خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال تانک خورها | در قسمت بیست و سوم سریال تانک خورها چه گذشت؟
خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده است که در این مطلب خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال تانک خورها را مطالعه می کنید. این سریال از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ میپردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت ۲۳ سریال تانک خورها
جواد با خودش هاشم را میبره به جایی. وقتی میرسن هاشم بهش میگه نمیخوای بگی کجا میریم؟ جواد میگه خودت میبینی سپس با دوربین بهش تانکی را نشون میده بهش که هاشم میگه مال کیه؟ او میگه مال هرکی که بتونه درستش کنه هاشم میپرسه خوب مشکلش چیه چیکار باید بکنیم؟ جواد میگه یکی هست الان میاد اون همه چیزو میگه، بعد از چند دقیقه مردی به اونجا میاد و واسه هاشم میگه که اون تانک همه چیزش درسته هم برقش کار میکنه هم موتورش سالمه فقط نشتی گازوئیل داره هاشم میگه من با نفربر کار کردم یه چیزهایی ازش سر درآوردم ولی نمیدونم اینم مثل نفربره یا نه او میگه نه این موتورش پشته بر خلاف نفربر که وسط بود!
بعد یه مشکل دیگه هم هست که زیاد بمونیم اونجا عراقیا میزنن الان چند دقیقه دیگه میان اونجاهارو کشیک میدن ما واسه درست کردن اون تانک چند نفرو از دست دادیم مجروح هم دادیم خیلی باید مراقب باشین و برمیگرده که جواد با هاشم هم از اونجا میرن. وقتی برمیگردن به مقر وضعیتو هاشم با جواد برای حاجی پور و حاج مرتضی شرح میدن حاجی بهش میگه هاشم بزار من یه نفر دیگه رو بفرستم خطرناکه تو نرو! اصلا میگردیم یکی دیگه پیدا میکنیم هاشم میگه یعنی بزاریم با تانک بیان جلو همینجوری بچه هارو نیست و نابود کنن که ما یه زمانی یکی دیگه پیدا کنیم؟ بعدشم کی هست که بتونه هم از اون سردربیاره هم اونو بتونه راه ببره؟
حاجی پور میکه راست میگه. محسن وقتی پیش هم مقرش میره که در حال دوختن کوبلن هستش باهاش حرف میزنه و در آخر میگه تو اصلا واست سوال نشد که ما واسه چی اصلا برگشتیم دوباره؟ او بهش میگه نه والا واسه چی اومدین؟ محسن میگه اینجا یه خائن وجود داره او جا میخوره و میگه چی؟ یعنی چی؟ محسن میگه انگاری نفربرو دستکاری کرده بودن که وسط راه خاموش شده بوده ولی این بین خودمون بمونه ها دهن لقی نکنی به کسی چیزی بگی یه وقت! او جا میخوره و با تعجب میگه آقا هاشم؟ محسن میگه این چه حرفیه دیگه؟ من تمام وقت کنارش بودم بعدشم اون خودش قربانیه! برادرشو از دست داده! چی میگی؟! او تأیید و قبول میکنه سپس بهش میگه چیزی مشخص نشده که اون کیه؟
محسن میگه نه سپس به فتحی که اونجا بود نگاه میکنه و میگه شاید کار اون باشه شایدم کار یکی دیگه! فتحی میفهمه که اونا دارن در گوش هم پچ پچ میکنن. فردای آن روز سر سفره صبحانه فتحی کنار همون فرد نشسته و بهش میگه دیشب دیدم با محسن داشتی حرف میزدین پچ پچ میکردین در گوش هم چی میگفتین؟ او مسگه قول دادم به کسی چیزی نگم پس نپرس! فتحی ازش میخواد تا هرچی گفته را بهش بگه که او قبول میکنه و میگه انگاری یه خائن تو مقر هست فتحی جا میخوره و میگه خائن؟ او تأیید میکنه و میگه انگاری نفربر دستکاری شده بوده فتحی تو فکر میره. فتحی میره تک به تک از یکسری افراد داخل مقر سوال میکنه اولین نفر که سن دار بود بهش میگه حرمت موی سفیدمو داشته باش همچین چیزی از من بر میاد؟
فتحی ازش میخواد تا قسم بخوره او بهش برخورده و میگه به همین قرآن به جون بچه ام به امام رضا(ع)، فتحی حرفشو قطع میکنه و میگه لازم نیست تا اونجاها پیش بری باورت کردم سپس میره سراغ بعدی که او با شنیدن این حرف بهم میریزه و حسابی همه جارو بهم میریزه و جعبه هارو میشکنه و میگه مگه من چیکار کردم که همچین فکری درباره من کردین؟ مگه چه اشتباهی کردم؟ و شروع میکنه به گریه کردن که فتحی از اونجا میره. او سراغ همون کسی میره که محسن اول باهاش حرف زده بود فتحی بهش میگه یادته تو بچگی هم وسیله یکی دیگه رو خراب کردی من پادرمیونی کردم که ببخشنت؟ نکنه این یکی هم کار تو بوده؟
او هم با بغض میگه من حالا اون موقع یه کاری کردم دلیل نمیشه که الانم همون کارو بکنم! فتحی ازش میخواد تا قسم بخوره که او قسم میخوره به همون قرآنی که فتحی واسش برده سپس فتحی میگه باشه این حرفا بین خودمون باشه به کسی نگو و میره. هاشم متوجه شده که همه تو مقر در حال حرف زدن باهمدیگه و پچ پچ کردن هستن که هاشم به جواد میگه خبریه؟ احساس میکنم همه یه جوری شدن جواد میگه شاید دوباره حاجی پور گوششونو پیچونده هاشم به محسن میگه تو هم چیزی نمیدونی؟ محسن میگه نه والا اینا بیکارن دیگه علافن میشینن شروع میکنن به حرف زدن....
نظر شما