خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی وحشی
مژده خونه را گذاشته برای فروش چون با هومن تصمیم گرفتن که دیگه تو اون خونه زندگی نکنن سپس به هومن زنگ میزنه و میگه که یه مشتری خیلی خوب برای خونه پیدا شده زنگ زدم بهت خبر بدم که نظرت چیه؟ هومن که راضی نیست خونه را بفروشه اما ناچاراً قبول میکنه سپس به مژده میگه که نگران دنیز نباش رسوندمش فرودگاه. از طرفی نسلیهان تو بیمارستان با شبنم در حال حرف زدنه و بهش میگه که وقتی داشتم از جلوی در اتاق رد میشدم سونوگرافیتو دیدم گفتم ازت بپرسم که تصمیمت چیه میخوای بندازیش یا نگهش داری؟ شبنم میگه میندازمش نسلیهان بهش میگه وقتی علیو باردار بودم میخواستم بندازمش اما تو باهام صحبت کردی و نظرمو عوض کردی الان خیلی از تصمیمم راضیم و خدا را شکر میکنم که ننداختمش و نگهش داشتم خواستم این خوبیو در حق تو هم بکنم و ازش میخواد کمی بیشتر فکر کنه.
رویا که جلوی در بود حرفاشونو میشنوه سپس به داخل میره و از مادرش میپرسه که تو بارداری؟ نسلیهان از اونجا میره تا با هم تنها حرف بزنن شبنم تایید میکنه رویا ازش میپرسه پدرش کیه؟ شبنم میگه این چه حرفیه میزنی دخترم؟ معلومه که پدرت متین ولی تو اصلاً نگران نباش میندازمش. رویا ازش میخواد تا بچه را نگه داره و بهش میگه خودت بهم قول خانواده شدنو دادی شاید اینجوری بتونیم دوباره خانواده بشیم شبنم قبول میکنه و او را در آغوش میگیره و میگه باشه نگهش میدارم به دنیاش میارم و دوباره خانواده میشیم اگه تو اینجوری میخوای و منو این شکلی میبخشی و بهم یه فرصت دیگه میدی. یامان به محله ته جهنم رفته و اونجا از فیکو اسلحهای که ازش خواسته بود را میگیره سپس به منشی ظفر زنگ میزنه و ازش میپرسه که آدرس مراسمو برای آقا ظفر فرستادین یا نه بهشون گفتین فردا مراسمه؟ بیصبرانه منتظرشونم.
سپس بعد از قطع کردن تلفن یلد گذشته میافته که وقتی آسی را با خودش از اتاق برد او و جسور وقتی میبینن در قفله مدام به در میزنن و آسی را صدا میزنند و ازش میخوان تا فرار کنه. در آخر یامان با گویی که اونجا بود شیشه را میشکند و به جسور میگه تو از اینجا برو من با آسی میام سپس دنبال راهی برای ورود به داخل خونه است تا بره به کمک آسی. مژده وقتی میبینه جعبهای از خاطرات گذشتهاش را هومن پشت صندوق عقب گذاشته کلافه میشه و جعبه را به داخل خانه میندازه و از اونجا میره. آسی وقتی به بار میره تولگا بهش میگه پدرم اینجاست بیا میخوام تو رو بهش معرفی کنم آسی میگه آهان همون پدرت که مثل مافیاها رفتار میکنه اما میگی مافیا نیست!؟ خیلی خب بریم باهاش آشنا بشیم آنها وقتی به داخل میرن آسی جلو میره و وقتی ظفر سرشو بالا میگیره و دستشو به طرفش دراز میکنه تا باهاش دست بده آسی با دیدنش شوکه میشه و متوجه میشه که اون همون آدمیه که وقتی بچه بود دزدیده بودش او حسابی میترسه و حالش بد میشه و بهش حس خفگی دست میده سپس به بهونه هوا خوردن سریعا به بیرون میره و به حالت دو از اونجا فرار میکنه.
خریدار خونه هومن نسلیهان بوده که کسیو فرستاده بوده تا مژده نفهمه خریدار اونه بعد از گرفتن کلید از اون مرد به داخل خانه میره و به قاب عکسش با هومن زل میزنه ظفر آدمهاشو میفرسته به تعمیرگاه یعقوب، اونجا سراغ جسورو میگیرن وقتی جسور به اونجا میره اونا با خودشون میبرنش رو سرش یه کیسه میکشن. آنها جسور را به موتورخانهای میبرن که مدام جسور میگه بکشین دیگه اگه جرات دارین شلیک کنین! سپس پشت سر هم میگه پس منتظر چی هستین لعنتیا؟ منو بکشین ظفر روبروش وایمیسه و کیسه را از رو سرش میکشن وقتی جسور او را میبینه بلافاصله میشناستش و یاد گذشته میافته که وقتی بچه بود سعی داشت از اون خونه فرار کنه اما سر بزنگاه آدمهای ظفر اونو با خودشون بردن. ظفر بهش میگه این آخرین هشداریه که من بهت میدم پسر جسور باید از پسرم تولگا و دختر سرهان فاصله بگیری وگرنه آخرین چهرهای که قبل از مرگت میبینی چهره منه!
مراسم خیریه بچههای خیابانی برگزار شده نسلیهان از آلاز میپرسه که یامان کجاست؟ قرار بود بیاد سخنرانی کنه آلاز بهش میگه میاد همه چیز رو به راهه نترس. مراسم شروع شده و آلاز میره روی سن و میگه که قرار بود برادرم یامانعلی براتون صحبت کنه اما واسش یه کاری پیش اومده و از من خواست تا بهتون یه فیلم نشون بدم او فیلمی نشون میده از یامان که با مهمانها صحبت میکنه و از خطراتی که بچههای خیابانی به جون میخرند بهشون میگه سپس تعدادی از بچههای خیابانی را به اون مراسم میارن یامان ازشون میخواد تا تو چشماشون نگاه کنند. یامان میگه من برای این بچهها هم جونمو میدم هم جون میگیرم شما چیکار میکنین؟ نسلیهان با شنیدن این حرف استرس میگیره و به آلاز میگه هدف برادرت از این حرفا چی بود؟ آلاز میگه هیچی. جسور به خانه رفته و با همان لباسها زیر دوش آب نشسته و گریه میکنه به خاطر ضربه روحی که از ظفر خورده در بچگی، آسی هم در اتاق نشسته و در حال گریه کردنه به خاطر دیدن دوباره ظفر.
فردای آن روز ماشینی به داخل مکان ته جهنم میره یامان فکر میکنه ظفر که در را پشت سرش قفل میکنه و با اسلحه به سمت ماشین راهی میشه اما بعد از چند دقیقه میبینه دختری از تو ماشین پیاده میشه که یامان جا میخوره اون دختر که اسمش لیلاست بهش میگه اینجا چه خبره؟ گفته بودی بابام بیاد اینجا تا بکشیش؟ معلوم هست داری چیکار میکنی؟ یامان میگه هیچی من یامانعلی قرار بود اینجا با پدرت ملاقات داشته باشم درباره یه پروژه لیلا کارت شناسایی یامان علی را میبینه سپس باور میکنه حرفشو و میخواد بره یامان کنارش میشینه تو ماشین. لیلا ازش میپرسه که داری چیکار میکنی؟ از ماشین پیاده شو! یامان میگه من باید با پدرت صحبت کنم تا نبینمش از این ماشین پیاده نمیشم قرار بود اینجا خونه ساخته بشه برای بچههای خیابانی لیلا ناچاراً اونو با خودش به سمت خانه میبره...
نظر شما