خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال سوجان از شبکه یک سیما + عکس

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال سوجان را برایتان آماده کرده ایم.

خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال سوجان از شبکه یک سیما + عکس
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال سوجان را برایتان آماده کرده ایم. این سریال روایتگر زندگی در سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۷ است و با محوریت شخصیت مقاوم زن ایرانی و اهمیت نهاد خانواده ساخته می‌شود. قصه بیشتر بر پایه زندگی سوجان، دختری گیلانی است که در همین دوران بخش‌های مهمی از تاریخ معاصر ایران و گیلان هم روایت می‌شود. این سریال که بیش از ۶۰ قسمت آن تهیه شده، روی آنتن می‌رود، عنوان شده بود این سریال در پنج فصل و تقریبا ۳۰۰ قسمت ساخته می‌شود. این سریال هرشب رأس ساعت ۲۲:۱۵ بر روی آنتن یک سیما می رود.

خلاصه داستان قسمت ۵۲ سریال سوجان

قربان با سرهنگ فرزاد در حال شطرنج بازی کردن است و باهاش درباره نقشه کمربندی حرف میزنه که بهش کمک کنه تا اینکارو پیش ببره فرزاد بهش میگه خوب این به تو چی میرسه؟ قربان میگه میخوام ببینن که نفوذ دارم ازم حساب ببرن بارمو ببندم فرزاد بهش میگن تو الانشم نفوذو داری! سپس باهاش درباره این موضوع کمی حرف میزنه و ازش میپرسه مطمئنی میتونن کاری کنن؟ فرزاد میگه آره چند وقت پیش پسر یکیشونو معاف کردم از سربازی. قربان میره پیش سرگرد قیامت و به مدنی میگه تو برو چون کارم کمی طول می‌کشه مدنی میگه اشکالی نداره من بیرون منتظرتون می‌مونم قربان با سرگرد قیامت صحبت می‌کنه درباره نقشه ساختن جاده کمربندی بعد از کمی حرف زدن بهش میگه من و شما اگه با هم متحد باشیم هیچکی زورش به ما نمی‌رسه سرگرد قیامت بهش میگه من تا جون دارم از شما حمایت می‌کنم و طرف شما هستم، قربان از اونجا میره.

قربان به خونه هوشنگ چایی فروش میره و تو حیاط با هوشنگ صحبت می‌کنه و بهش میگه درباره زمین‌هایی که خریدین و مفت نمی‌ارزند فکر کردم الانم رفته بودم پیش سرگرد قیامت من می‌تونم بهت کمک کنم تا طرح کمربندی از خط ساحلی و زمین‌های شما بگذره اما باید چند نفری را سمت خودم بکشم خواستم بپرسم که نتیجه زحمات من چی میشه؟ هوشنگ بهش میگه من زندگیتو می‌سازم قربان میگه پس باید خیلی بیشتر منو بشناسی تا متوجه بشی که زندگی من چه جوری و با چی ساخته می‌شه! بخوام باهاتون رک صحبت کنم نقدی من کار می‌کنم هوشنگ میگه اشکالی نداره منم نقدی بهتون پرداخت می‌کنم قربان میگه سهم من و چند نفری که باید بکشم سمت خودم میشه ۵۰ درصد از سود هوشنگ جا می‌خوره و میگه چی؟ ۵۰ درصد از چقدر؟

قربان میگه بذارین براتون مسئله رو روشن‌تر کنم وقتی قرار بشه زمین‌های شما ارزش گذاری بشه ما خودمون ۵۰ درصد روش می‌کشیم ا7ون موقع از سود ۵۰ درصد مال من و شرکام میشه و ۵۰ درصد برای شما که از اون ۵۰ درصد فقط ۱۰ درصد به من می‌رسه هوشنگ پوزخند می‌زنه و میگه با همون ۱۰ درصد می‌تونی نصف شهرو بخری قربان هم بهش میگه شما هم با اون سودی که می‌کنین می‌تونین کل شهرو بخرین! هوشنگ میگه من باید درباره‌اش فکر کنم ربان قبول می‌کنه و میگه شما فکراتونو بکنین به من اطلاع بدین که من با اون چند نفر قرار بزارم جلسه ترتیب بدم یا نه! فقط من پیش پرداخت هم می‌خوام یک میلیون هوشنگ میگه پیش پرداخت چیه دیگه؟ قربان میگه یه جور ضمانت‌نامه تا کار استارت بخوره و شروع بشه قربان سپس بهشون میگه که من منتظر خبرتون هستم و از اونجا میره.

بعد از رفتنش همسر هوشنگ میره پیشش و بهش میگه تو داری چیکار می‌کنی؟ من به این پسر اصلاً اعتماد ندارم هوشنگ میگه تو کاریت به این کارها نباشه می‌دونم دارم چیکار می‌کنم. قربان به روستا رفته و اونجا با مردها در خانه خسروخان جمع شدن و قربان درباره سیدگی به جاده‌های ده باهاشون صحبت می‌کنه.تو حیاط مینا میره پیش بهاره و بهش میگه تو و پرویز مثل خواهر برادر من می‌مونید فکر و خیال‌های الکی نکن نه چیزی که فکر می‌کنی نیست و نمی‌تونه باشه اما بهاره پیشش می‌خواد بره که انیس جلوشو می‌گیره و بهشون میگه مشکل شما دو نفر نیستین مشکل از جای دیگه است شما به جون همدیگه نیفتین! قربان می‌خواد بره سرویس که پرویز وقتی می‌بینه قربان پیش بهاره رفته میره پیشش و میگه از خانواده من دور باش وگرنه هرچی درباره‌ات می‌دونم می‌ریزم رو دایره آبروتو می‌برم.

قربان بدون اعتنا کردن از اونجا میره. همراه قربان میره پیش پرویز و بهش میگه مراقب خودت و حرفات باش قربان الان از بخشدار هم قدرتش بیشتره پرویز میگه به من چه هرچی هست مال خودشه منم پرویزم! قربان وقتی به شهر برمی‌گرده میره پیش سرگرد قیامت و بهش میگه که می‌خوام گوش یه نفرو بپیچی تا ادب بشه خیلی بی‌تربیته سرگرد میگه شما امر بفرمایید قربان میگه خبرتون می‌کنم. فردای آن روز قربان با سرگرد قیامت حرف می‌زنه و بهش میگه که باید چیکار کنه. مامورها میرن به خانه خسروخان و انبار پرویز را می‌گردند. آنها اونجا مقدار زیادی تریاک پیدا می‌کنند و میگن به جرم قاچاق مواد بازداشتین و با خودشون می‌برند. خسرو میره پیش قربان تو شهر و بهش میگه دستم به دامنت و ماجرا رو تعریف می‌کنه قربان میگه نگران نباشی من هر کاری بتونم می‌کنم تا آزاد بشه. قربان میره پیش سرگرد قیامت و بهش میگه که می‌خوام پرویزو خوب آدم کنی یه کاری کن ذهنش بره سمت سهراب و فکر کنه اون راپورتشو داده! فردای آن روز ناصر با عجله میره به کلبه خسروخان و بهش میگه که قربان با ماشین بخشداری اومد خسرو با عجله میره با دیدن پرویز خیالش راحت می‌شه از قربان تشکر می‌کنم تعارف می‌کنه تا به داخل بیاد اما قربان میگه کار زیاد دارم و باید برم سپس از اونجا میره...

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال سوجان

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه