو عمرش ندیده باشه داوود با عروسی پر سر و صدا مخالفت میکنه که فاطما میگه حق با پدر یاموره همینجوری الان آبرومون رفته شکمش هم اومده بالا نمیشه عروسی گرفت اما انور باهاشون حرف میزنه و میگه به خاطر حرف مردم میخواین عروسی واسه دخترتون نگیرم؟ اما داوود مخالفت میکنه که انور به یامور میگه نگران نباش عزیزم یه عروسی میگیرم واست که آوازه اش همه جا بپیچه پدرتم برای خوسحالی تو کم کم کنار میاد و میره. دوعان میخواد دنبالش بره که یامور جلوشو میگیره و ازش میخواد بهش قول بده که بلایی سر انور نمیاره اون پدر بچشه! دوعان قول میده از روی ناچار و میره تو کوچه پیش انور. انور بهش میگه میدونستم میای منتظرت بودم دوعان میگه حالا که انقدر دوستش داشتی پس ازدواج کنین بی سر و صدا انور میگه من میخوام خواهرتو خوشحال کنم!
راستی واسه تو هم یه سورپرایز دارم رفتم پیش آیدان و بهش پیشنهاد کار دادم قراره ستاره بشه فیلم بازی کنه دوعان عصبی میسه و به جای اون ادمشو میزنه و میگه به خواهرم قول دادم پا روی دمم نزار! از آیدان فاصله بگیر جشنم نمیگیری! و میخواد بره که انور بهش میگه میگیرم ولی تو نمیتونی بیای چون به فیلم جنایی دارم که رسوندم دست گورکان میشناسیش که! دوعان میبینه فیلم کشتن طغرل را دستش داره که چهره اش اونجا کاملا مشخصه همزمان طغرل هم فیلم دوعان را که به دستش رسیده نگاه میکنه و میگه کارت تمومه دیگه! دوعان با عصبانیت به انور نگاه میکنه....
نظر شما