خلاصه داستان قسمت ۲ سریال گردن زنی
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۲ سریال گردن زنی را که در روز ۳۰ شهریور منتشر شده است را می خوانید.
دومین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۳۰ شهریور ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت دوم را خواهیم خواند.
خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت دوم
شاهرخ با تاکسی میره مسافرخونه و استراحت میکنه، پلیس هم تو خونه ی باران و نیما بررسی ها رو انجام میده و گاو صندوق رو نگاه میکنه. خوانواده ی اون ها هنوز خبری از این اتفاق افتاده ندارند.
امیر زنگ میزنه به رحمان و میگه میخوام بیام پیشت یه چیزی هست که باید بدونی. رحمان که از خواب بیدار شده بود قبول میکنه، امیر قضیه ی نیما و باران رو به رحمان میگه و اونم حالش بد میشه.
خونه مامان آفاق رو نشون میده زنگ در رو میزنند فکر می کنند نیما اومده برای خداحافظی، در رو باز می کنند می بینند امیر اومده، قضیه رو به اون ها هم میگه مادر و مونا حالشون بد میشه.
بردیا و رحمان و گیتی مسعود میرن بیمارستان که ببینن باران چیشده. پرستار میاد به گیتی میگه که تسلیت میگم غم آخرتون باشه. گیتی و بقیه با ناراحتی میرن سمت اتاق عمل و می بینن باران دیگه مرده.
پلیس میگیری پرونده ی قتل رو آغاز میکنه یکی زنگ میزنه به امیر و میگه قاتل شناسایی شده و امیر سریع آمار میگیره میبینه مشخصات شاهرخ تهرانی هست که به قید وثیقه رفته نرخصی و قراره فردا خودش رو معرفی کنه. همکار امیر بهش میگه بعید میدونم با این اوصاف خودش رو معرفی کنه پلیس عکس و مشخصاتش رو به همه واحدها ارسال می کنه و با ضامن شاهرخ هم تماس می گیرن.
شاهرخ که خواب بود بیدار میشه و وسایلش و همه مدارک رو جمع میکنه.
گیتی و بردیا و مونا و بقیه میرن پزشک قانونی.
پلیس زنگ میزنه به امیر میگه که شاهرخ رو پیدا کردیم تو مسافرخانه حوالی میدون راهنه، مامورها آماده حرکت میشن تا شاهرخ فرار نکرده بگیرنش، اما قبل از اینکه پلیس ها بیان چند نفر دیگه میریزن سر شاهرخ و حسابی می زننش و می برن ، پلیس دیرتر میرسه و اتاق شاهرخ رو میگرده و یه بلیط هواپیما و یه سری مدرک پیدا می کنه.
خانواده ی باران و نیما اون ها رو میبرن بهشت زهرا و اونا رو تشییع می کنند، دایی باران میاد و گیسو میگه عزیز کجاست؟ برو خونه عزیز رو آماده کنه، دایی میگه من اومدم بهتون تسلیت بگم خودم داغدارما، اما مجبور میشه بره.
اونایی که اومده بودن ریخته بودن سر شاهرخ، شاهرخ رو میارن پیش آقا داود. بهش میگه کی گفت منو لو بدی، اما شاهرخ روح مادرش رو قسم می خوره که داشته خودش فرار می کرده. شاهرخ رو شکنجه می کنند و دندونش رو می کشند. بعد دستشو باز می کنند که گاو صندوق رو باز کنه اما شاهرخ سریع از دست اونا فرار میکه و اونا هم دنبالش می کنند که داود تصادف می کنه و می برن بیمارستان به پلیس اعلام می کنند که داود که ضامن شاهرخ شده بوده تصادف کرده.
گیسو میاد دنبال عزیز ( برادرش) که ببرتش زن داداشش سیمین جلوشو می گیره. داداشش گیسو رو راهنمایی می کنه بالا که اتاق عزیز هست اما می بینه که در قفله.
گیسو به عزیز می گه وسایلشو جمع کنه بهمن میاد دنبالش خودش هم بلند بشه با گیسو بره تا همین جا این مسئله رو تموم کنه.
پلیس میرسه بیمارستان و یه مراقب برای داود میذاره تا رابطه اش رو با پرونده قتل بفهمه.
گیسو عزیز رو میاره خونه خودش و میگه عزیز رو آوردم. گیسو میگه همه ی پارچه ها بنر ها شمع ها رو جمع کنین نتونستم بیشتر از این پیش فریبرز بدارم بمونه عزیز اومد نفهمه. عزیز که تو حال و هوای عروسی بود خیلی خوشحاله. بردیا میره عزیز رو بیاره داخل.
شاهرخ با تاکسی میره به راننده دلار میده جای کرایه، سیاوش داره تلوزیون نگاه میکنه. بارون تند می باره راننده تاکسی میاد داخل مغازه به سیاوش میگه از طرف یکی از عزیزات پیغام داری از طرف شاهرخ، بعد سیاوش میگه من کسی به نام شاهرخ نمیشناسم بعد راننده میاد میگه پسرت. سیاوش میگه من کاری با شاهرخ ندارم. راننده میگه میندازمش جلوی در خودت جمع کن همینطوری هم بوی الرحمانش بلند شده. سیاوش میاد بیرون و شاهرخ رو از ماشین میاره بیرون. شاهرخ میگه فکر کردم میخوای تحویلم بدی. سیاوش میگه کاش تحویلت میدادم.
شاهرخ رو میارن تو یه گاراژ و داخل یه کانکس میذارنش. سیاوش از شاهرخ میپرسه چیکار کردی؟ شاهرخ یه نفر رو چاقو زدم باید خانواده اش رضایت بدن، من دیگه نمی خوام برم زندون کمکم کن از مرز رد بشم پولش هم دارم. سیاوش میگه چرا از زندون زدی بیرون و گند بزنی به زندگی من. شاهرخ از سیاوش عذرخواهی میکنه و میگه باور کن نمی خواستم اینطور بشه پای ناموس وسط بود، سیاوش میگه آخه آدم عاشق این دختر احمق میشه هزار بار نگفتم اینا لقمه دهن تو نیستن اگه بگیرن میدونی چه بلایی سرت میارن.
پلیس با گیسو صحبت می کنه و تمام مکالمه رو ضبط می کنه و گیسو تمام جریان عروسی رو به پلیس تعریف می کنه و اینکه مانی وسط عروسی رفت و آخرای عروسی برگشت و پلیس از مانی درباره غیبتش تو عروسی می پرسه و اونم از دعواش میگه و رسیدن سایه بهش و خواسته نیما که رقصیدن مانی تو عروسیش بود و پرونده شادی که آخرین پرونده نیما بوده. بردیا از مسابقه می گه و دیر رسیدن به عروسی. مسعود هم از اطلاع گیسو بخاطر زود رفتن بچه ها از عروسی می گه و پلیس از مامان آفاق جریان بی اطلاعیش رو می پرسه.
پلیس عکس شاهرخ و داود رو بهشون نشون میده اما هیچ کس نمیشناسه. پلیس قضیه تورنتو رفتن نیما و باران رو میگه که کلا هیچ کس خبر نداشته.
هستی به مسعود زنگ میزنه اما مسعود رد تماس می کنه.
نظر شما