خلاصه قسمت اول تا آخر سریال گردن زنی
با توجه به آغاز پخش سریال گردن زنی در روزهای جمعه در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال گردن زنی از نظرتان می گذرد، همراه ما باشید.
سریال گردن زنی سریال جدید و اختصاصی فیلم نت است که قسمت اول این سریال در روز جمعه ۲۳ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۱۲ پخش شد، بازیگران این سریال کیسان دیباج، الیکا ناصری، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، رویا نونهالی، پژمان بازغی و … می باشند. کارگردان این سریال نیز سامان سالور است.
خلاصه داستان سریال گردن زنی
داستان سریال گردن زنی درباره دختر و پسری جوان به نام های باران و نیما است در شب عروسیشان اتفاقی غیرمنتظره رخ می دهد و اوضاع با آزادی خلافکار سابقهداری به نام شاهرخ به هم می ریزد و سبب فاش شدن رازهای خانوادگی بسیار زیادی پیرامون آنها و تک تک افراد خانوادههایشان میشود.
خلاصه داستان قسمت دهم سریال گردن زنی
مونا تو محوطه پناهگاهشون تو ماشینش نشسته بود و فیلم های مشکوک شب عروسی رو می دید، امیر میرسه و میاد پیش مونا وقتی می بینه که داره فیلمهای عروسی رو می بینه بهش میگه دنبال چی میگردی؟ مونا پیاده میشه و امیر بهش میگه میتونه به جرم خلل در پرونده دستگیرش کنه اما مونا جواب میده اینکه بقیه رو مقصر کم کاری خودت می دونی تقصیر من نیست. اما امیر میگه اینکه شما حقیقت رو کامل نمیگید هست. مونا میگه نمی خواستم باران از چشمت بیفته، فکر میکردم عاشقت بود، امیر میگه وقتی فهمیدی نبود چرا چیزی نگفتی؟ مونا میگه تو بودی؟ امیر میگه...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت نهم سریال گردن زنی
مراسم یادبود ختم نیما و باران با حضور خانواده ها و آشناها برگزار شد، بهمن به منصور میگه با مانی درباره این ایده ای که داده حرف بزنیم که چرا این یارو رو گفت قبر بچه ها چال کنیم.
امیر و رضا میان سر خاک بردیا عصبانی میشه که چرا اومدند؟ همه دور امیر جمع میشن که چی شده؟ امیر میگه قاتل پیدا شده، همه میگن خداروشکر حالا کجاست؟ امیر میگه دم صبح به قتل رسیده، نامزد قاتل هم به اسم طناز فعلا متواریه، می پرسن یعنی دختره زده کشته؟ امیر میگه بعید میدونم اون بتونه اینکار رو بکنه، حتما همدست داشته. مانی میگه مطمئن باشید یه سرش به تارا شیخ می خوره. فریبرز از بابای پسره میپرسه که امیر میگه از شبی که اومده دم خونه شما آب شده رفته تو زمین.
موقع برگشتن از سر خاک، هستی میاد به مونا میگه میدونم وقتش نیست اما می خواستم درباره پیامی که داده بودی صحبت کنم باهات، سوار ماشین مونا میشه و بهش میگه...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید
خلاصه داستان قسمت هشتم سریال گردن زنی
مانی میاد سوئیچ رو از سایه بگیره بره خونه اش لباسش رو عوض کنه اما سایه هم اصرار میکنه باهاش بره، آفاق بهشون میگه اگه میخوان برن میتونن برن و نگران اون نباشن.
مانی و سایه میرن تو حیاط مانی یه قرص می خوره و سایه ازش میپرسه جریان چیه؟ مانی هم مجبور میشه بهش بگه یه سرنخی از قضیه شادی پیدا کرده و میخواد بره مطمئن بشه اومدش بهش میگه و دیگه سایه باهاش نمیره.
منصور با حال خرابش میره بیرون و یاد گذشته میفته و وقتی باران بهش یه جاکلیدی عروسکی میده و یاد مهمونیاشون با خانواده نیما و دورهمی هاشون و اینکه باران و نیما چطور به بقیه گفتن همدیگه رو می خوان و چه روزهای خوبی بود.
هستی به گیسو زنگ میزنه که مسعود باهام کات کرده و در جریان باش که مسعود...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت هفتم سریال گردن زنی
عزیز به فریبرز اصرار میکنه که بریم سینما اما فریبرز میگه سینما بسته است میریم جایی دیگه، ایست بازرسی پلیس همچنان جلوی ماشین ها رو یکی یکی میگیره و بررسی می کنه، بهمن برای اینکه حواس عزیز پرت بشه گوشیش رو میده به عزیز اما عزیز فیلم تشییع جنازه باران و نیما رو می بینه میگه بارانه؟ فریبرز میگه گوشی رو ازش بگیر چرا دادی بهش؟ عزیز داد میزنه که باران مرده؟ پلیس نزدیک ماشین میشه که مشکل چیه؟ فریبرز میره به مامور توضیح میده که ما داغداریم و برادرم تازه فهمیده که خواهرزاده ام و همسرش مردن و الان داریم میریم قبرستون تا یکم آروم بشه، پلیس قبول میکنه و میگه تا ترافیک نشده زودتر برن. فریبرز سوار ماشین میشه و به مانی میگه حرکت کنه، به بهمن هم میگه دیدید عزیز رو برای چی با خودم اوردم، الان عزیز باعث شد که ما رد بشیم، بهمن میگه عجب جونوری هستی که برای هر چیزی یه نقشه ای داری خداروشکر تو این مسئله حلال زاده به دایی اش نرفته. فریبرز با خنده میگه اتفاقا. ماشین رو نزدیک قبرستان نگه میدارن، فریبرز و مانی پیاده میشن و وسایل رو از تو ماشین در میارن و شروع به کندن قبر می کنند...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت ششم سریال گردن زنی
مرتضی زنگ میزنه به مونا و میگه که بیا آتلیه یه چیزی هست که باید بهت بگم ولی پشت تلفن نمیتونم بهت بگم. ولی مونا میگه پلیس اینجاست نمیتونم بیام، مسعود به امیر میگه یه قاتل اومده ماشینش رو سر کوچه ما گذاشته تقصیر ماست؟ اما امیر میگه مهم انگیزه اشه که چرا اینکار رو کرده؟ حدس ما اینه که بخاطر انگیزه شخصی اومده. فریبرز میگه چطور یه قاتل تونسته تو دو جا همزمان دو نفر رو بکشه حتما همدست داشته. امیر میگه اون قاتل نیست یه عالمه شاهد داره که شب قتل تو تعمیرگاهش بوده. امیر از مونا می پرسه طوری شده اما مونا چیزی نمیگه. سراغ بردیا رو می گیره که یکدفعه پیداش میشه. به بقیه میگه ما دوربین هم رو چک کردیم که اون با یه خانم بوده و ما هویتش رو پیدا کردیم، عکس رو به بقیه نشون میده و میگه به زودی پیداش می کنیم. همگی عکس رو میبینن میگن نمیشناسن حتی بردیا. بردیا میره تو اتاقش به طناز زنگ میزنه...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید
خلاصه داستان قسمت پنجم سریال گردن زنی
امیر با ماشین وارد حیاط میشه، فریبرز تا میفهمه امیر پلیسه میره پیشش، امیر دنبالش میره که فریبرز بهش میگه بدون اجازه من هیچ چیز نمیگی وگرنه دیگه آتی رو نمی بینی؟ میره پیش امیر سلام میکنه و خودش رو معرفی میکنه و میگه من دایی ناتنی بچه هام و عزیز آقا دایی تنی اونهاست بعد اشاره میکنه به عزیز که جلوی اون از مرگ بچه ها چیزی نگه. بهمن با موبایل روشن میره جلو تا بقیه هم صداشون رو بشنون میپرسه که قاتل رو گرفتید؟ امیر میگه نه هنوز تا دیشب فکر میکردیم قضیه دزدیه اما معلوم شد چیز دیگه ای.
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت چهارم سریال گردن زنی
مونا بیدار میشه و میاد حیاط تا گوشی سیامک رو پیدا کنه که متوجه میشه قفل گاراژ بازه. میره توی گاراژ و سمت ماشین میفهمه که شاهرگ سیامک رو زدن و کشتن .
جناب سروان میاد ملاقات داوود که تو اورژانس رو تخت بوده و درمورد شاهرخ حرف میزنه و علتش که چرا دنبالش بوده و بهش میگه وثیقه ای که گذاشته بوده برای شاهرخ با فرار اون پریده ، داود میگه به چه جرمی؟ بهش میگه به جرم فراری دادن قاتل ۲ تا جوون توی شب عروسیشون. داود اظهار بی اطلاعی میکنه اما پلیس باور نمیکنه و میگه خانواده های مقتول هیچ وقت ازش نمیگذرند پس هرچی میدونی رو باید بگی. داود هم میگه قرار بوده بخاطر یه قضیه ای بهش پول تپلی بدن.
همه جمع میشن توی گاراژ و مونا میگه یکی بین ما قاتله، گیسو میگه چرا داد و بیداد می کنید، مسعود میگه الان مسئله قفل شکستس یا جنازه؟ فریبرز میگه جفتش الان مهم اینه که خون این یارو هم افتاد گردن ما، بهمن میگه ما دیشب کلا بیدار بودیم صدایی نشنیدیم که . نیما میگه خب شاید خودت کشتیش مسعود میگه کلید این جا دست خودتون بوده . آفاق میگه چه ربطی داره قفل رو شکوندن . گیسو میگه چرا هر اتفاقی میوفته اول تو متوجه میشی؟ مونا میگه من اومدم این جا باز بود . مسعود میگه یه جوری با هم حرف بزنید که فردا بتونید تو روی همدیگه نگاه کنید بعد از توی ماشین پنجه بوکسی رو پیدا میکنه میگه مال کیه؟
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت سوم سریال گردن زنی
فریبرز وسایل عزیز رو میبره بده به گیسو، سیمین میگه کاش میزاشتی خودشون میومدن و اون میگه بهتر به هوای عزیز میرم سر میزنم و حساب کار دستش میاد.
طناز با سیامک پدر شاهرخ میره خونه ی مامان و بابای نیما و باران. سیامک میگه که شماره ی اونیکه شاهرخ رو تیر کرد بره سمت گاوصندوق کیه، اونم میگه هیچکدوم، اینا اصلا شاهرخ رو ندیدن، یکیشون ازم فیلم و عکس داشت می خواست بپیچونتم منم به شاهرخ گفتم، منم شمارشو ندارم، سیامک میگه غلط کردی شمارشو بده، اونم میگه من شاهرخ رو دوست داشتم قرار بود بریم خارج. سیامک کوتاه نمیاد و میگه منو سیاه نکن شماره رو بده. شاهرخ همش ۲۴ ساعت اومده بود بیرون ببین چه بلایی سرش آوردی. کمی باهم دعواشون میشه. مجبور میشه تماس بگیره اما خاموش بود. سیامک آدرس دقیق رو میگیره تنها میره و بهش میگه بهت زنگ زدم جوابمو میدی تا مجبور نشم همه چیز رو بگم.
گیسو و آفاق و بقیه دور میز نشستن و با هم درمورد رفتن بچه ها و نگفتن قضیه اشون به کسی صحبت می کنند که شام رو میارن. اما کسی میلی به غذا نداره. مونا یاد نیما میفته و حرفهاش درمورد پرونده شادی
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت دوم سریال گردن زنی
شاهرخ با تاکسی میره مسافرخونه و استراحت میکنه، پلیس هم تو خونه ی باران و نیما بررسی ها رو انجام میده و گاو صندوق رو نگاه میکنه. خوانواده ی اون ها هنوز خبری از این اتفاق افتاده ندارند.امیر زنگ میزنه به رحمان و میگه میخوام بیام پیشت یه چیزی هست که باید بدونی. رحمان که از خواب بیدار شده بود قبول میکنه، امیر قضیه ی نیما و باران رو به رحمان میگه و اونم حالش بد میشه.
خونه مامان آفاق رو نشون میده زنگ در رو میزنند فکر می کنند نیما اومده برای خداحافظی، در رو باز می کنند می بینند امیر اومده، قضیه رو به اون ها هم میگه مادر و مونا حالشون بد میشه.
بردیا و رحمان و گیتی مسعود میرن بیمارستان که ببینن باران چیشده. پرستار میاد به گیتی میگه که تسلیت میگم غم آخرتون باشه. گیتی و بقیه با ناراحتی میرن سمت اتاق عمل و می بینن باران ...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان قسمت اول سریال گردن زنی
سریال با عروسی نیما و باران شروع میشه و رقص داماد با ساقدوش هاش همه در حال خوشحالی هستند و رقص، نیما می بینه مانی یه جا نشسته پکره میره پیشش و بهش میگه یه امشب عروسیه داداشته پاشو عزا نیست که پشیمون میشی امشب فقط یه شبه. ولی مانی همچنان ناراحته و به نیما میگه ولم کن. نیما میگه که یه امشب و بی خیال شو دیگه. به خاطر من. مانی میگه من تا طناب دار رو نندازم گردن اون حروم لقمه که شادیم رو ازم گرفت این پیراهن سیاه رو از تنم در نمیارم بفهم. مامان آفاق و سایه متوجه میشن میان و بهشون میگن اینجا جاش نیست تمومش کنید مانی اگه میخواستی اینطوری شر راه بندازی اصلا چرا اومدی و منت سرم گذاشتی؟ مانی میگه الانم دیر نشده مهمونا میخواستن منو ببینن که دیدن
همه در حال رقص هستند. باران میاد و به بهونه سفره عقد سایه رو میبره، یه نفر به مانی زنگ میزنه و میگه رفیقش بیمارستانه باید بره هرچی مادرش میگه نرو قبول نمی کنه.
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
نظر شما