خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۵
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۵ سریال گردن زنی را که در روز ۲۰ مهر منتشر شده است را می خوانید.
پنجمین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۲۰ مهر ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت پنجم را خواهیم خواند.
خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت پنجم
امیر با ماشین وارد حیاط میشه، فریبرز تا میفهمه امیر پلیسه میره پیشش، امیر دنبالش میره که فریبرز بهش میگه بدون اجازه من هیچ چیز نمیگی وگرنه دیگه آتی رو نمی بینی؟ میره پیش امیر سلام میکنه و خودش رو معرفی میکنه و میگه من دایی ناتنی بچه هام و عزیز آقا دایی تنی اونهاست بعد اشاره میکنه به عزیز که جلوی اون از مرگ بچه ها چیزی نگه. بهمن با موبایل روشن میره جلو تا بقیه هم صداشون رو بشنون میپرسه که قاتل رو گرفتید؟ امیر میگه نه هنوز تا دیشب فکر میکردیم قضیه دزدیه اما معلوم شد چیز دیگه ای.
بقیه تو این فاصله از گاراژ میرن داخل خونه تا امیر شک نکنه، امیر هم با بهمن و فریبرز میرن داخل. فریبرز پارچه رو از رو عکس بچه ها برمیداره میگه ببخشید این وضعیت ماست دیگه اینو انداختیم عزیز متوجه قضیه نشه.
امیر میره پیش بقیه و میگه برای پیشرفت پرونده مجبور بودم بیام و برای روند پرونده مجبوریم یکی باشه منزل بچه ها که گیسو داوطلب میشه. مونا اونوسط هی میخواد قضیه جنازه رو تو گاراژ لو بده اما آفاق باهاش حرف میزنه که بیخیال بشه و بهش میگه بعد از کشته شدن یزدان و داغ شادی و نیما دیگه بسمه.
شاهرخ و طناز رو موتور در حال رفتن بودن که مدام گوشی طناز زنگ می خوره اما جواب نمیده، شاهرخ عصبانی میشه و میگه کیه اینقدر زنگ میزنه چرا جوابش رو نمیدی، طناز میگه داداش همون عروسه هست که کشتیش. شاهرخ میگه تو اینو از کجا میشناسی مگه نگفتی داماد ازت فیلم داره؟ بردیا اونقدر زنگ میزنه با حرص گوشی رو پرت میکنه میفته زیر صندلی ماشین، شاهرخ مجبورش میکنه که با بردیا تماس بگیره و بزنه رو اسپیکر، بردیا وقتی میاد گوشی رو برداره با یه ماشین تصادف میکنه و میزنه رو ترمز. بردیا به طناز میگه اون کی بود برت داشت برد، طناز جواب میده داداشم بود، بردیا میگه منو سیاه نکن من دودمان تو رو به باد میدم ، طناز گوشی رو قطع میکنه و شاهرخ میگه حالا شدم داداشیت، همه بدبختیها برای هم داداشیاته. حالا من خر شدم و دارم جور چیز دیگه رو می کشم ولی اونقدر بدبختی که همین داداشیا که هلاک ماشینای مدل بالاشونی تو رو واسه یه شب می خوان و بعد میندازند دور و میرن سراغ یکی دیگه. طناز میگه باشه تو درست میگی اما الان کجام پیش توأم دیگه اینطوری نکن. میخوای بدونی خونشون کجاست یانه؟ بعد باهم دوباره سوار موتور میشن میرن.
امیر میگه حالا که همه جمعید باید دو تا نکته رو بهتون بگم یکی اینکه من امروز با شیخ و وکیلش حرف زدم می گفت بچه ها از خیلی وقته ویزای کانادا رو گرفته بودن اما نکته اش مبلغ بالاییه که برای اقامت تو اونجا سرمایه گذاری کردن، همه از شنیدن کلمه اقامت شوکه میشن مخصوصا وقتی میفمن مبلغ ۳ و نیم میلیون دلار بوده. نکته دوم اینه که یه نفر حاضر بوده برای داشتن کیف مدارک نیما که تو خونه بوده و به سرقت رفته مبلغ بالایی بده، مانی میگه بعد میگید من توهم زدم که میگم همه چیز یه سرش به شیخ می خوره.
از اداره تماس می گیرن که امیر میگه من الان تو همون آدرسم باشه الان میام. از بقیه عذرخواهی می کنه و میگه الان برمیگرده بعد بیسیم میزنه همکارش که تو ماشین بوده بیاد سرکوچه، امیر میره میبینه پلیس گشت یه ماشین مشکوک رو دارن بررسی می کنند که همون ماشین سیامک بوده، میگه بگید بچه های آزمایشگاه بیان اینجا.
مونا میره بیرون امیر بهش میگه ماشین بابای قاتله که از دیروز دنبالش بودیم، چقدر عجیب که یهو سر کوچه شما پیدا میشه، مونا با دستپاچگی اونجا رو ترک می کنه، اما امیر بهش مشکوک میشه. مونا میاد پیش بقیه و بهشون میگه باید به امیر بگیم چی شده اما بقیه مخالفت می کنند و میگن تا گرفتن حکم گشتن خونه زمان داریم همه چیز رو درست کنیم، گیسو هم مدام با بردیا تماس میگیره اما جواب نمیده.
طلبکارها میان دم خونه فریبرز و داد و بیداد میکنند و میرن. سیمین با ماشین میاد دم خونه گیسو و فریبرز میگه چرا اومدی اینجا و نمیذاره از ماشین پیاده بشه سیمین تهدیدش میکنه و پیاده میشه. گیسو میاد ببینه چه خبره و باهم جر و بحث می کنند و گیسو میگه اگه از تو جدا بشه سه دونگ خونه رو به نامش می کنم، سیمین با حرص میگه ننه اینکه زیر آقاتون رو تمیز میکرده یه چیزهایی از شما گفته بهم که با آب زمزم هم نمیتونید تمیزش کنید، فریبرز نمیذاره حرف بزنه، فریبرز داد میزنه که بسه دیگه اون بچه اش مرده، سیمین چمدون فریبرز رو بهش میده فریبرز بهش میگه هیچی نگو کارت دارم.
امیر میره تو ساختمون های کناری و دوربین ها رو چک میکنه میبینه که سیامک از ماشین پیاده شده، فیلمها رو میریزه تو هارد.
رضا میره زندان تا از هم بندی شاهرخ شماره دوست دخترشاهرخ رو بگیره، اونم میگه اگه کسی نفهمه و مرخصی بهم بدی باشه من خودم ندارم اما میگم از کجا پیداش کنه.
فریبرز و بقیه جنازه رو مشمع پیچ می کنند نیما میگه ببریم تو قبر بچه ها ، فریبرز میگه حرف بدیه اما فکر خوبیه، اگه بذاریم اونجا هیچ کسی نمی فهمه.
شاهرخ و طناز میرسن تو کوچه پلیس رو می بینن نگه نمیدارند، بعد از رد شدن اونا عکس طناز رو رضا برای امیر میفرسته که عکسش رو شناسایی کنه.
جنازه رو از گاراژ خارج می کنند و خانمها هم گاراژ رو تمیز می کنند که پلیس شک نکنه.
فریبرز به گیسو میگه تو رو ارواح خاک حاج آقا حق و حقوق منو بده خواهر من، من طمعکار نیستم به جان خودم گیرم جوریه نمیتونی فکر کنی من اون فریبرز قدیم نیستم دارم بابا میشم، اگه میگم جنازه رو از این خونه ببرم بخاطر بچه هاته. گیسو میگه حرف من یکیه تا عوض نشی یه پول سیاه بهت نمیدم. فریبرز قول میده که تو این چند وقته می بینی چقدر عوض شدم. فریبرز برای سیمین ویس میفرسته که گیسو هیچ رقمه حاضر نیست حق و حقوق من و بده اما کاری میکنم که خودش دو دستی بیاد حقم رو بده.
امیر اطراف خونه رو میگرده، یاد گذشته میفته که تو خونشون از بهمن ورزش رزمی یاد می گرفت که با باران آشنا شده.
گیسو با بهمن درباره رابطه امیر و باران حرف میزنه و بعد رابطه نیما و باران ، که باران دیگه امیر رو نمی خواست و نیما هم عوض شده بود. من واقعا نمیدونستم تهش اینجوری میشه. بهمن میگه من فقط دعا میکنم امیر این یارو رو دستگیر کنه. با رفتن گیسو از اتاق بهمن یه فلشش رو داخل یکی از قوطی کبریتهای کلکسیونش قایم میکنه ....
نظر شما