خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۸

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۸ سریال گردن زنی را که در روز ۱۱ آبان منتشر شده است را می خوانید.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۸
صفحه اقتصاد -

هشتمین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۱۱ آبان ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت هشتم را خواهیم خواند.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت هشتم

مانی میاد سوئیچ رو از سایه بگیره بره خونه اش لباسش رو عوض کنه اما سایه هم اصرار میکنه باهاش بره، آفاق بهشون میگه اگه میخوان برن میتونن برن و نگران اون نباشن. 

مانی و سایه میرن تو حیاط مانی یه قرص می خوره و سایه ازش میپرسه جریان چیه؟ مانی هم مجبور میشه بهش بگه یه سرنخی از قضیه شادی پیدا کرده و میخواد بره مطمئن بشه اومدش بهش میگه و دیگه سایه باهاش نمیره.

منصور با حال خرابش میره بیرون و یاد گذشته میفته و وقتی باران بهش یه جاکلیدی عروسکی میده و یاد مهمونیاشون با خانواده نیما و دورهمی هاشون و اینکه باران و نیما چطور به بقیه گفتن همدیگه رو می خوان و چه روزهای خوبی بود.

هستی به گیسو زنگ میزنه که مسعود باهام کات کرده و در جریان باش که مسعود همه چیز رو تموم کرد یه وقت زیر حرفش نزنه. همون لحظه مسعود وارد حیاط میشه و حالش هم خوب نبود، گیسو بهش میگه چی بگم بهت بعد میره تو اتاقش و با لباسای باران خودشو سرگرم میکنه، یاد پوشیدن لباس عروس باران میفته و تماس نیما که پول کم آورده بودن و گیسو بهشون کمک کرد. 

مانی با ماشینش میره پارکینگ ماشین های قراضه و به نگهبونش که یه خانمه عکس مانی رو نشون میده که ببینه میشناسه یا نه اونم با گرفتن یه پولی بهش میگه که نیما یه روز اومده اونجا و یه فیلمی رو از حافظه دوربین ها برمیداره، مانی میگه اون فیلم رو میخواد و خانمه به ازای گرفتن ۵۰ میلیون قرار میذاره که فردا شب فیلم‌ها رو به مانی نشون بده.

سریال گردن زنی

با رفتن مانی ، خانمه سریع دستگاه ضبط فیلم رو میاره تا چک کنه.

مانی زنگ میزنه به نگار دختر شیخ اما اون مدام رد تماس می کنه، شیخ به دخترش مشکوک میشه اما اون جواب درستی نمیده بهش.

خانمه زنگ میزنه به وکیل تارا شیخ و میگه مانی اومده بود و آمار دوربین ها رو می گرفت، وکیل هم گفت که چیزی گردن نگیر تا بهت زنگ بزنم. 

فریبرز تو خونه بود که در میزنن به سیمین میگه پاشو نذاره بیرون تا ببینه کی اومده. فریبرز میره جلوی در و بعدش با دهنی پر خون برمیگرده و از حرص خنده اش می گیره که با طلبکارها درگیر شده.

بردیا و مسعود تو حیاط مشغول غذا خوردن بودن، با هم حرف میزنن، بردیا میگه اونموقع گفتی گردن میگیری بخاطر من بود یا خواستی ببینی کجای قضیه هستم؟ مسعود میگه می خوای ببینی وجودش رو دارم؟ بردیا با بغض میگه داری ولی برای ما خرج نمیکنی اگه بهمن بود یا اگه باران بود، نگران نباش من فقط میخوام بدونم ماجرات با گیسو چیه؟ بهمن میگه نگرانشم تموم میشه، بردیا می پرسه واسه چی شروع کردی که تموم کنی؟ مسعود میگه الان زیاد حالم خوب نیست یه روز مفصل برات میگم اما من ازدواج کردم تنها نباشم، اما تنها و تنهاتر شدم. بهمن میاد و حرفهای اونها نصفه می مونه. بهمن میگه چرا سر اون جریان مانی اون پیشنهاد رو داد؟ ما تا گفتیم چیکار کنیم اون گفت ببریم بذاریم رو قبر بچه ها. بردیا که تازه جریان رو فهمیده بود عصبانی میشه و میگه اینکار رو نکردید که؟ اما بهمن میگه من مشکلم این نیست کلا به این ماجرا مشکوکم.

پلیس مدام دوربین ها رو چک میکنه و شاهرخ رو می بینه که با موتور رد میشه، پلاک موتورش رو برمیداره تا بره سراغش.

شاهرخ و طناز همچنان تو پارکینگ اسقاطی بودن و با هم حرف میزدن و طناز میگه دوست ندارم که زندگیم رو با کسی شریک بشم از شوهر کردن بدم میاد، آدم پرونه به شاهرخ زنگ میزنه و باهاش قرار میذاره.

نگهبان پارکینگ اسقاطی وقتی با موتورش میره بیرون نشون میده یکی وارد پارکینگ میشه و خیلی آروم و یواشکی قبل از اینکه پلیس ها برسن میره داخل و سگها شروع به پارس کردن می کنند، شاهرخ که خواب بوده بیدار میشه میره ببینه چه خبره که یارو اول با چوب میزنه پشت شاهرخ و بعد با هم دست به یقه میشن و با چاقو چند بار میزنه تو بدن شاهرخ و اونو می کشه ، طناز خواب بوده و چیزی نمیشنوه، یارو میره سراغش و اونو بیهوش میکنه و میبره.

پلیس وقتی می رسه چیزی جز یه جاکلیدی که باران به مسعود داده بود اونجا پیدا نمیکنه. جنازه شاهرخ رو میبرن و از نگهبان می پرسن که اونم میگه کار سیامک نبوده، به امیر میگه اگه سیامک می خواست بکشه نمیورد اینجا و اونها این اواخر با هم خیلی خوب شده بودن.

امیر میگه بجز تو کسی دیگه از جای شاهرخ خبر داشته؟ که میگه بجز شاگرد سیامک به اسم هاشم تپل کسی دیگه نمی‌دونست. امیر میپرسه اسم نامزد شاهرخ چی بود؟ میگه دقیق نمیدونم آخر اسمش ناز داشت مثل سروناز، شهناز ، طناز ، فردا صبح هم با هم می خواستن برن اما بخدا نمیدونم کجا.

پلیس تماس میگیره میگه شماره ای که با سیامک تماس گرفته شده به نام مرضیه ثابتی ثبت شده، رضا به امیر میگه احتمالا مال همین دخترست که میگه اسمش ناز داره.

رضا از امیر می پرسه به نظرت کار دخترت یا سیامک اما امیر میگه کار هیچ کدوم هر چیه مربوط میشه به شبی که اینا رفتن سراغ خونواده ها، من مطمئنم پای یکی از اعضای خونواده این وسط گیره، اینا یه چیزی می‌دونستن ها وگرنه عمرا پانمیشد بره اونجا، امیر از رضا می خواد حکم بازرسی خونه رو از بازپرس بگیره برن اونجا رو بگردن. 

طناز با دست و پای بسته بهوش میاد و ...

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

  • ناشناس

    عالی بود ، ممنونم 💛🍒🌿

اخبار ویژه