خلاصه داستان قسمت ۳ سریال گردن زنی

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۳ سریال گردن زنی را که در روز ۶ مهر منتشر شده است را می خوانید.

خلاصه داستان قسمت ۳ سریال گردن زنی
صفحه اقتصاد -

سومین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۶ مهر ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت سوم را خواهیم خواند.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت سوم

فریبرز وسایل عزیز رو میبره بده به گیسو، سیمین میگه کاش میزاشتی خودشون میومدن و اون میگه بهتر به هوای عزیز میرم سر میزنم و حساب کار دستش میاد.‌‌‌‌‌‌ 
طناز با سیامک پدر شاهرخ میره خونه ی مامان و بابای نیما و باران. سیامک میگه که شماره ی اونیکه شاهرخ رو تیر کرد بره سمت گاوصندوق کیه، اونم میگه هیچکدوم، اینا اصلا شاهرخ رو ندیدن، یکیشون ازم فیلم و عکس داشت می خواست بپیچونتم منم به شاهرخ گفتم، منم شمارشو ندارم، سیامک میگه غلط کردی شمارشو بده، اونم میگه من شاهرخ رو دوست داشتم قرار بود بریم خارج. سیامک کوتاه نمیاد و میگه منو سیاه نکن شماره رو بده. شاهرخ همش ۲۴ ساعت اومده بود بیرون‌ ببین چه بلایی سرش آوردی. کمی باهم دعواشون میشه. مجبور میشه تماس بگیره اما خاموش بود. سیامک آدرس دقیق رو میگیره تنها میره و بهش میگه بهت زنگ زدم جوابمو میدی تا مجبور نشم همه چیز رو بگم.
گیسو و آفاق و بقیه دور میز نشستن و با هم درمورد رفتن بچه ها و نگفتن قضیه اشون به کسی صحبت می کنند که شام رو میارن. اما کسی میلی به غذا نداره. مونا یاد نیما میفته و حرفهاش درمورد پرونده شادی باهاش که نیما میگه درموردش دیگه ازم سوال نکن.
سیامک زنگ میزنه، مونا در رو باز میکنه و می‌ترسه داد میزنه که یه امانتی اوردم بردیا باهاش دست به یقه میشه، سیامک میگه من کاری باهاتون ندارم فقط یه امانتی می خوام بدم بدون اینکه پلیس رو خبر کنیم. اومدم بی سر و صدا رضایت بگیرم و بگم پای یکیتون وسطه که گفته گاو صندوق رو خالی کنن. در میزنن همه میگن این وسط این کیه دیگه؟ سیامک میگه با منه اومده بگه کدوم یکی از شماها بوده. در باز میشه می بینن فریبرز اومده. بردیا دوباره دعواش میشه و میفتن تو استخر حیاط، سیامک میگه یکی از شماها آمار داده. طناز از بیرون سرو صدا رو میشنوه می خواد بیاد داخل‌ اما پشیمون میشه. سیامک رو از آب میکشن بیرون. نبضش نامیزون میزد. بردیا میره جلوی در ببینه قضیه شاهد چیه اما با رد شدن ماشین گشت برمیگرده و میگه خبری نیست. سیامک رو بیحال میکشن میبرن داخل گاراژ.
سریال گردن زنی
گیسو به آفاق میگه این یارو اول اومد در خونه شما، آفاق شوکه میشه و سایه هم میگه بس کنید، فریبرز میگه تا آبجی ما یه حرفی زد میگید بس کنیم، بذارید یارو بهوش بیاد ببینیم چند چندیم. این بساط رو جمع کنید ، با هم میرن داخل گاراژ.
امیر و رضا تو ماشین بودن، گوشی امیر پیامک میاد. رضا مشکوک نگاه میکنه امیر ناراحت میشه میگه به من شک داری بیا پیام رو بخون، رضا انکار می کنه و میگه نه اما یه مدت حالت عوض شده. امیر میگه حالم باید چطور باشه، تو نمی فهمی باران عشق سابقم با یکی دیگه ازدواج کرده بعد اینطوری سلاخی کردن بعد پرونده اش رو من قبول کردم ، تازه به نبودش عادت کرده بودم، فکر اونم اگه کوتاه نمیومدم شاید باران زنده بود داره دیوونم می کنه.
امیر بیاد گذشته میفته که تو استدیوم با باران ملاقات داشت و اون جوابش رو نمی‌داد و کات میکنه.
فریبرز میاد میگه چرا همه یه جا جمع شدید یکی شک میکنه، مسعود میگه کی میدونه که بخواد شک کنه؟ بعد یادشون میفته که سیاوش گفته شاهد داره، اما آفاق میگه بردیا بیرون رو دیده کسی نبوده، گیسو میگه بردیا الان رفته به عزیز سر بزنه، مجبور میشن بهوش بیاد تا حرف بزنه ببینن چه خبره، زنگ خونه رو نیزنن نی بینن پلیس اومده، فریبرز و آفاق میرن جلوی در ، چند نفر هم میرن تو گاراژ تا صدایی نیاد. پلیس میگه بخاطر سر و صدا و درگیری منزل شما با ۱۱۰ گزارش شده، اینا میگن ما عزاداریم بگید کی زنگ زده، پلیس میگه ما نمیتونیم بگیم اما ربطی به عزادار بودن شما نداره، تذکر میده و میره.
مسعود به آفاق میگه بریم خونه ما اینطوری برای همه بهتره دور هم باشیم.
بردیا میاد میگه عزیز قاطی کرده و حرف منو نمی فهمه، فریبرز و گیسو میرن سراغ عزیز می بینن لباس ها رو ریخته بهم و میگه لباس آتی گلی شده چرا حواست بهش نبود، همه برن فقط آبجی گیسو بیاد پیشم.
مونا میره اتاقش می خواد به امیر زنگ بزنه اما یه بوق که میزنه قطع می کنه. دنبال گوشی سیامک می گردن و میان دهنش رو ببندن، اما مونا نمیذاره میگه نمیتونه نفس بکشه، اما باز دهنش رو می بندن و در گاراژ رو قفل می کنن و میرن داخل خونه.
فریبرز داخل بالکن با عزیز حرف میزنه و بهش میگه می خوام یه رازی رو بهت بگم بین خودمون باشه، باران عروسی کرده و رفته برای همیشه نمیاد، عزیز حالش بد میشه فریبرز میگه داداش من میبرمت پیش باران، بعد بهش قرص میده حالش خوب بشه.
تو حیاط می گردن ببینن موبایلی چیزی پیدا می کنند اما نیست بهمن میگه مجبوریم منتظر بمونیم روز بشه تا پیدا بشه. مونا میگه اگه موبایل پیدا بشه معلوم میشه با کسی اومده یا همدستش کیه. شاید هم بلوف نزده و با یکی اومده و بردیا هم ندیده اونو.
بردیا تو اتاق مراقب عزیزه. فریبرز به بهمن و مسعود میگه من میدونم با کسی اومده و یارو دارا زاق سیامون رو چوب میزنه. مسعود میگه چرا اصلا این یارو رو نگه داشتیم کاش به پلیس می گفتیم. قرار میشه نوبتی کشیک بدن که اول بهمن بیدار میمونه.
شاهرخ بهوش میاد داخل اتوبوس خرابست، آیت میاد براش دارو میاره و میگه کیفت هم تو صندوقه، سراغه باباش رو می گیره که میگه بیرونه. وسایلش رو از تو صندوق برمیداره ، از آیت می خواد که گوشیش رو بده زنگ بزنه ، آیت مجبور میشه اینکار رو کنه شاهرخ شماره می گیره .
سیامک بهوش میاد اما دست و دهنش بسته بود نمیتونست کاری کنه. 
یکی از افراد داخل خونه با دستکش و روبند میاد اما معلوم نیست کیه ، قفل گاراژ رو باز میکنه و داخل میشه، دهن سیامک رو باز میکنه، سیامک میگه میدونستم که طناز دروغ نگفته شانس آوردی زنده موندم تموم اسناد و مدارکت پیش منه، حالا دست منو باز کن کلی کار داریم...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه