خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۱۱ + لینک مستقیم دانلود قسمت ۱۱ سریال گردن زنی
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال گردن زنی را که در روز ۲ آذر منتشر شده است را می خوانید.
یازدهمین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۲ آذر ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت یازدهم را خواهیم خواند.
خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت یازدهم
مسعود توی کلانتری بود که بهمن میاد و سراغ بردیا رو میگیره مسعود هم میگه چاقوش رو پیدا کردن تو بازداشتگاهه، بهمن میگه مگه نگفت نمیدونم چاقوم کجاست؟ مسعود میگه توی لباسش بوده و همون چاقویی بوده که باهاش بابای شاهرخ رو کشتن . مسعود میگه امیر یه عکس نشون داد اون دختره طناز بود بردیا با اون هم در ارتباط بوده. بهمن میگه به اون ربطی نداره .مسعود میگه پس تو میدونستی به من نگفتی ؟
گیسو میاد پیش وکیل شیخ ، اون با دیدنش جا میخوره و میگه به چه حقی اومدی اینجا، گیسو میگه به حق تمام پولهایی که تو شرکتتون سرمایهگذاری کردم اینجا رو خریدی، بعد میگه میخوام وکیل پسرم بشی. وکیل میگه شما دیونه اید اینهمه وکیل چرا من، گیسو میگه چون ذاتت خورده شیشه است، وکیلش هم میگه دو تا شرط داره اول اینکه اولویت کار من با خانم شیخ هست، دوم این که من یه کم گرونم و ماجرای شما هم کیفریه .گیسو میگه تو بردیا رو از این ماجرا بکش بیرون هر چی شد عیبی نداره.
مانی و سایه میرن باشگاه اسکی روی یخ و مانی میگه یادته وقتی شادی داشت اسکی رو یخ یاد میگرفت ۳ روز در هفته میومدیم این جا؟ سایه میگه کل پیست رو میذاشت رو سرش. مانی میپرسه حالا چرا اومدی اینجا ؟ سایه میگه انقدر از دست آفاق بهم ریختم اومدم اینجا. دوست ندارم بگم ولی چقدر بده یه مادر بین بچه هاش فرق بذاره . مانی میگه داغ نیما تازس بعد هم با وجود این همه ماجرا باید بهش حق بدی. میترسه خون یارو بیوفته گردنمون. سایه میگه چرا باید بترسیم وقتی هیچ کاری نکردیم چرا بیخیال نمیشی؟ مانی میگه من نمیتونم اون هارو توی این ماجرا ول کنم که سایه میگه من که نگفتم ولشون کن فقط میخوام بدونم می خوای چی کار کنی؟ مانی میگه نمیدونم کاش اسلحه داشتم و دوزار وجود. چرا احساس میکنم تو از این حال آفاق ته دلت خنک شده چرا؟ سایه میگه چون اون موقعی که من داشتم میسوختم اون دلش واسه من نمیسوخت، حرفام رو نشنید، مانی میگه ته تهش اونا خواهر و مادر منن کاریش هم نمیتونم بکنم . سایه میگه قبلا خودمون مشکلاتمون رو حل میکردیم باهاشون کنار میومدیم . من قبل از تو کار داشتم دستم هم به دهنم میرسید، مانی میگه یعنی من نزاشتم تو به جاییکه می خوای برسی، سایه ادامه میده من بعد از تو همشون رو از دست دادم، جوونیم رو ،کارم رو ، همه چیزم رو مگه من از دلخوشی های کوچیک زندگیم که خودت اوردی تو زندگیم چی می خوام؟ مانی میگه مگه شادی بچه من نبود ؟ سایه میگه من اونقدر تو زندگیم باختم که دیگه دلیلی برای باختن ندارم من خیلی تلاش کردم که برگردی به زندگی، نمیدونم می خوای چیکار کنی، یا درست وایستا بجنگ یا همین الان برو.
بردیا میره واسه بازجویی. امیر میاد و میگه چرا برنامه ریزی کردی یه نفر رو فرستادی که نیما و باران رو بکشه؟ بردیا میگی من آدم فرستادم باران رو بکشه؟ امیر میگه واسه چی شاهرخ رو کشتی؟ بردیا میگه من کسی رو نکشتم. امیر عکس مرده باران رو نشون میده و بردیا میگه این بازی رو بامن شروع نکن .امیر میگه کدوم بازی؟ امیر چند تا عکس برعکس رو میذاره جلوی بردیا و میگه پشت هر کدوم از اینها عکس آدمای این پروندس و هر کدوم رو برداری باید هر چی که در موردش میدونی بگی، بردیا یکی رو برمیداره .
مونا به عزیز میگه کی بهت گفت بری خونه ی ما به امیر چی گفتی؟ عزیز میگه در مورد عروسی خودش و آتی میگه گفتم همه چی زیر سر خودمونه، مونا میگه چی زیر سر خودمونه، عزیز میگه داداش فریبرز گفت باران مرده، مونا به عزیز نوشابه نشون میده ولی بهش نمیده و میگه اگه به من بگی کی بهت گفت چاقو رو ببری خونه ما بزاری توی کیک تو یخچال اینو بهت میدم. عزیز میگه کسی چیزی نگفته کسی اون جا نبوده.
مونا به آفاق میگه باید به پلیس میگفتی چاقو رو پیدا کردی اگه بفهمن دیگه هیچ کدوم از حرفهامونو باور نمی کنن، آفاق میگه چی میگفتم بگم یه چاقوی خونی تو یخچال خونمون پیدا کردم؟ مونا میگه تو مثل اینکه باورت شده مانی رو اونا کشتن، آفاق میگه من باور نمی کنم اما وقتی یه چاقوی خونی تو خونه ما دیده شده یعنی می خواسته ما رو به این داستان وصل کنه. من تا نفهمم کی اون مردک عوضی رو کشته نمی تونم ساکت بشینم، الان باید بفهمم چون پای خون نیما وسطه، مونا میگه من به گیسو شک دارم. آفاق میگه محاله. اما مونا میگه چرا محاله پسرشو که گرفتن حتما هم میدونی یه زمانی عاشق یزدان بوده، آفاق میگه این داستان مال خیلی قدیمه مال اون موقع که هممون جوون بودیم و سر پرشور داشتیم. سالهاست گیسو مثل خواهر بزرگ منه. مونا میگه باران هم مثل خواهر کوچیک من بود نمی خوام پشت مرده حرف بزنم اما هرکاری می کرد که منو بیشتر بچزونه. من نمیدونم چرا اینقدر طرف گیسو رو می گیری؟ از یه طرف میگی کار اوناست از یه طرف میزنی زیر میز ولی تا اونجایی که من گیسو رو میشناسم آدمی هست که واسه تسویه حساب عشق قدیمی یا نجات جون بچه اش هرکاری بکنه. یکدفعه موبایل مونا زنگ می خوره، میگه برادر هستی بود میگه هستی خودکشی کرده.
بردیا با امیر همکاری نمی کنه و حرفی نمیزنه، امیر شاکی میشه که تو همه جا پات وسطه پس حرف بزن. امیر از طناز می پرسه بردیا میگه من فقط با پانی دوستش تو مهمونی آشنا شده بودم. امیر میگه ما با پیدا کردن طناز جریان گم شدن سیامک رو می فهمیم.
امیر می فهمه که بردیا شب عروسی تو شرط بندی بوده و دی ان ای اون تطابق نداره و چاقویی هم که داره آکبند چاقویی که باهاش قتل اتفاق افتاده اونم این چیزها رو میدونه اما نمیگه، امیر به رضا میگه شک نکن داره از یکی حمایت می کنه خودم ازش می کشم بیرون.
امیر میگه احتمالا فرضیه خودت که میگی پای یکی از اعضای خانواده درمیون درست باشه، شاید پای مادرش وسط باشه.
سیمین برای فریبرز غذا میاره و میگه می خوام پنالتی آخر رو خودم بزنم. فریبرز میگه الان وقت اینکارها نیست که، اما سیمین میگه اتفاقا الان وقتشه نقدش کنیم.
فریبرز و سیمین میرن کلانتری، فریبرز به مسعود میگه نگران نباش آشنا دارم خودم میارمش بیرون، مسعود بیشتر عصبانی میشه میگه برو تا نزدم بچه ات رو بی بابا کنم. بهمن هم با فریبرز درگیر میشه و مامورها میان تذکر میدن. گیسو از راه میرسه با وکیلشون.
مونا میره بیمارستان به برادر هستی میگه نمیفهمم چرا خواسته به من خبر بدید، برادرش میگه هستی پیغام گذاشته براتون رمزش هم تاریخ تولد همونیه که میدونید. بگو کدوم بی ناموسی به این روز انداختتش، اما مونا لو نمیده که منظور هستی کی بوده.
مسعود با حضور وکیلشون مخالفه اما گیسو قانعشون می کنه.
امیر به بردیا میگه دیگه نمیخواد درباره سیامک و طناز چیزی بگی ما هرچی می خواستیم دختره بهمون گفت. بعد دستهای بردیا رو دستبند میزنه، بردیا میترسه و میگه اون دروغ گفته من همه چیز رو میگم، که وکیل از راه میرسه و میگه بدون حضور من ایشون چیزی نمیگن. امیر عصبانی میشه که چرا بهش خبر ندادن. رضا میگه باور کن نمی خواستم دوباره ازت شکایت کنن، امیر ، رضا رو توبیخ کتبی می کنه و بهش میگه ۱۵ روز کسر از حقوق یه روز هم بازداشت تا بدونی مافوقت کیه، رضا تشکر می کنه و میگه ممنون خوب کادویی برای پدر شدنم دادی و بعد میره که امیر صداش میکنه و برگه رو از رضا میگیره و پاره میکنه بهش میده میگه اینم کادوی پدر شدنت از طرف عمو امیر.
وکیل موفق میشه بردیا رو آزاد کنه موقع بیرون اومدن مونا میرسه و میره پیش گیسو و فیلمی که هستی از گیسو داشته رو بهش نشون میده و میگه کاش اینقدر ادای آدم حسابی ها رو در نمی اوردی تو، میدونم براتون مهم نیست اما هستی الان تو کماست خودکشی کرده ...
دانلود قسمت ۱۱ سریال گردن زنی
https://filmnet.ir/contents/scPO۸۹y/The-Beheading-S۰۱-E۰۱
نظر شما