خلاصه داستان قسمت ۵ سریال سوجان از شبکه یک سیما + عکس

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال سوجان را برایتان آماده کرده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال سوجان از شبکه یک سیما + عکس
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵ سریال سوجان را برایتان آماده کرده ایم. این سریال روایتگر زندگی در سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۷ است و با محوریت شخصیت مقاوم زن ایرانی و اهمیت نهاد خانواده ساخته می‌شود. قصه بیشتر بر پایه زندگی سوجان، دختری گیلانی است که در همین دوران بخش‌های مهمی از تاریخ معاصر ایران و گیلان هم روایت می‌شود. این سریال که بیش از ۶۰ قسمت آن تهیه شده، روی آنتن می‌رود، عنوان شده بود این سریال در پنج فصل و تقریبا ۳۰۰ قسمت ساخته می‌شود. این سریال هرشب رأس ساعت ۲۲:۱۵ بر روی آنتن یک سیما می رود.

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال سوجان

 زنی به اسم نساء میره به سمت حجره پرویز که خسرو از دور او را نگاه میکنه و حسابی چشمش گرفتتش. او میره پیش پرویز و میگه اگه میشه بی زحمت تو دفتر حسابو بنویسین پرویز میگه شرمنده پدرم گفته حساب دفتری جدید باز نکنم میخواین برین به خودش بگین تا من انجام بدم او قبول میکنه و میره پیش خسرو خان. او  حال پدرشو میپرسه که او میگه خوب نیست خسرو خان بهش ۱۰۰ تومن میده و میگه بزار این پیشت باشه اما او میگه من نیومدم واسه پول راسیتش رفتم پیش آقا پرویز واسه خرید جنس که گفتن بیام پیش شما ازتون واسه حساب دفتری اجازه بگیرم او میگه برو به پرویز بگو هرچی میخوای برداری بنویسه تو دفتر او تشکر میکنه و میره. شیرین از راه میرسه که خسرو با دیدنش جا میخوره و خودشو جمع و جور میکنه.

شیرین بهش میگه اگه دستت بازه به این خانواده کمک کن خسرو میگه شما امر کردین ما هم اطاعت کردیم ولی این دختر هرسری کمکش میکنیم  آب میشه بیا به جای کمک کردن اینجوری بهش اینجا یه کار بدیم تا یه حقوقی اینجوری بگیره شیرین میگه فکر خوبیه بزار مسئول مهمان خانه پیش خودت باشه او خوشحال میشه ولی میگه اینجوری نمیشه مردم چی میگن اونجوری! شیرین میگه غلط میکنن چیزی بگن داری کمک میکنی بهش تازه دعات هم میکنن! تو چشم مردم هم خوب جلوه میکنی او از خدا خواسته قبول میکنه. سوجان امتحانشو به خوبی داده و از جلسه بیرون میاد که قربان را اونجا میبینه سوجان جا میخوره و میگه اینجا چرا اومدی؟ مردم که نمیدونن قصیه مارو زشته!

او میگه اومدم ازت بابت دیروز معذرت بخوام همش تقصیر پرویز و ناصر بود اونا منو راضی کردن انقدر تو گوشم خوندن که راضیم کردن او میگه باور نمیکنم مگه تو خودت عقل نداری! قربان باهاش حرف میزنه و سوجان میگه باشه قبول و میرن سوار اتوبوس میشن که اونجا ستاره و بهاره را میبینن. ستاره میگه مامانم دیده بودتتون گفت اینا مادر و پدرشون خبر دارن که باهم میان شهر! سوجان به قربان بد نگاه میکنه.  فردی به اسم اکبر میره پیش خسرو خان و بهش میگه که اومدم بگم که من باید خانم را ببرم به تهران پیش دکتر او میگه به سلامتی اکبر بهش مسگه اومدم جسارتا اون ۱۰ هزارتومنی که گفته بودینو ازتون بگیرم خسرو نقش بازی میکنه و میگه پیش پای تو برای بیعانه دادم واسه خرید یه زمین! ای بابا دیر اومدی! او میگه یه کاری کنین دستم به دامنتون لنگم!

او برای اینکه خودشو عزیز کنه میگه چیکار کنم! سپس به غلام میگه تو ببین میتونی ازشون پولو بگیری که بعدا بدیم؟ او میگه نه آقا مگه از این جماعت میشه پول گرفت؟ شدنی نیست آقا! خسرو میگه خوب بهشون بگو که کلا منصرف شدیم نمیخوایم پولو سریعا برگردونن سپس به غلام میگه برو یه امضایی از آقا اکبر بگیر بالاخره مرگه دیگه یهو میبینی من مردمو پرویز نمیدونست حساب و کتاب چجوریه! سپس غلام قبول میکنه و با اکبر میرن برای امضاء و دست خط گرفتن. سهراب سوجان را به خونه میروسنه و بعد از کمی حرف زدن باهاش بهش میگه من بهت ثابت میکنم که چقدر عاشقتم و دوست دارم و میره. سوجان میره پیش مادر هوا و مادرجون و با خوشحالی میگه که امتحانمو خیلی خوب دادم تازه به دوستام هم رسوندم تو یه سوال شک دارم اگه اونم درست باشه دیگه ۲۰ میشم مادر هوا و مادرجون خوشحال میشن و تشویقش میکنن.

قربان رفته به حجره پرویز و بهش میگه که سر شرط دیروز بدهیم صاف شده دیگه درسته؟ پرویز میگه صاف شده؟ تو توی کشتی رفتی رو هوا فیتیله پیچ شدی با مخ اومدی پایین بعد به اون میگی کشتی؟ پرویز میگه دبه نکن! شرط ما این بود که من با سهراب کشتی بگیرم حرفی از برد و باخت نزده بودی! پرویز زیر حرفش زده و میگه باید میبردی تا بدهی‌تون صاف میکردم او به ناصر میگه مگه شرط من و پرویز سر کشتی گرفتن من و سهراب نبود؟ اصلا حرفی از برد و باخت نزده بود! ناصر میگه این یه چیزی بین شما بوده من نمیدونم ولی در کل شرطو سر برد و باخت و نتیجه میبندن!

قربان عصبی میشه و میخواد بره که ناصر میره پیشش و بهش میگه بیا شب اینجا باهم بازی کنیم شرط میزاریم من و تو باهم میبندیم که ببریمش اینجوری پول خوبی به جیب میزنیم یهو دیدی ضرر یه سالتو گرفتی ازش او قبول میکنه و میره. ناصر میره پیش پرویز و بهش میگه حل شد پرویز میگه قبول کرد؟ لنگه چقد پول بود؟ او میگه ۱۰۰ پرویز میگه بهش بده ازش نوشته و امضاء حتما بگیر ناصر قبول میکنه. قربان میره پیش سهراب و بهش میگه که سوجان ازم خواست بیام اینجا ازت معذرت خواهی کنم من گول حرف های ناصر و پرویز خوردم باهاش یه بدهی داشتم گفت اگه کشتی بگیرم صاف میکنه ولی کلک زد بهم و باهاش دست میده ولی سهراب میگه دیگه نبینمت سر راهم الانم از اینجا برو.....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال سوجان

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه