خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعه‌های تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلم‌نامه درام بهره می‌برد. فیلم‌نامه‌ای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.

بازیگران این سریال عبارتنداز؛  هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنی‌صوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).

برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی وحشی

چاعلا وقتی به داخل خانه میره سرهان بهش میگه بیا با پدربزرگت آشناشو پدر سرهان با دیدن چاعلا میگه این بزرگه ست؟ باید زودتر شوهرش بدی وگرنه می‌ترشه چاعلا جا می‌خوره و به پدرش میگه این چی میگه؟ یعنی چی؟ سرهان میگه هیچی ولش کن پدر سرهان دستشو میاره جلو و از دخترها می‌خواد تا دستشو ببوسن اما آنها این کارو نمی‌کنند پدر سرهان میگه بچه‌هایی که پدرشون تو باشی همین میشه دیگه! سرهان آنها را به اتاق خودش می‌بره که چاعلا اونجا میگه حالا فهمیدم چرا نخواستی ما باهاش آشنا بشیم سرهان میگه شما احتیاج نیست اینجا زیاد تحملش کنین البته اگه به حرف من گوش بدین. یامان و دنیز تو ماشین با همدیگه درباره رویا حرف می‌زنند یامان می‌پرسه که چرا نمی‌خواد منو ببینه؟ دنیز بهش میگه به عنوان دکتر بهت میگم نه یه برادر تو رو می‌بینه حالش بد میشه انگار یاد اتفاقات می‌افته بیا یه کاری کنیم یه مدتی ازش دور باش نزدیکش نشو اینجوری شاید جای خالیتو حس کنه و خودش اصلاً بیاد سمتت!

یامان میگه خیلی خوب باشه میریم اونجا من نزدیک نمی‌شم از دور می‌بینمش دنیز قبول می‌کنه. آنها وقتی به بیمارستان می‌رسند یامان میره پشت دیوار و دنیز میره جلو، اونجا دنیز با شبنم روبرو میشه و با همدیگه آشنا میشن شبنم بهش میگه فقط تو رو کم داشتیم سری بعدی خواستی دخترمو بدزدی بهم اطلاع بده او قبول می‌کنه دنیز آنها را سوار ماشینش می‌کنه تا به خانه برسونه. یامان هم با تاکسی پشت سرشون راه میفته. آلاز رفته به لوکیشنی که پدرش فرستاد اونجا سرهان با دیدنش خوشحال میشه و بهش میگه که چقدر خوب شد که اومدی آلاز میگه نیومدم بمونم اومدم دنبال خواهرهام سپس بهشون میگه از اونجا بیان بیرون چاعلا میگه ما اینجا می‌مونیم نمیایم مامان مارو نادیده گرفته آلاز بعد از کمی بحث کردن با پدرش به خواهرهاش میگه میام دنبالتون با مامان حرف می‌زنم این مشکلو حل می‌کنم و از اونجا میره.

نسلیهان به هومن زنگ می‌زنه و سراغ یامانو می‌گیره او بهش میگه چرا پدرت همه چیزو به نام یامان زده؟ ماجرا چیه؟ نسلیهان میگه منم همینو می‌خوام به یامان توضیح بدم پیداش کنم بهش میگم هومن میگه بهتر نیست اول به من بگی بعد تصمیم بگیریم که بهش بگیم یا نه؟ او تایید می‌کنه و به سمت خانه نسلیهان راهی میشه.یامان از دور رویا را می‌بینه که جلوی در خانه است و بهش حمل عصبی دست میده و نمی‌تونه بره تو یامان می‌خواد بره سمتش که دنیز از دور اشاره می‌کنه نیاد او خودشو کنترل می‌کنه و سر جاش می‌مونه سپس دنیز با رویا از اونجا میرن تا کمی هوا بخورن. هومن به یامان زنگ می‌زنه که بیاد خونه مادرش چون اونجاست باید با هم حرف بزنن یامان قبول می‌کنه و به اونجا میره. وقتی می‌رسه مادرش ماجرا رو تعریف می‌کنه و یامان میگه پس به خاطر همینه که آقا جون همه چیزو زده به نام من باشه یه مدت اموال دست من می‌مونه اما بعد از تموم شدن این قضایا می‌زنم به نام خودت هومن هم ناچاراً پست ریاست بیمارستان را قبول می‌کنه.

بعد از چند دقیقه یامان وقتی از خونه بیرون می‌زنه با آلاز روبرو میشه او سر ارث و میراث باهاش دعوا می‌کنه و میگه نمی‌ذارم مثل دزدا بیای تمام اموالمونو بگیری و بری ازت پسشون می‌گیرم! یامان بهش میگه اگه تونستی ازم بگیر نمی‌ذارم رنگشو ببینی و از اونجا میره. نسلیهان به هومن میگه نگران نباش وقتی از اون سرهان جدا بشم این مسئولیتو از یامان می‌گیرم نمی‌ذارم سنگینی این بار رو دوشش بمونه هومن ازش می‌پرسه که دادگاه طلاقتون کیه؟ نسلیهان میگه فردا و دادگاه خیلی سختی هم هست ما تمام تلاشمو می‌کنم که تو یه جلسه تمومش کنم. آلاز وقتی به داخل میره با دیدن مادرش با هومن جا می‌خوره و باهاش با طعنه حرف می‌زنه که برای ریاست بیمارستان دندون تیز کرده بعد از رفتن هومن نسلیهان با آلاز به خاطر رفتارش دعوا می‌کنه. او بهش میگه که این چه رفتاریه که ازت دیدم؟ آلاز ازش گلگی می‌کنه که پشت او و دخترهاشو خالی کرده و چسبیده به یامان او ادامه میده که چرا اعتراض نکردی؟ نسلیهان میگه چیزهایی هست که نمی‌دونی این به صلاحه همه ست!

شما پدرتونو نمی‌شناسین من می‌دونم که چجور آدمیه! آلاز عصبی میشه و میگه بالاخره چی؟ چی می‌خوای بگی؟ نسلیهان میگه اینکه بالاخره گولتون می‌زنه و می‌کشه سمت خودش تمام پولاتونو می‌گیره من اون مرتیکه رو می‌شناسم! آلاز بهش میگه فکر می‌کنی واقعاً مشکل من ارثیه است؟ مشکل من تویی که دوباره اون پسرتو انتخاب کردی نه منو؟ منم دیگه تورو انتخاب نمی‌کنم و از اونجا میره. نسلیهان بعد از رفتن آلاز به خودش میگه نمی‌ذارم از طریق بچه‌هام منو تحت فشار بذاری تا به خواسته‌ات برسی! سپس سریعاً به بانک زنگ میزنه و میگه تمام کارت‌های بانکی بچه‌های منو بلوکه کنین می‌خوام سقف برداشت بزارم واسشون. آسی بعد از رنگ کردن خونه به کمک جسور وسایل را سر جاش میزاره. چاعلا به جسور پیام میده و بهش میگه که رفتن تو خرابه می‌مونن و از خونه زدن بیرون.

آنها جا می‌خورند و میگن مگه آنها خرابه هم دارند؟ سپس متوجه میشن که خونه پدر سرهان موندگار شدند چون تمام ارث به یامان رسیده آسی میگه پس بگو واسه چی آلاز اومده بود سراغ یامانو می‌گرفت! جسور میگه بهونه مزخرفی آورده برای دیدنت سپس جسور میگه من برم پیش چاعلا ببینم ماجرا چیه. یامان رفته به جایی که دنیز با رویاست، آنها تو ساحل کنار دریا نشستن دنیز برای بهتر شدن حال رویا گربه‌ای را می‌بره پیشش رویا با دیدن گربه می‌خواد بهش نزدیک بشه و نوازشش کنه که دنیز میگه انرژیت خیلی منفیه نمی‌خوام انرژیتو به این گربه هم منتقل کنی! رویا میگه نه الان حالم خیلی خوبه سپس گربه را بغل می‌کنه و لبخند می‌زنه و حالش بهتر میشه. یامان با دیدن این صحنه که رویا می‌خنده به دنیز پیام میده و میگه دمت گرم داداش ممنون که حال رویارو خوب کردی خنده‌شو دیدم حالم خوب و خیالم راحت شد رویا را می‌سپارم به تو مراقبش باش من میرم که منو نبینه حالش بد بشه و از اونجا میره. اما رویا به دنیز میگه دلم خیلی برای یامان تنگ شده چرا نمیاد پیشم؟ فقط اون می‌تونه حالمو خوب کنه دنیر تمام سعیشو می‌کنه تا آنها را از هم دور نگه داره و به رویا میگه که شاید چیزی که میگم خوشایندت نباشه اما آخرین کسی که بهش احتیاج داری برای حال خوب یامانه....

 

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی وحشی

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه