اختصاصی صفحه اقتصاد

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال سوجان از شبکه یک سیما

از شنبه ۱۹ آبان ماه سریال سوجان داستان عاشقانه ی دیگری بر روی آنتن شبکه یک می رود که خلاصه داستانش را برای طرفداران ژانر درام می نویسیم. همراه ما باشید با این سریال جذاب.

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال سوجان از شبکه یک سیما
صفحه اقتصاد -

از شنبه ۱۹ آبان ماه سریال سوجان داستان عاشقانه ی دیگری بر روی آنتن شبکه یک می رود که خلاصه داستانش را برای طرفداران ژانر درام می نویسیم. همراه ما باشید با این سریال جذاب. این سریال روایتگر زندگی در سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۷ است و با محوریت شخصیت مقاوم زن ایرانی و اهمیت نهاد خانواده ساخته می‌شود. قصه بیشتر بر پایه زندگی سوجان، دختری گیلانی است که در همین دوران بخش‌های مهمی از تاریخ معاصر ایران و گیلان هم روایت می‌شود.  این سریال که بیش از ۶۰ قسمت آن تهیه شده، روی آنتن می‌رود، عنوان شده بود این سریال در پنج فصل و تقریبا ۳۰۰ قسمت ساخته می‌شود. سریال سوجان به کارگردانی حسین تبریزی، تهیه‌کنندگی مهدی کریمی و میثم آهنگری و نویسندگی فریدون حسن‌پور از شنبه ۱۹ آبان هرشب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه روی آنتن شبکه یک تلویزیون می‌رود.

در فصل اول، وقایع تاریخی سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۷ در گیلان در یک مجموعه ۶۳ قسمتی روایت می‌شود و مهم‌ترین موضوع آن نقش و اهمیت زن در خانواده و جامعه است.

ثریا قاسمی، سیدمهرداد ضیایی، حمیدرضا نعیمی، مهران رجبی، مهدی صبایی، بهادر زمانی، علی مرادی، غزاله اکرمی، افشین غیاثی، رامین راستاد، حدیث نیکرو، ساغر عزیزی، شیرین محسنی، زهرا جهرمی، پریسا دوستی، فرج گل‌سفیدی، رضا عباسی، بهمن دان، اتابک نادری، فریده دریامج، علی علیپور، نگار بابایی، امین چنارانی، مهران ضیغمی، فرخنده طالبی، مرجان متقی، بهمن صادق حسنی، مرتضی عالم، فاطمه حاجوی، منیره حسین‌زاده، معصومه محمدپور، دلسا معجزی، مرسده جهانی، باقر یکتا، فریبرز زیده‌سرایی و عادل علیزاده از جمله بازیگران این سریال تلویزیونی‌اند.


 

 

Screenshot_20250110-011830_Chrome

قسمت ۶۵ سریال سوجان

سهراب اومده دم در خانه مادرجان و سوجان بهش میگه مطمئنی؟ فکراتونو کردین؟ او تأیید میکنه سپس بهش میگه بهتره مادرجان هم بدونه سوجان میگه اینجوری فکر میکنین؟ سهراب تأیید میکنه و میرن داخل تا به مادرجان هم بگن.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۶۴ سوجان

قسمت ۶۴ سریال سوجان

سوجان جلوی در خانه قربان نشسته که وقتی میاد بهش میگه سهرابو واسه چی گرفتن؟ قربان میگه با کلی اعلامیه گرفتنش جرمش خیلی سنگینه سوجان میگه خب اونا مال من بوده... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۶۳ سوجان

قسمت ۶۳ سریال سوجان

شبانه مردی به خانه مادر جان میره و سوجان را صدا می‌زنه آنها ازش می‌پرسند که چه خبره چی شده؟ اون مرد میگه اومدم دنبال سوجان سوجان میره پیشش و میگه منم چیکار داری؟ اون مرد بهش میگه که همسرم دردش گرفته داره بچه‌اش به دنیا میاد.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۶۲

قسمت ۶۲ سریال سوجان

سوجان رفته خونه سرگرد تا بچه را به دنیا بیاره اما میترسه و میره بهش میگه من نمیتونم بهتره من انجام ندم نمیبینین پشت سرم چیت میگن! سرگرد میگه الان بهترین فرصته تا بهشون بفهمونین که اشتباه فکر میکنن همان موقع زنی بیرون میاد.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۶۱ سوجان

قسمت ۶۱ سریال سوجان

دکتر با ثریا تو حیاط خونه به وضعیت طلا نگاه میکنن که افسرده شده و باهم حرف میزنن. دکتر میگه من گفته بودم به قربان هشدار داده بودم ثریا میگه چیو هشدار داده بودی؟ او میگه من گفتم باید ختم بارداری بشه بچه سزارین بشه... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۶۰ سوجان

قسمت ۶۰ سریال سوجان

مادرجون برای سوجان و رعنا ادامه داستانو تعریف میکنه" خان که قوا داده بود با برگشتن امیر و بانو باهاشون کار نداشته باشه زیر قولش زده بود و میخواست شب اول ازدواج خانه آتیش بزنه که مراد و یوسف از دور خونه آنها را زیر نظر داشتن... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۵۹

قسمت ۵۹ سریال سوجان

مدنی تمام پرونده هایی که حشمت خان خواسته بود را واسش میاره و کلیدی میزاره تو دست حشمت خان وقتی میخواد از اونجا بره با قربان روبرو میشه که او میگه توا اینجا چیکار میکنی؟ مدتی میگه واستون خبر آورده بودم... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۵۸

قسمت ۵۸ سریال سوجان

سهراب با دیدن طلا میره دم در و بهشون سلام و احوالپرسی میکنه طلا سراغ سوجانو میگیره که سهراب میگه من اوستا با خانواده شو بردم تپه باغ هوایی عوض کنن شما هم بفرمایید ببرمتون اونجا اما طلا میگه نه مزاحم بزم خانوادگیتون نمیشم... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵۷ سریال سوجان

قسمت ۵۷ سریال سوجان

خسروخان وقتی میره به اتاق پرویز میپرسه اینجا چخبره؟ چیشده؟ بهاره بهش میگه آقاجان آب جوش ریخت رو دستاش! خسرو با کلافگی ازش میخواد از اونجا بره. خسرو با ایاز حرف میرنه و بهش میگه که بره وکیلو بگه بیاد تا کارها زودتر پیش بره..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۵۶

قسمت ۵۶ سریال سوجان

مادر و پدر قربان رفتند به خانه ثریا و زیبا از بقچه‌ای که برای سیسمونی آماده کرده بهش نشون میده. ثریا کلافه میشه و میره به اتاق ثریا که مدام داره بالا میاره و از آنها گلگی می‌کنه که با این حال روحی ما مدام از سیسمونی صحبت می‌کنند، طلا سعی می‌کنه آرومش کنه و میگه بالاخره اولین نوه‌شونه ذوق و شوق دارن نباید حال و روزشون مثل ما باشه که! و اونو آروم می‌کنن.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۵۵

قسمت ۵۵ سریال سوجان

غلام که قضیه را فهمیده رفته پیش خسرو و باهاش صحبت میکنه او بعد از کمی حرف زدن بهش میگه میخوام کفی بینی انجام بدم و کف دستشو میبینه و میگه چه جالب اینجا زده یه بچه داری فقط! خسرو جا میخوره که غلام میگه اینجا زده اصلا پسر نداری پس تکلیف پرویز چیه؟.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۵۴ سوجان

قسمت ۵۴ سریال سوجان

سوجان تکالیف دانش آموزانش را میده و از مدرسه بیرون میاد انیس و سهراب به اونجا رفتن و بعد از رفتن بچه‌ها به داخل میرن و از سوجان می‌خوان تا اون برگه را بخونه او شروع می‌کنه به خواندن اون برگه وکالت و بهشون میگه که.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۵۳ سوجان

قسمت ۵۳ سریال سوجان

انیس با خسروخان که پیشش رفته درباره ازدواج و عروسی حرف میزنه که طلا و لباس عروس میخواد او میگه چشم واست میخرم میریم باهم شهر همه هم اونجان مارو میبینن منم واست خرید میکنم تا همه ببینن انیس خوشحال میشه و میگه باسه پس الان برو... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۵۲ سوجان

قسمت ۵۲ سریال سوجان

قربان با سرهنگ فرزاد در حال شطرنج بازی کردن است و باهاش درباره نقشه کمربندی حرف میزنه که بهش کمک کنه تا اینکارو پیش ببره فرزاد بهش میگه خوب این به تو چی میرسه؟... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۵۱ سوجان

قسمت ۵۱ سریال سوجان

طلا به خواهر قربان میگه چرا برادرت از عموش حرفی نزد؟ او بهش میگه چون پدرم با برادرش مشکل دارن واسه همین قدغن کرده که حرفی ازش نزنیم طلا میگه چرا؟.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۵۰

قسمت ۵۰ سریال سوجان

سوجان و خانواده اش از مشهد برگشتن که شب به هرکدام از نجمه و غلام، فرانک و جاوید و سهراب جانماز با مهر و تسبیح تبرک شده میده ولی به سهراب یه تسبیح عقیق هم اضافه میده که سهراب خیلی خوشش میاد و تشکر میکنه.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۴۹

قسمت ۴۹ سریال سوجان

صبح زود طلا با انیس میرن تو روستا میگردن تا همه جارو بگردن. در آخر انیس طلارو میبره به خونه خودش و اونجارو بهش نشون میده. طلا عکسی اونجا میبینه که سوجان هم اونجاست و همان لباس قدیمیشو تن اون میبینه و جا میخوره و کنجکاو میشه... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۴۸

قسمت ۴۸ سریال سوجان

سوجان وقتی با قربان دعوا می‌کنه سر اومدنش به اونجا سهراب پیششون میره که قربان با دیدن او پوزخند می‌زنه و می‌گه تو پشت سوجان در اومدی؟... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۴۷

قسمت ۴۷ سریال سوجان

سر میز صبحانه طلا از اینکه با ثریا اینا زندگی میکنن ناله و گلگی میکنه قربان میگه خوب من چیکار میتونم بکنم؟ دستور حشمت خان هستش که ما با ثریا خانم اینا زندگی کنیم! طلا میگه من ازدواج کردم که یه زندگی جدید شروع کنم خودم زندگی خودمو تشکیل بدم .... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۴۶

قسمت ۴۶ سریال سوجان

مینا میره پیش انیس و بهش کارت عروسی قربانو میده. انیس با دیدن کارت میگه بی چشم و رو خجالت نمیکشه اومده بین اهالی روستا کارت پخش کرده؟ مینا میگه منم وقتی رفتم خونه دیدم این کارتو به بابام دادن..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۴۵ سوجان

قسمت ۴۵ سریال سوجان

سوجان آماده شده و لباسی که قربان براش آورده بود را پوشیده. قربان با دیدن اون لباس خوشحال میشه و ازش تعریف می‌کنه و میگه چقدر قشنگ شدی.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۴۴ سوجان

قسمت ۴۴ سریال سوجان

مادرجون برای سوجان ادامه داستانو تعریف میکنه "طبیب برای مداوای یوسف و مراد رفته پیششون و بعد از مداواشون برمیگرده. مباشر متوجه میشه که طبیب رفته بوده پیش یوسف و مراد به خاطر همین میره پیششو بهش میگه که میدونم رفتی و با بانو و امیر ملاقات کردی اگه تا ۱۰ روز دیگه با ما همکاری کردی پای قشون حکومتی باز نمیشه که تر و خشک باهم بسوزن! ... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۳ سوجان

قسمت ۴۳ سریال سوجان

قربان صبح با مادر و پدرش میره سمت شهر. مادر قربان با دیدن خونه ثریا جا خورده و میگه چقدر اینجا قشنگه! بیرونش اینجوریه معلوم نیست داخلش چجوریه دیگه! قربان میگه این که چیزی نیست مادرجان نصف ایران مال ایناست، انقدر کارخانه های مختلف دارن که یکسریاشو کلا از یاد بردن!... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴۲ سوجان

قسمت ۴۲ سریال سوجان

اسکندر پدر قربان اومده دم در خانه سرهنگ و سوسن از ثریا اجازه میگیره و تعارف میکنه بیاد داخل. اسکندر به ثریا میگه من نیومدم مزاحمتون بشم فقط اومدم خبر فوت زن عموی قربان را بهش بدم ثریا میگه مادر همونی که نامزدشه؟ اسکندر میگه نامزد نیستن عقد کردن باهم ثریا بهش میگه شما دوست دارین آینده پسرتون تضمین بشه... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۴۱

قسمت ۴۱ سریال سوجان

سوجان میبینه رعنا رو زمین افتاده و داره گریه میکنه و داد میزنه سوجان میره پیشش و میگه چیشده؟ او میگه مادر حوا! سوجان میترسه و اونو از روی زمین بلند میکنه و سریع میره سمت مادرشبرای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۴۰

قسمت ۴۰ سریال سوجان

قربان و طلا تو رستوران هستن و در حال غذا خوردنن که طلا درباره اصطلاح در و تخته باهاش حرف میزنه و میگه دیدی اینجور آدمارو؟ قربان بهش میگه آره خانم تو ده ما زیاده مثل خسروخان و شهین خانم مثل اسفندیار و حوا خانم یا مادر و پدر خودم!... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان ۳۹

قسمت ۳۹ سریال سوجان

فرانک پیش مادر هاجر میره تا او را از خواب بیدار کنه و بهش میگه پاشو مادر جان که برات شیر پلو درست کردم او وقتی میبینه تکون نمیخوره سرشو میزاره رو سینه‌اش و می‌بینه که قلبش نمی‌زنه او هراسان به سمت خانه‌ای که جاوید و سهراب با اسفندیار در حال ساختن هستند میره اونجا جاوید را صدا می‌زنه.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۳۸ سوجان

قسمت ۳۸ سریال سوجان

قربان با نگرانی و ترس میره تو اتاقش و حسابی بهم ریخته. او چمدانشو برمیداره و تمام لباس هاشو برمیداره تا از اونجا بره سمت پادگان. دکتر رفته پیش طلا که وقتی بیرون میاد به ثریا میگه چیزی نیست خیالتون راحت یکم ضرب دیده بدنش کوفته شده ولی بیشتر از نظر روحی ترسیده و حالش خوب نیست... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

۳۷ سوجان

قسمت ۳۷ سریال سوجان

سهراب و جاوید تو قهوه خانه نصیر نشستن که قربان حاضر شده و با سوجان رفته اونجا. آنها با دیدنش میگن که چقدر زود داری برمیگردی! او میگه سرهنگ سفر رفتنش کنسل شده واسه همین باید برگردم سپس سراغ صادق را میگیره که سهراب میگه رفته شهر نیست من میرسونمت قربان میگه لازم نیست پیاده میرم... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۶ سوجان

قسمت ۳۶ سریال سوجان

قربان با خانه ی سرهنگ تماس میگیره و با ثریا خانم صحبت میکنه سپس ازش میپرسه که سرهنگ خونه هست یا نه، یه مشکلی واسش پیش اومده ثریا میگه اتفاقی افتاده؟ او میگه نه چیز خاصی نیست، سرهنگ گوشیو میگیره و میپرسه چیشده گیلانی او بهش ماجرای دعوای پدرش با همسایه شو تعریف میکنه که پای اونم وسط کشیدن سرهنگ به سروان احمدی دستور میده که قربانو آزاد کنه او قبول میکنه.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۵ سوجان

قسمت ۳۵ سریال سوجان

سوجان با خانواده اش میرن به خانه مادرجون برای عید دیدنی. وقتی به اونجا میرن سال نو را تبریک میگن به هم. مادرجون دعا میکنه برای خوشبختی سوجان. تو قهوه خانه همه جمع شدن برای عید که اونجا دوباره غلام با اسکندر دعوا میکنه به خاطر زمین و میگه از متراژ زمین من ۲۰۰ متر کم شده به زمین خودت اضافه شده!.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۴ سوجان

قسمت ۳۴ سریال سوجان

قربان تو پادگان در حال نوشتن نامه برای سوجان هست که مافوقش میره پیشش و میگه همین الان سرهنگ زنگ زد گفت که بری خونشون او با عجله به اونجا میره و سریع کت و شلوارشو می‌پوشه. سرهنگ با دیدن قربان میگه چه عوض شدی ثریا میگه می‌خوام هر وقت ما رو می‌بره میاره این لباسو بپوشه اگه میشه!... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳۳ سوجان

قسمت ۳۳ سریال سوجان

طلا و ثریا با قربان بعد از کلی خرید کردن میرن به رستوران تا شام بخورن. ثریا به قربان میگه که غذا سفارش بده اما او نمیدونه چی باید سفارش بده سپس باهم شروع میکنن به غذا خوردن. وقتی به خونه برمیگردن طلا با ثریا حرف میزنه و میگه تو یه چیزهایی تو مغزت هست بهم بگو ثریا میگه دیدم حالت باهاش خوبه میخندی خوش میگذرونی گفتم واسه عوض شدن حال و هوات ... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان قسمت ۳۲

قسمت ۳۲ سریال سوجان

خسروخان وقتی میرسه خونه بهاره بهش میگه که مامان شهین هنوز نیومده خسروخان میگه من فکر کردم برگشته هنوز نیومده؟ من رفتم بالاسر قبر ستاره گفتم شاید اونجاست ولی قبرشو شسته بود ولی خودش نبود  سپس به پرویز میگه تو برو همه خونه هارو بگرد پرویز میگه چشم سپس ایاز میاد و خسروخان ازش میپرسه که شهین خانمو کجا دیدی؟... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان قسمت ۳۱

قسمت ۳۱ سریال سوجان

ثریا حسابی نگران حال پدرش شده چون خبری ازش نیست. ثریا از سوسن می‌پرسه که قربان چه جور آدمیه اون میگه من نمی‌شناسمش هیچی ازش نمی‌دونم! ثریا میگه باید باور کنم یه نفر اومده تو این خونه تو روز اول زیر و بمشو در نیاورده باشی؟ آنها در حال بگو مگو کردن هستند که طلا میاد و از قربان تعریف می‌کنه و میگه پسر خیلی خوبیه اتفاقاً همون موقع قربان به خانه آنها از بیمارستان زنگ می‌زنه که ثریا دعواش می‌کنه.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان قسمت ۳۰

قسمت ۳۰ سریال سوجان

پرویز از ناصر میخواد بره جاویدو صدا کنه او میگه اونا باهم فامیلن منم ازشون خوشم نمیاد ولی منو قاطی این ماجراها نکن و میره. پرویز خودش جاویدو صدا میزنه جاوید میره پیشش و میگه چیشده؟ چیکار داری؟ او میگه چطوری خل و چل؟ او میگه خل و چل یعنی چی؟ او میگه بیا تو مغازه تا بهت بگم وقتی به داخل میره پرویز میگه خل و چل یعنی دیوانه. جاوید میگه به من میگی دیوانه؟.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۹ سوجان

قسمت ۲۹ سریال سوجان

انیس میره تو اتاق شهین که او با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ و میخواد به زور بیرونش کنه که انیس میگه اومدم بهتون ثابت کنم که اونجوری که فکر میکنین من نیستم و اشتباه میکنین او میخواد بیرونش کنه که انیس میگه مگه دنبال اسناد و مبارکتون نبودین؟ بیاین اینم مدارک و بهش میده مدارکو که او میگه اینا دست تو چیکار میکنه؟... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۸ سوجان

قسمت ۲۸ سریال سوجان

سوجان انیس را میکشه کنار و بهش میگه ندیدی این خسروخان واسه چی اومده؟ او میگه اومده فقط پولشو به رخ بابات بکشه! سوجان میگه نه اومده ببینه قباد چیزی بهمون گفته یا نه! اون باور نکرده! خسروخان خیلی باهوشه! خسروخان از اسفندیار میپرسه که وقتی بالاسر قباد رسیدین زنده بود یا تموم کرده بود؟ .... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

سوجان قسمت ۲۷

قسمت ۲۷ سریال سوجان

"همزمان با گذاشتن تفنگ رو پیشونی خان و تهدید کردنش مراد و یوسف طبق گفته امیر سنگ میزنن تو پنجره ها و بعد از تیرهوایی از اونجا میرن امیر و بانو هم از اونجا میرن. مباشر از ترس نوشته را میخونه و میره سمت خونه خان. خان تو اتاقش دست و پاش و دهنشو بستن و سعی میکنه مباشر را صدا بزنه. امیر و بانو سر قرار با یوسف و مراد رفتن و از اونجا میرن به کلبه بی بی تی تی... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۶ سوجان

قسمت ۲۶ سریال سوجان

قربان سرهنگ منفرد را میبره خونه اش او با دوستان و همکارانش در حال بگو بخند هستن و ورق بازی میکنن. قربان خونه سرهنگ را حسابی تمیز میکنه. قربان بالا سر سرهنگ منفرد ایستاده و بازیشون میبینه و میفهمه که تقلب کردن وقتی میخواد بهش بگه ازش اجازه میخواد که سرهنگ اجازه نمیده حرف بزنه و بهش پول میده میگه برو از رستوران سر کوچه ۴تا غذا بگیر .... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۵ سوجان

قسمت ۲۵ سریال سوجان

غلام چای را میبره و خسروخان ازش میخواد تا اتاق ایاز را بهش نسون بده و سوئیچ دوج را هم بهش بده سپس به ایاز میگه از فردا کارتو شروع کن فقط جلوی بقیه بهم بگو خسروخان یا بگو آقا ایاز میگه چشم آقا و غلام میبرتش تا اتاقشو نشونش بده. انیس میره تو اتاق شهین و بهش سر میزنه چیزی میبره تا بخوره او میریزه زمین و بهش میگه فکر کردی با این چیزا خر میشم؟..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۴

قسمت ۲۴ سریال سوجان

مراسم عروسی جاوید و فرانکه طبق رسم و رسومات طنابی به دور دست فرانک میپیچن که جاوید باید گره هایی که تو طناب افتاده را باز کنه تا آخر طناب را از دور مچ دست عروس باز کنه. همه دورشونو گرفتن و دست میزنن و تشویقشون میکنن. خسروخان از دور انیس را زیر نظر داره و میبینه که با سوجان پچ پچ میکنن..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۳ سریال سوجان از شبکه ۳

قسمت ۲۳ سریال سوجان

مردی از روستای کناری به ده میره و میگه زائو دارن دردش گرفته اومده دنبال مادر هوا انیس میگه مادرها نیست شما برین من روستای شمارو میشناسم با عمو قباد و سوجان به اونجا میایم. او میره سریعا دنیال عمو قباد و باهم با ماشین میرن دنبال سوجان سپس به طرف روستای کناری با سرعت حرکت میکنن.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۲ سریال سوجان

قسمت ۲۲ سریال سوجان

انیس رفته پیش خسروخان تا حقوقشو بگیره او بهش میگه من به شما ۵۰۰ میدم ولی اینو به کسی نگو بگو همون ۱۵۰ میدم بهت من میخوام حقوق یه کارمندو بهت بود به جای کارگر او تشکر میکنه و اجازه میگیره که بره گردنبندی که واسش خریده بوده را بفروشه خسروخان میگه بفروش ولی چیز گرون نخر مردم حسودن!... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۱ سریال سوجان

قسمت ۲۱ سریال سوجان

خسرو میره پیش انیس و ازش میخواد بس کنه انقدر گریه نکن انیس میگه من دیگه بی کس و کار شدم خیر و میگه این چه حرفیه؟ مگه من مردم؟ انیس به خسرو میگه شهین خانم داره منو بد نگاه میکنه عصبانی نشه دارم باهاتون حرف میزنم! خسرو میگه نه فقط احترامشو نگه دار بهش خدمت کن چیزی نمیشه.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲۰ سریال سوجان

قسمت ۲۰ سریال سوجان

سوجان با خوشحال میره خونه و به پدر و مادرش میگه که ۲۰ شدم اونا تشویقش میکنن و خوشحال میشن. شب مادرجون برای سوجان داستانشو شروع میکنه به تعریف کردن. " بانو و امیر وقتی به کلبه جنگلی میرسن صاحب اونجا بهشون میگه غوغا به پا کردین! آوازه تون همه جا پیچیده همه دارن از شجاعت و عشق شما حرف میزنن و داستان میسازن! .... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۹ سریال سوجان

قسمت ۱۹ سریال سوجان

جاوید کارش شده رفتن به قهوه خانه و خوراک لوبیا خوردن به بهونه دیدن فرانک. آنها باهمدیگه نشستن و حرف میزنن و جاوید میگه که من میخوام ازدواج کنم دیگه باید عروسی بگیرم فرانک میگه میخوای ازدواج کنی؟ او تایید میکنه که فرانک به نشانه قهر پشتشو میکنه که جاوید بهش میگه چرا قهر کردی؟ داماد منم عروس تویی!.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۸ سریال سوجان

قسمت ۱۸ سریال سوجان

مردهای روستا جمع شدن تا کدخدا محله را انتخاب کنند اونجا خسروخان بهشون میگه که من کدخدایی را به غلام میدم بقیه هم قبول میکنن و چیزی نمیگن. سوجان به همراه قربان و مادرهاشون میخوان برن شهر برای خرید عروسی انیس و بهاره میرن پیششون و بهاره به سوجان میگه من خیلی دوست دارم بیام خرید عروسی میشه بیام؟ سوجان میگه معلومه که میشه بیای اصلا خوشحالم میشیم!.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۷ سریال سوجان از شبکه یک

قسمت ۱۷ سریال سوجان

غلام میره پیش خسروخان و درباره کسی که به اسفندیار شلیک کرده سوال میکنه که میدونه کی بوده یا نه او میگه نه اگه بدونم که خودم میرم تحویل کلانتریش میدم و با عصبانیت میره که غلام جا میخوره. او میره سراغ قباد و بهش میگه تو خودت میخواستی از اسفندیار خلاص بشی اومدی بهم گفتی که خسروخان خواسته بری تفنگ برداری به اسفندیار شلیک کنی که از کار بیوفته؟..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۶ سریال سوجان

قسمت ۱۶ سریال سوجان

غلام سهراب را با خودش میبره سر زمینی که بهش گفته بود باهمدیگه شریکی بخرن. جاوید به بهونه دیدن فرانک همش تو قهوه خانه نصیر هستش و لوبیا میخوره نصیر بهش میگه این همه خوردی دل درد میشیا! سپس از اونجا میره، فرانک میره پیش جاوید و باهمدیگه میگن و میخندن جاوید بهش میگه که چه خوب شد که اومدی اینجا. سهراب به غلام میگه من باید با اوستا اسفندیار مشورت کنم.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۵ سریال سوجان

قسمت ۱۵ سریال سوجان

انیس میره پیش خسروخان و بهش میگه اومدم ازتون اجازه بگیرم برم شهر یکم ملحفه بخرم ملحفه های اتاق ها کهنه شده خسروخان میگه شما مدیر مهانخانه هستین هرجور صلاح میدونین ولی حواستون به خرج و مخارج هم باشه انیس قبول میکنه و میره. نصیر میره پیش اسفندیار و بقیه که آنها با دیدنش بهش تسلیت میگن به خاطر سالگرد دامادش.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۴ سریال سوجان

قسمت ۱۴ سریال سوجان

روز ۱۳ به در شده و همه ی اهالی محله تو جنگل کنار رودخانه رفتن و در حال خوش گذروندن هستن. شهین میره پیش خسروخان و بهش میگه پاشو بریم طبیعت امروز روز خوشحالی و خوشگذرونیه! خسروخان میگه من حال ندارم پشتم درد میکنه میترسم از قلبم باشه میگن انگاری دردقلب میزنه به دست چپ بعد میزنه به پشت شهین میگه نه همچین جیزی نیست نترس سرما زده شده هی بهت گفتم یه دستشویی تو ایوان بساز تا اونجا نریم.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۳ سریال سوجان

قسمت ۱۳ سریال سوجان

مادرجون شروع کرده برای سوجان داستان تعریف کردن. "امیر و بانو به مسیر خودشون ادامه میدن. تو جنگل بانو نگران حال پدرانشون هستن بانو میگه پدرهامون دیگه با اون سینه ها نمیتونن نفس بکشن و زندگی کنن! امیر میگه به حسابش میرسیم. آدم های خان نزدیکشون شدن و امیر میره پیش بانو و میگه آدم های خان اومدن باید سریع بریم .... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۲ سریال سوجان

قسمت ۱۲ سریال سوجان

قربان وقتی میخواد دوغ ببره برای بخشدار کل پارچ دوغ را روی او خالی میکنه که عصبانی میشه و سیلی تو گوشش میزنه و میگه داری چیکار میکنی؟ پرویز و ناصر با خودشون قربانو از اونجا میبرن ناصر میبرتش تو یه اتاقک چوبی و ازش میخواد تا آخر مراسم اونجا بمونه تا آب‌ها از آسیاب بیوفته!.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۱ سریال سوجان

قسمت ۱۱ سریال سوجان

مردهای روستا میرن پیش مادرجون به مناسبت سال جدید برای تبریک سال نو که اونجا مادرجون میگه شنیدم اسکندر و غلام باهم دعواشون شده! نباید سال جدید باهم قهر باشین! و ازشون میخواد باهم آشتی کنن بعد از بغل و روبوسی کردن آنها از خسروخان و نصیر هم میخوان تا باهم آشتی کنن.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱۰ سریال سوجان

قسمت ۱۰ سریال سوجان

دخترها رفتن تو مینی بوس نشستن تا برگردن به روستا سوجان سر درد گرفته و حالش خوب نیست و مدام خودخوری میکنه ستاره ازش میخواد ناراحت نباشه کاریه که شده به پدرش میگه یکی مثل اونو واسم بخره ناراحت نباش دیگه! همان موقع قربان میاد تو مینی بوس و به سوجان میگه میای عقب یه لحظه باهات حرف بزنم؟ آنها به عقب مینی بوس میرن.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۹ سریال سوجان

قسمت ۹ سریال سوجان

خسرو خان میفرسته تا سهرابو بیارن. او درباره خانه کاه گلی که باید بسازه حرف مینزه که چقدر زمان میبره سریع میخواد آماده بشه! سهراب میگه خانه کاه گلی زمان بره ولی میتونم یه اتاقک چوبی فعلا بسازم که کارتون راه بیوفته تا خونه کاه گلی درست بشه سپس بهش پول میخواد بده که سهراب میگه این واسه چیه؟... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۸ سریال سوجان

قسمت ۸ سریال سوجان

پیرمردی طبق رسمشون تو ده میچرخه و شروع میکنه به آهنگ خوندن جاوید هم دنبالش میره و فلوت میزنه. همه با شنیدن صداش میرن پیشش و همه تو کیسه اش یه کاسه برنج میریزن. وقتی اون پیرمرد میرسه خونه خان شیرین میگه که یه کاسه برنج بیار بریز تو کیسه اش اما خان وقتی میبینه اهالی دارن نگاه میکنن واسه اسنکه خودشو خوب نشون بده میگه یه کاسه چیه.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۷ سریال سوجان

قسمت ۷ سریال سوجان

سوجان خواهرشو رسونده به مدرسه که معلم بهش میگه من مطمئنم تو رتبه خوبی میگیری و به دانشگاه خوبی راهی میشی او میگه من خیلی دوست دارم برم دانشگاه و پدرمم پشتمه ولی امکان داره دیگه نتونم ادامه تحصیل بدم! معلم مدرسه ناراحت میشه و میگه واقعا افسوس! من الان یه ساله دارم از پس انداز خودم اینجارو میگردونم وگرنه باید تا الان تعطیل میشد!.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۶ سریال سوجان

قسمت ۶ سریال سوجان

مردی به نام جمشید به همراه همسرش که باردار است به روستا پناه آوردن جمشید با دیدن قربان ازش کمک می‌خواد و بهش میگه همسرم پا به ماهه دردش شروع شده و بردمش تو جنگل ازت می‌خوام کمکم کنی به یه نفر که قابل اعتماده بهش بگی بیاد و کسی دیگه‌ای خبر نداشته باشه قربان به همراه مادر هوا و سوجان به طرف جنگل راهی میشن. وقتی می‌رسند آنها به داخل کلبه میرن و به قربان میگن که برامون آب جوش آماده کنین..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۵ سریال سوجان

قسمت ۵ سریال سوجان

زنی به اسم نساء میره به سمت حجره پرویز که خسرو از دور او را نگاه میکنه و حسابی چشمش گرفتتش. او میره پیش پرویز و میگه اگه میشه بی زحمت تو دفتر حسابو بنویسین پرویز میگه شرمنده پدرم گفته حساب دفتری جدید باز نکنم میخواین برین به خودش بگین تا من انجام بدم او قبول میکنه و میره پیش خسرو خان. او  حال پدرشو میپرسه که او میگه خوب نیست..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۴ سریال سوجان

قسمت ۴ سریال سوجان

وقتی میخواد مسابقه کشتی شروع بشه قربان میره تو رینگ و میگه من میخوام با سهراب مسابقه بدم اونا سعی میکنن جلوشو بگیرن تا برنامه شونو خراب نکنه و میگن که آبروت میره نکن! از طرفی مردم سهراب را تشویق میکنن و میگن باهاش کشتی بگیر روشو بخوابون تا دیگه همچین چیزهایی نخواد دهنش بسته بشه!‌..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۳ سریال سوجان

قسمت ۳ سریال سوجان

سوجان بالاسر زایمان سختیه و مادرجان میگه که برن پشم گوسفند بیارن آنها میپرسن پشم واسه چی؟ مادرجان میگه واسه این که بکنن تو حلقش اون بزنه فشار بیشتری بیاره تا بچه به دنیا بیاد مادرجان حسابی استرس داره که بالاخره صدای نوزاد میاد و سوجان موفق میشه . هوا هم از طرفی بچه را به دنیا میاره خواهرش میاد و میگه مژدگانی بده دخترت به دنیا اومد پدر بچه خوشحال میشه و میگه نارگل چی؟.... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۲ سریال سوجان

قسمت ۲ سریال سوجان

اسکندر میره پیش سهراب و جاوید و بهشون میگه شما نمیخواین برین عروسی؟ سهراب میگه میریم یکم دیگه. اسکندر درباره ازدواج جاوید میپرسه که نمیخوای واسش زن بگیری؟ سهراب میگه چی بگم والا آقا اسکندر جاوید میگه تو اگه بیل زنی باغچه خودتو بیل بزن چرا خودت ازدواج نمیکنی؟ اونا در حال حرف زدنن که یکی از آدم های خسروخان میره پیش سهراب و بهش میگه که کشتی میگیری امروز؟..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

قسمت ۱ سریال سوجان

قسمت ۱ سریال سوجان

پیرزنی برای دختری به اسم سوجان داستانی تعریف میکنه درباره عشق دختر و پسری به اسم امیر و بانو که باهم قرار گذاشته بودن بعد از زمان برداشت محصولات آخر تابستان باهم ازدواج کنن اما از بد روزگار گرفتار کینه بد خان شدن..... برای خواندن ادامه داستان روی تیتر کلیک کنید.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

  • نینا

    عالی ممنون که خلاصه میزارین

اخبار ویژه