خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۷۹ سریال ترکی وحشی
وکلای اشرف علی سویسالان به دم در خانه نسلیهان میرن و بهش میگن که اومدیم برای خوندن وصیتنامه اون مرحوم فقط باید تمام اعضای خانواده حضور داشته باشند نسلیهان آنها را تعارف میکنه به داخل و به فریده میگه تا بره سرهان را هم صدا بزنه که بیاد هرچی میخواد همونجا تمومش کنیم. او به اتاق آلاز میره تا از خواب بیدارش کنه وقتی به داخل میره میبینه که شب گذشته با دختری اومده خونه و به بیرون از اتاقش میره و در میزنه که از خواب بیدار بشه آلاز و اون دختر وقتی حاضر میشن درو باز میکنن که آلاز به مادرش میگه چی شده این موقع صبح؟ نسلیهان میگه با مهمونت برین پایین یه قهوهای بخورین باید تو سالن جمع بشیم وکلای پدربزرگت اومدن آلاز میگه باشه برای یه وقت دیگه نسلیهان میگه هم قهوه داریم هم صبحانه سپس رو به اون دختر میگه شما برین پایین صبحانه و قهوتونو که خوردین آلاز میرسونتتون.
بعد از رفتن اون دختر نسلیهان به آلاز میگه اگه مهمونیو میاری خونه باید بهش رسیدگی هم بکنی در ضمن پدربزرگت مرده دلیل نمیشه که قوانین این خونه رو یادت رفته باشه پس دفعه آخرت باشه! هومن کل شب را به خانه نرفته او به سمت خانه میره که وقتی به داخل میره میبینه دنیز اومده او با خوشحالی پسرشو بغل میکنه و میگه که چقدر دلم واست تنگ شده بود اون وقتی صورتشو میبینه جا میخوره و میگه این چه سر و وضعیه؟ کی تو رو این شکلی کرده؟ دنیز میگه چیزی نیست یه تصادف بود اتفاقیه که پیش اومده سپس واسش شروع میکنه به توضیح دادن نسلیهان به یامان زنگ میزنه و بهش میگه چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی؟ کجایی؟ یامان میگه تو خیابون نسلیهان ازش میخواد تا به خونه بیاد چون وصیت نامه پدربزرگشو قراره باز کنند و بخونن و باید باشی یامان قبول میکنه و به سمت خانه مادرش راهی میشه.
سرهان به خانه میره که با دیدن آلاز و اون دختر چیزی نمیگه وقتی آلاز میره اون دخترو بدرقه کنه سرهان به نسلیهان میگه ولش کن یه مدت با این سرگرم میشه بعد میره سراغ بعدی هرچی باشه بهتر از اون آسی هستش چاعلا بهش میگه بابا واقعا که! نسلیهان میگه کسی نظر تو رو نخواست نظرتو نگه دار برای خودت سرهان میگه چرا مگه بچه من نیست؟ نسلیهان از چاعلا میخواد بره تا با پدرش اونو تنها بذاره سپس بهش میگه که گفتم بیای اینجا تا هرچی قراره بهت برسه همین جا تموم بشه بره پی کارش تو زودتر به خواستهات برسی سرهان میگه فقط من به خواستم نمیرسم من به نتیجه زحمات این همه سالها میرسم در ازاش تو هم آزاد میشی! سپس میره پیش وکلا. یامان به اونجا رسیده و وقتی نگهبانها او را با آشغالهاش میبینند ازش میخوان تا بزاره بارشو براش ببرن اما یامان میگه نمیخواد ین همه سال بارمو خودم به دوش کشیدم الانم میکشم سپس به داخل میره.
وکیل وصیت نامه را باز میکنه و شروع میکنه به خواندن تو وصیتنامه نوشته که تمام اموال منقول و غیرمنقول، ریاست هلدینگ و تمام هست و نیستشو به نام نوهاش میزنه که مطمئنه نون حروم نمیخوره و لقمه حروم از گلوش پایین نمیره در آخر میگه که تمام اموالمو میزنم به نام یامان علی سویسالان همگی شوکه میشن و آلاز میگه این امکان نداره! چطور ممکنه؟! وکیل وصیت نامه را بهش میده و میگه خودتون بخونین کاملاً رسمی و قانونیه مو لای درزش نمیره سپس ادامه میده و میگه یه چیز دیگه هم هست ریاست بیمارستان را به دکتر هومن آیدین سپرده سرهان جا میخوره و میگه این یعنی چی؟ بیمارستانی که به اینجا رسوندم ازم گرفته و داده به دکتر هومن به بچههامم هیچی ارث نداده؟ نسلیهان هم حسابی شوکه شده اما چیزی نمیتونه بگه سرهان حسابی عصبانی و جو خانه به هم میریزه یامان وقتی میبینه همه به جون هم دارن میافتن از اونجا میره.
تو حیاط پدرش هومن بهش زنگ میزنه و ازش میخواد تا بره پیشش او قبول میکنه و راهی میشه که وکیل دنبالش میره و میگه باید این برگه را امضا کنیم تا کارهای اداری انتقال ارث انجام بشه یامان میگه من هیچی نمیخوام همه رو بزنین به نام مادرم و از اونجا میره. سرهان به نسلیهان میگه باید به این وصیتنامه اعتراض کنه نباید همه چیز به نام یامان باشه پس بقیه بچهها چی؟ آلاز و چاعلا به مادرشون میگن که اعتراض میکنی مگه نه؟ نسلیهان حسابی ذهنش به هم ریخته و تو فکر رفته. آسی به خاطر اینکه شب گذشته تو کلوب آلاز با یه دختر رفت حسابی به هم ریخته و کلافه است. او از عصبانیت وقتی از خواب بیدار میشه همه جارو مرتب میکنه و به جسور میگه پاشو بزو رنگ بخر میخوام دیوا هارو رنگ کنم جسور میگه چی شده یک دفعه اول صبحی؟ سپس وقتی اصرار و عصبی بودن آسی را میبینه میگه که من که میدونم دلیل این رفتارت چیه به خاطر اینه که شب گذشته آلاز با یه دختر رفت!
آسی میگه به من چه ربطی داره؟ چرا چرت و پرت میگی؟ با هرکی هرجا که میخواد بره خب بره ازت فقط دو قوطی رنگ خواستم! جسور قبول میکنه و میره. مژده از هومن میپرسه که جواب سوالمو نگرفتم هنوز! رک و راست بهم بگو دلیل موندنت اینجا و برنگشتنت به سوئیس یامانه یا نسلیهان هومن بهش میگه واقعاً میخوای درباره این موضوع صحبت کنی؟ همان موقع دنیز پیششون میره و بحث موضوعش عوض میشه. سرهان و نسلیهان با آلاز و چاعلا نشستن و صحبت میکنند درباره وصیتنامه. سرهان به نسلیهان میگه که من میدونستم اینجوری میشه به خاطر همین در قبال طلاق ۵۰ درصد از اموالو خواستم چون میخواستم حق بچههام حفظ بشه او از این فرصت استفاده میکنه و به نفع خودش همه چیزو میگه که همیشه بین ما هومن آیدین بوده یعنی چی که ریاست بیمارستان به نام اونه؟ سپس در آخر رو به بچهها میگه پاشین باید از اینجا بریم نسلیهان دستشو میذاره رو شونه بچهها و بهش میگه که بچهها هیچ جا نمیان همین جا میمونن سرهان باهاشون حرف میزنه و سعی میکنه تا راضیشون کنه تا باهاش برن اما آنها تو همون خونه میمونن سرهان بهشون میگه که من همیشه به فکر شما هستم تنهاتون نمیذارم سپس از اونجا میره....
نظر شما