قسمت ۳۱ سریال فریبا با لینک تلوبیون + در قسمت ۳۱ سریال فریبا چه می گذرد؟
در این مطلب علاوه بر دانلود سریال فریبا قسمت ۳۱ ، خلاصه قسمت ۳۱ سریال فریبا را نیز می توانید بخوانید.

سریال فریبا که داستان یک بلاگر اینستاگرمی می باشد به تهیهکنندگی سید رامین موسوی ملکی و کارگردانی محمود معظمی ساخته شده است، این سریال با هنرنمایی علیرضا خمسه، ستاره سادات قطبی، ارسلان قاسمی، ساناز سعیدی، فرزاد حسنی، امیرمحمد زند، نسیم ادبی، ثریا قاسمی و ... محصول سال ۱۴۰۳ می باشد.
سریال فریبا هر شب از شبکه سه سیما منتشر می شود، در این مطلب لینک دانلود قسمت سی و یکم سریال فریبا به همراه خلاصه داستان سریال فریبا وجود دارد که مشاهده خواهید کرد.
خلاصه داستان سریال فریبا قسمت ۳۱
فریبا در حال رفتن به خونه اش هست که تو راهرو ایرپادشو میزاره تو گوشش و به پارسا زنگ میزنه ولی هنوز حرف خاصی نزده که تا در خونه اش را باز میکنه جلالی مدیر ساختمان اونو از پشت هل میده تو واحد و درو میبنده سپس تهدیدش میکنه به قتل و میگه گوشی و کیفشو بزاره رو میز پارسا صدای اون مردو میشنوه و به سعید پدر خوانده اش میگه سعید به آقای امانی زنگ میزنه و ماجرارو بهش میگه امانی مسعود را میفرسته به خونه پیش سعید و پارسا تا حرف های جلالی و فریبارو بشنوه و با فریبا از ایرپاد در تماس باشه امانی خودش با نیروها میره سمت خونه فریبا و خیلی آروم شروع میکنن به باز کردن قفل در خانه مسعود حرف های امانیو به فریبا منتقل میکنه و بهش میگه که آروم باشین دارن قفل درو باز میکنن بچه ها.
از طرفی جلالی به فریبا میگه همه اینا مقصرش تویی! تو باعث شدی که زنم بمیره تو زندگی منو به خاک سیاه نشوندی! فریبا میگه من چیکار کردم که خودم خبر ندارم؟ من این وسط چیکارم؟ جلالی بهش میگه زن من مدام زندگی خودشو با زندگی تو که به نمایش گذاشته بودی مقایسه میکرد چیزهاییو از من میخواست که مدام تو تبلیغشون میکردی تو توش داشتی زندگی میکردی ولی من نداشتم! نمیدونستم چیکار باید بکنم. یه تیکه زمین داشتم اونو فروختم تا با تغییر دادن دکوراسیون داخلی خونه که شبیه خونه تو بشه که دلش نرم بشه و دیگه به من انقدر گیر نده و منو تحت فشار نذاره! فریبا مدام بهش میگه من کارم تبلیغ کردن بود سپس ازش معذرت خواهی میکنه و میخواد که اونو ببخشه اما جلالی بهش میگه که میکشمت زندگیمو ازم گرفتی!
مسعود از تو ایرپاد به فریبا میگه که بچهها درو باز کردن ازت میخوام با بالا بردن صدات و شکستن وسیله ای تولید صدا کنی که بچهها بیان داخل و ازش فاصله بگیر فریبا جیغ میکشه و لیوانی که روی اپن بود میزنه زمین میشکنه. جلالی چاقویی برمیداره و به سمت فریبا حمله میکنه که همان موقع پلیسها از راه میرسند و او را دستگیر میکنند جلالی مدام به فریبا میگه که میکشمت! زندهات نمیذارم! بعد از بردن او فریبا از حال میره. بعد از به هوش اومدنش و بهتر شدن حالش امانی بهش میگه یه چیزی میخوام بهتون بگم که احتمال داره عجیب باشه و جا بخوریم جلالی با مزاحم قبلیتون در ارتباط بوده با اطلاعاتی که از تو گوشیش پیدا کردیم احتمالاً گذاشتن گربه تو آسانسور هم کار خودش بوده! فریبا شوکه شده سپس امانی بهش میگه در ضمن باید از آقا پارسا و آقا سعید تشکر ویژه کنید او رو به فریبا ازش میپرسه هنوز بهش نگفتین که مادرشین؟
فریبا میگه نه هنوز نگفتم همون موقع پارسا به داخل خونه میاد فریبا با دیدنش او را در آغوش میگیره و قربون صدقهاش میره. حال فریبا کم کم خوب شده و با پارسا به جلوی ساختمان میرن که با خبرنگارها مصاحبه کنند هزدوی آنها ماجرا را از زبان خودشون تعریف میکنند و خبرنگارها پارسا را قهرمان کوچک صدا میزنند. پارسا وقتی به خونه میره به مادربزرگش خبر را نشون میده که هم عکسشو چاپ کردن هم درباره نجات دادن فریبا و قهرمان شدنش نوشتن پارسا به آنها میگه یه سوال دارم من که میدونم فریبا خانم مامانمه یعنی اون نمیدونه؟ آنها جا میخورند که بهجت بهش میگه معلومه که میدونه پارسا میپرسه پس ازم خجالت میکشه که منو نمیبره پ؟ بهجت میگه این چه حرفیه چرا باید خجالت بکشه از داشتن همچین قهرمانی؟! فقط هر کاری زمان خاص خودشو داره یکم دیگه صبر کن پارسا قبول میکنه.
فردای آن روز تو شرکت سوگند با نسترن صحبت میکنه و حسابی ازش تعریف میکنه که مبادا بزنه به سیم آخر و همه چیزو لو بده سپس بهش میگه که درباره شناخت بهروز هم خیلی عجله کردی نسترن منظورشو نمیفهمه که سوگند میگه بهت نشون میدم. او با بهروز تو اتاق جلسه قرار میذاره و با هم صحبت میکنند درباره درصد قرارداد بهروز از اینکه ۷۰ درصد تبلیغات باید برای شرکت باشه و ۳۰ درصد برای خودش ناراضیه آنها با هم بحث میکنند درباره این موضوع که سوگند میگه تو اصلا مگه نمیخواستی با نسترن ازدواج کنی؟
خب به این چیزا چیکار داری پولتو بگیر برو پی زندگیتش بهروز با کلافگی میگه الکی بحث نسترنو وسط نکشین اون الان اصلاً واسم مهم نیست بعد از کمی صحبت کردن بهروز از اونجا میخواد بره که میبینه نسترن حرفاشونو شنیده بهروز با ظاهری خجالت زده از اونجا میره که نسترن به سوگند نگاه میکنه و سوگند براش سر تکون میده. سعید به فریبا زنگ میزنه و بهش میگه که پارسا دیگه فهمیده شما مادرشی دیر بجنبی بچه ضربه بدی میخوره فریبا بهش میگه یکم دیگه صبر کنین بذارین این ماجرای عروسی تموم بشه خودم میام بچهمو با خودم میبرم سعید اچاراً قبول میکنه و میگه امیدوارم خیلی دیر نشه
دانلود سریال فریبا قسمت ۳۱ از شبکه سه
https://telewebion.com/program/۰x۱۰e۸f۹۵۴
نظر شما