خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۱۲ + لینک مستقیم دانلود قسمت ۱۲ سریال گردن زنی

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد بطور اختصاصی خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال گردن زنی را که در روز ۹ آذر منتشر شده است را می خوانید.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت ۱۲ + لینک مستقیم دانلود قسمت ۱۲ سریال گردن زنی
صفحه اقتصاد -

دوازدهمین قسمت سریال گردن زنی به کارگردانی سامان سالور در روز جمعه ۹ آذر ساعت ۱۲ ظهر منتشر شد، سریال گردن زنی در ژانر درام، معمایی در سال ۱۴۰۳ از شبکه خانگی و پلتفرم فیلم نت منتشر شده است، این سریال با بازی کیسان دیباج، حسن معجونی، مهران غفوریان، سمیرا حسین پور، ترلان پروانه، الیکا ناصری، رؤیا نونهالی، پژمان بازغی، مهدی حسینی نیا، ستایش رجایی نیا و ... می باشد. در این مطلب خلاصه داستان قسمت دوازدهم را خواهیم خواند.

خلاصه داستان سریال گردن زنی قسمت دوازدهم

رضا میگه فکر نمی‌کنم پای خانواده ها تو کار باشه، ما خط همه رو چک کردیم، امیر میگه ما فقط خطهایی که ازشون داشتیم رو چک کردیم من فقط برام نگرانی گیسو برای چاقویی که باهاش هیچ اتفاقی نیفته عجیبه، رضا میگه عجیبترش اینه وکیل شیخ رو برداشته آورده اینجا. امیر میگه به نظر من یه چیزهایی بین خودشون هست که گیسو مجبور شده بره پیش پیمان. گیسو یه چیزهایی بیشتر از ما میدونه.

نگار به مانی زنگ میزنه ، اون لحظه سایه هم پیش مانی بود، مانی با زنگ نگار میره بیرون جوابش رو بده، تماس رو وصل می کنه، نگار خودش رو معرفی میکنه و میگه می خوام یه چیز مهمی رو بهتون بگم.

گیسو با بردیا تو کافه میشینن صحبت می کنن، بردیا میگه اگه مطمئن بودی من بی گناهم هیچ آدم نمیفرستادی منو بیارن بیرون. گیسو میگه اینقدر سخته برای یه دستت درد نکنه بگی، اینهمه خرج کردم دویدم، الان چی میخوای بشنوی؟ آره من هستی رو گذاشتم جلو پای مسعود چون بار اولش نبود، بردیا میگه دروغ داری میگی. گیسو میگه باشه پس آفرین به من که براش کاخ امنی درست کردم و هیچ کدوم نفهمیدید که اونم میتونه خیانت کنه. بردیا میگه چرا فکر نمی کنی شاید خواسته و نشده چون تو همیشه دوست داری نفر اول باشی، گیسو میگه حالا تو این وضعیت چه دردی دوا میکنه این حرفها؟ بردیا میگه راست میگی اما یه چیزی فهمیدم که کلا این ماجرا رو راست و ریس میکنه، البته هنوز مطمئن نیستم اما هر وقت مطمئن شدم تو حتما می فهمی.

سایه و مانی برمیگردن جلوی خونه، مانی میگه بهمن گفته سریع بیا خونه کار داره، همون لحظه مونا میرسه و بهشون میگه بیان خونه کلی خبر داره.

نگار با پدرش میره و تارا کلی سفارش میکنه برای خوردن و گشتن و خوابیدنش. بعد از رفتن نگار ، تارا سریع زنگ میزنه به پیمان و میگه برای امشب رستوران رزور کنه و بهش میگه ۳ تا بلیط یه طرفه به تورنتو اوکی کردم ، همون لحظه نگار برمیگرده کیفش که جا مونده رو برداره و حرفهای تارا رو میشنوه.

آفاق و سایه و مونا در حال آماده کردن خرماهای مراسم هستند، مونا میگه اگه اثر انگشت بردیا روی چاقا باشه چی؟ آفاق میگه کسی که چاقو رو آورده خونه ما گذاشته مطمئن باش از بردیا اثری روش نذاشته. سایه میگه الان دیگه حرف دو تا قتله و هیچ جوره نمیشه ازش خلاص شد، بعد می پرسه چاقو رو کجا گذاشتید؟ آفاق میگه جاش امنه. مونا میگه یه بار گفتم بازم میگم من به این خواهر قدیمی و همسایه ات شک دارم، سایه میگه یعنی گیسو و خونواده اش چاقو رو آوردن اینجا گذاشتن؟ چرا آخه،  اونم وقتی که شب کشته شدن شاهرخ همه خونه بودیم. آفاق میگه کار گیسو نیست مونا چرا اینطوری شدی؟ مونا میگه اون داره زندگی خودش رو نابود می کنه چه انتظاری داری به ما رحم کنه، آفاق میگه اینقدر آدمها رو یک‌طرفه قضاوت نکن، مونا عصبانی میشه میگه الان دیگه مسعود هم میدونه رو دست خورده و رفته تو بازی گیسو. بعد صدای هستی رو برای آفاق و سایه میذاره، آفاق میگه این دست تو چیکار میکنه؟ مونا تعریف میکنه که هستی از داداشش خواسته برسونه بدست من. آفاق میگه ببین مونا کار گیسو غلط اما مسعود هم نباید وا میداد و وارد این رابطه میشد، از همه مهمتر تو حق نداری آبروی مردم رو اینطوری ببری، مونا میگه وقتی می بینم همه جوره از گیسو طرفداری می کنی جیگرم آتیش می گیره. آفاق میگه چون من از چیزهایی خبر دارم که تو نمیدونی. مونا میگه پس خوبه بدونی که کیو رو برای وکالت بردیا استخدام کرده، بدونید اینا هیچ چیزشون شبیه ما نیست، بابای بدبخت من برای نجات همین باران خانم پرید توی سد و جونش رو داد اونوقت همین باران به تلافی عشق قدیمی مامانش و عقده های دخترونه خودش پسری که من دوستش داشتم رو ازم گرفت همین گیسو خانم وکیل قاتل نوه ات شادی رو برای نجات پسرش استخدام کرده. با شنیدن این حرف سایه شوکه میشه. آفاق به سایه میگه هنوز هیچی معلوم نیست، سایه میگه دیگه چی می خواستی معلوم بشه الان دیگه شک ندارم تموم ادعاهای مانی توهم نبوده، تموم حرفاش راجع به اون حروم لقمه ها درسته، فقط نمیدونم چرا تو نمی خوای باور کنی.

سریال گردن زنی

مسعود میره بیمارستان عیادت هستی، به برادر هستی میگه هر کاری از دستم بربیاد براتون دریغ نمی کنم. برادرش میگه با نظرت مونا اسم اون بی ناموسی که هستی رو به این روز انداخته رو میگه؟ هستی گفته که گوشی رو برسونه بهش، رمزش هم تاریخ تولد طرفه، مسعود میگه اون با ما فرق میکنه کاری رو میکنه که فکر میکنه درسته.

فریبرز میاد سراغ طناز در صندوق رو باز میکنه و طناز رو میاره بیرون، براش غذا آورده و میگه بخوره، طناز بهش پیشنهاد شراکت میده. فریبرز میگه من سر دو نفر رو زیر آب کردم آب از سرم گذشته، شعور داشته باشی با من بازی نمیکنی.

بهمن عکسای تارا شیخ و وکیلش و با نیما به مانی نشون میده، به مانی میگه من هیچی ندارم تنها تلاشم اینه که گیسو و مسعود همین یه ذره چیزی هم که دارم از دست ندم، تو حق داری ولی گاهی اوقات باید بخشید، مانی میگه من سر قضیه شادی نه می بخشم نه فراموش میکنم، تو داری یه جیزی از من پنهون می کنی؟ تو سر ماجرای شادی دنبال شیخ و گیسو نبودی. بهمن میگه پیمان معینی شده وکیل بردیا. مانی میگه شما چجوری؟ بهمن میگه ما نه فقط گیسو، من مطمئن شدم تو درست میگفتی، نیما یه سر و سری با شیخ و وکیلش داشته ، من باران رو نمیدونم اما گیسو اگه پاش گیر باشه خودش رو تابلو نمیکنه. مانی میگه ماجرا انبار لاستیک رو بهش گفتی، بهمن میگه مگه دیوونه ام خودم مگه عکسا رو بهت نشون ندادم. همه میدونن من از نیما خوشم نمیومد ولی بعید میدونم اونو باران سر خون شادی معامله کرده باشن. مانی میگه یعنی شیخ مجبورشون کرده، بهمن میگه آره حتما یه آتو ازشون داشته وگرنه چرا گفته کیف و مدارکشون رو بدزدن؟ گیسو بفهمه ما عکس و مدرک داریم همه چیز رو لو میده اصلا بیا باهم بریم ببینیم چی میگه، همونقدر که تو میخوای قاتل شادی رسوا بشه منم می خوام بفهمم تو اون خونه چه خبره مخصوصا از وقتی که فهمیدم بچه ها رفتن تو کانادا سرمایه‌گذاری کردن. مانی میگه حرفات با عقل جور در میاد، بهمن میگه پس توروخدا بدون هماهنگی هم کاری نکنیم تا بفهمیم کی پشت این ماجراست؟ 

سیمین زنگ میزنه به فریبرز پس کی میرسی؟ بهش میگه سر کوچه ام دو دقیقه دیگه میرسم، بردیا میره در خونه فریبرز و میگه به فریبرز بگو بیاد، من که میدونم شما این مرتیکه رو کشتید، سیمین میگه صدات رو بیار پایین من حوصله این داستان ها رو ندارم. بردیا میگه باید داشته باشی چون پای تو هم گیره، من تو بازداشتگاه فهمیدم تنها کسی که تو جمع ما نبود و میتونست تلفن رو روشن کنه تو بودی، فکر کردی به همین راحتی از جون خواهرم میگذرم، بردیا سیمین رو هل میده میخوره زمین حالش بد میشه میگه بچه ام، بردیا میگه بخدا من هیچکاری نمی خواستم بکنم، فریبرز سر میرسه و میگه چیکار کردی دعا کن بچه ام طوریش نشده باشه. فریبرز میره برای سیمین آب قند بیاره یه دارو هم میندازه تو بطری آب معدنی میده فریبرز بخوره، فریبرز بعد خوردن آب میگه منکه میدونم شما کشتید منو سیاه نکنید بعد حالش بد میشه فریبرز میگه طوری نیست یکم میخوابی خوب میشی.

آفاق میاد پشت در اتاق مونا و بهش میگه در رو باز کنه، میگه من اشتباه کردم باید با هم حرف بزنیم. مونا میگه باشه میام، بعد یه فیلم از گوشی هستی باز میکنه که فیلم حرف زدن مسعود و هستی بوده، مونا به امیر زنگ میزنه و میگه باید ببینمت شاید به این ماجرا یه ربطی داشته باشه، بعد قضیه خودکشی هستی رو میگه که تو کماست و میگه موبایل هستی پیش منه یه فایله توش شاید کمک کنه. امیر میگه بفرست برام اما مونا میگه شخصیه و اینکه حجمش هم بالاست.

 آفاق میره پیش گیسو بهش میگه اول شوهرم، بعد پسرم حالا با خون نوه ام ، تو چطور آدمی هستی گیسو؟ گیسو میگه بذار به حساب عشق مادرانه، سخته فهمیدنش.

آفاق میگه وکیل قحطه؟ گیسو میگه من بخاطر بچه ام با شیطان هم دست میدم. آفاق میگه نه تو دست نمیدی تو خود شیطانی. گیسو میگه آره من خود شیطانم اما تو یه تشکر بهم بدهکاری. آفاق میگه آره ممنونم که خیلی چیزها رو برام روشن کردی و بهم فهموندی که خیلی ساله بین ما چیزی نیست، از همون سال که با یزدان عروسی کردم، من ممنونم که بهم ثابت کردی عجب خریتی کردم که تو تموم این سالها تو رو مثل خواهرم دونستم ، گیسو میگه خیلی خوبه که منو خواهر خودت نمیدونی، گفتی من خود شیطانم تو فرشته باش همین الان فهمیدم که چه خوبه که آدم‌ها بعضی وقت‌ها اصلا باهم حرف نمیزنن بهتر، آفاق میگه چاقویی که پیدا کردم به امیر میدم بالاخره هرچیزی تاوانی داره، اصلا نمیخوام مدیون تو باشم. با رفتن آفاق، گیسو به خودش میگه با این موافقم هرچیزی یه تاوانی داره، حیف گاهی تاوان داره گاهی هم نداره.

مانی و بهمن میرسن دم خونه، می بینن امیر جلوی دره، بهمن میگه باز اینجا چی می خواد برم باهاش حرف بزنم، مانی هم میگه میرم خونه یه چیزهای بردارم. بهمن میگه پس زود کارت رو بکن بریم پیش گیسو. 

بهمن میره پیش امیر میگه باز چی شده اومدی اینجا جناب سروان؟ امیر میگه دستت درد نکنه اولا من تو ماموریت نیستم لازم نیست جناب سروان صدام کنی، دوما آدم به استقبال رفیقش اینطوری میاد؟

بهمن میگه والا تو این مدت ما از تو رفاقتی ندیدیم، فقط حکم و قانون و دست بند و بگیر و ببند دیدیم. امیر میگه الان تو شدی رفیق من شدم نارفیق؟ بهمن میگه یادت رفت بخاطر تمرین و ورزش میومدی خونه ما و شدی عشق خواهر کوچیکم؟ من موندم بپّای عشقش؟ امیر میگه آره یادمه نتیجه اش رو هم داریم می بینیم. بهمن میگه دیگه باید چیکار میکردم من بخاطر شما تو روی گیسو وایستادم، همه میدونن من راضی نبودم نیما بشینه جای تو. امیر میگه کدوم جا؟ تو حرف نزدی چون میدونی از اصل همه چیز غلطه، چون گند زدی به هر چی رفاقت و مرامه، بهمن میگه تیکه ننداز با این اوضاع و احوال اصلا حالشو ندارم. امیر می پرسه کی داری من همون موقع بیام مثل دو تا مرد و رفیق با هم حرف بزنیم؟ چون خیلی ازت شاکی ام، بهمن میگه حالا من شدم بدهکار بریز وسط ببینیم چند چندیم باهم. امیر میگه چرا من باید بشم مترسک سر جالیز عشق الکی خواهرت؟ بهمن میگه کدوم دروغ؟ امیر میگه تو که از اول میدونستی باران منو نمی‌خواست و بخاطر حسادت دخترانه اش به مونا اومده سروقت کسی که تو بهش میگی رفیق چرا هیچی نگفتی؟ کم نون و نمک هم رو خوردیم؟ بهمن جا میخوره میگه دو زار معرفت داشته باش من دوروزه خواهرم رو گذاشتم تو خاک پشت سرش اینطوری نگو. کی گفته مونا؟ سند داری بگو بیاد رودررو بشیم؟ امیر میگه خودم توی دفتر خاطراتش خوندم همه اینها رو نوشته بود. بهمن بغض میکنه میگه من روحم از این چیزها خبر نداشت وگرنه مغز خر نخوردم که تو روی همه وایستم که تو بشی شوهرش. تو از هیچ چیز خبر نداری من تو دم و دستگاه اینا از صبح تا بوق سگ دارم جون میکنم تهش هم اینه، به این دک و پز و خونه نگاه نکن اینا پوسته است، من هیچکاره ام و از هیچ چی خبر ندارم، امیر میگه من چطوری باورکن که تو بی خبر بودی؟ بهمن میگه باور نمی‌کنی منو بردار ببر یه جا بازجویی ام کن تا بهت ثابت نشد ولم نکن تا منتی سرم نذاری، امیر میگه منتی نیست به وقتش هرجا لازم باشه میبرمت، بهمن میگه من اصلا نمیدونم چی شد یهو ماجرای باران و نیما همسایه قدیمی ام جدی شد یه روز گفتن داره میاد خواستگاری و نامزد کردن، من خیلی پات وایستادم، حرف زدم با خواهر کوچیکه خیلی گفتم بهش اما اون گفت امیر اون کسی که می خوام نیست نمیتونم باهاش ازدواج کنم. بهمن به گریه میفته، امیر بغلش میکنه. مونا که میرسه بهمن میره داخل. مونا میشینه عقب، امیر ازش میخواد بیاد جلو بشینه، مونا قبول میکنه.

فریبرز ، دست و پای بردیا رو می بنده و سر و ته می کنه و آویزون میکنه. بردیا میگه فریبرز نکن اینکار رو، فریبرز میگه اینکارو میکنم تا یاد بگیری تو کاری که بهت ربط نداره دخالت نکنی...

دانلود قسمت ۱۲ سریال گردن زنی

https://filmnet.ir/contents/scPO۸۹y/The-Beheading-S۰۱-E۰۱

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه