خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی وحشی
مژده از هومن میخواد تا چایی که دم کرده را بیاره تا با یامان کمی صحبت کنه.وقتی تنها میشن مژده به یامان میگه حالت گرفته است میخوای یکم درد و دل کنی و از مشکلت بگی؟ یامان میگه چی بگم؟ مشکلات پشت مشکلات. میدونی مثل چیام؟ مثل تیکه اضافی پازل که با هیچی مچ نمیشه. اصلاً بچه خوبی برای پدر و مادرم نبودم پدرم برگشت بهم گفت بریم سوئیس اما نه دانشگاه رفتم تحصیل کرده باشم نه زبان بلدم هیچی! از طرفی به مادرم کلی دروغ گفتن احساس میکنم اونو تنها بزارم بازم تو دردسر میفته و باید مواظبش باشم پدرمم به گفته خودش تو خیابون بزرگ شده اما اون دکتر شده من چی؟ آس و پاس! پسری که فقط دردسر درست میکنه. بعضی وقتا میگم ای کاش اصلاً پیدا نمیشدم شاید زندگی راحتتری بقیه داشتن امروز اجه هم از دستم عصبی شد و ازم خواست تا از پیششون برم منم برگشتم به خونه قدیمی پیش جسور و آسی اما متوجه شدم که واسه اونا هم اضافیم نمیخوان تو زندگیشون باشم کاملاً یه مهره اضافی.
مژده باهاش حرف میزنه و میگه چرا فکر میکنی یه باری رو دوش بقیه؟ چرا از این نظر نگاه نمیکنی که بقیه بارین رو دوش تو؟ بیا یه مدت اصلاً به مشکلات بقیه کاری نداشته باش واسه خودت زندگی کن یه مدت تو بچه باش و بچگی کن بزار پدر و مادرت واست بزرگی کنن و بار تو رو به دوش بکشن. یامان میگه اما من بچگی کردن که اصلاً بلد نیستم حتی تو بچگی هم بچگی نکردم. مژده ازش میخواد تا تلاششو بکنه که یه مدت بیتفاوت باشه به مشکلات بقیه سپس از هومن میپرسه که پس چایی چی شد؟ دهنمون خشک شد! هومن که حرفاشونو میشنیده میگه الان میام سپس به نسلیهان زنگ میزنه و ازش میخواد تا آروم باشه نگران یامان نباشه چون پیش اونه جاش امنه امشبو اینجا میمونه او خیالش راحت میشه. فردای آن روز اجه از خواب بیدار شده و میره سراغ کمد کمکهای اولیه و چیزهایی که برای پدرش لازمه را برمیداره.
نسلیهان میبینتش و میگه چیکار میکنی برای کی اینا رو داری برمیداری؟ چه اتفاقی افتاده؟ اجه میگه هیچی مدرسه ازمون خواست که وسیلههای کمکهای اولیه ببرم چون میدونستن که ما بیمارستان داریم به من گفتن ببرم نسلیهان قبول میکنه و بهش وسیلههایی که میخواد را میده. اجه میره به آشپزخونه صبحانه برمیداره سپس از خونه بیرون میزنه و میره پیش پدرش و به او رسیدگی میکنه و صبحانه را بهش میده تا بخوره. مژده رفته پیش رویا تا ببینه حالش خوبه یا نه رویا ازش میپرسه که پدرمو کی دفن میکنن؟ مژده بهش میگه که دفنش کردن تو هم باید یکم دیگه استراحت کنی. آسی در حال آماده کردن سایل و لباسش برای شبه جسور میگه تو واقعاً میخوای بری امشب تو اون کافه آهنگ بخونی؟ آسی با کلافگی میگه آره چند بار باید بگم به من نمیاد که برم همچین کاری کنم؟ جسور میگه چرا نیاد فقط از اون تولگا خوشم نمیاد ای کاش میرفتی یه جای دیگه کار میکردی آسی میگه بابا بس کنین دیگه این از تو اونم از یامان چیکار به من دارین دخالت میکنین؟ و وقتی هم چیزی بهتون بگم ناراحت میشین جسور میگه اگه با یامان همینجوری صحبت کرده باشی که ناراحت شده.
همون موقع در خانهشان زده میشه جسور میره درو باز میکنه که میبینه جعبه هدیه چاعلا روی دسته مبله ولی هیچ کسی نیست او جعبه را باز میکنه که میبینه چاعلا هدیه را پس داده و یه نامه گذاشته که من نمیتونم هدیه مافیاها رو قبول کنم. جسور به آسی میگه که زنگ بزنه به چاعلا و اونو هم برای شب دعوت کنه تا بتونه از دلش در بیاره. آسی اول قبول نمیکنه اما بعد به چالا زنگ میزنه و بهش میگه امشب شب اوله کاری منه خیلی هیجان دارم میخواستم بگم که تو هم بیای چاعلا اول قبول نمیکنه اما بعد میگه باشه میام خودمو میرسونم جسور وقتی اینو میفهمه حسابی خوشحال میشه. نسلیهان مژده را تو بیمارستان میبینه و ازش میپرسه که دیشب یامان اونجا بود مشکلش چیه؟ درباره چی صحبت کردین؟ مژده میگه خصوصیه او میگه داریم درباره مشکل پسر من صحبت میکنیم باید بدونم مژده میگه حالا که میخوای بدونی باشه مشکلش تو و بقیه اعضای خانوادشه.
قبلاً رو دوشش بار بود ولی سنگینی این بار دیگه خیلی زیاده واسش سپس با هم کمی صحبت میکنن که نسلیهان بهش میگه چقدر خوب نسخه پیچیدی انگاری روانشناس نیستی قاضی هستی که تمام مشکلاتی که این همه مدت داشتیمو یه شبه قضاوت کردی و مقصر پیدا کردی و بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره. چاعلا وقتی تماسشو با آسی قطع میکنه متوجه میشه که اجه هنوز مدرسه نرفته و تو اتاق سرایداریه. او به اونجا میره که اجه میگه آبجی از بابا دزدی کردن بعدش کتکش زدن و انداختنش تو خیابون من تمام تلاشمو کردم که تبش بیاد پایین اما هنوز خوب نشده و ازش میخواد تا کمک کنه چاعلا با دیدن پدرش تو اون وضع ناراحت میشه و میره بالا سرش تا بهش کمک کنه. رویا خواب روزی را میبینه که پدرش خودشو جلوی چشماش کشت سپس پالتوشو میپوشه و از بیمارستان میخواد فرار کنه.
پسری جلوشو میگیره و مانعش میشه اما وقتی میبینه که ازش خواهش میکنه تا بره پیش پدرش خودش همراهیش میکنه و با هم میرن به سمت قبرستان شبنم وقتی به بیمارستان میاد میبینه که رویا نیست و فرار کرده نسلیهان و یامان میرن پیش شبنم تا ببینن چی شده و با فهمیدن موضوع میرن به اتاق دوربینها. یامان پلاک ماشینی را که رویا سوار شده برمیداره و میفهمه که ماشین کرایه ای بوده و میره به جایی که ماشین از اونجا کرایه شده و شماره اون پسر را گیر میاره سپس بهش زنگ میزنه و میگه تو کی هستی؟ اون پسر جا میخوره و میگه ببخشید شما زنگ زدین شما کی هستین؟ یامان میگه من نامزد رویام رویا الان کجاست؟ کجا بردیش؟ رویا گوشیو میگیره و وقتی میبینه یامانه بهش میگه دیگه دنبالم نباش بهم زنگ نزن و قطع میکنه. او از اون پسر تشکر میکنه بابت کمکش و ازش میخواد تا از اونجا بره چون راهشون دیگه از هم جدا میشه اما اون پسر میگه نمیتونم اجازه بدم همینجوری بری هرجا بخوای بری میبرمت سوالم نمیکنم...
نظر شما