خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال تانک خورها | در قسمت نوزدهم سریال تانک خورها چه گذشت؟
خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده است که در این مطلب خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال تانک خورها را مطالعه می کنید. این سریال از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ میپردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت ۱۹ سریال تانک خورها
از افراد جبهه میرن دم در خانه حاج خانم که هاشم با دیدنشون میگه خیر باشه او میگه خیره ما به یه تعمیرگاه ماهر احتیاج داریم هاشم آدرس یه گاراژو میده که او میگه نه اینجا نه واسه تو جبهه یکی مثل خودت پنجه طلا که از ماشین سنگین و تانک هم سر در بیاره هاشم میگه من دیگه دست و دلم نمیره به آچار تمیزکار به یه ذهن باز احتیاج داره من دیگه حال و حوصله ندارم تازه تعمیرکردن تانکمم که دیدین نشد! آنها بهش میگن که چون اون اونجوری شد معنیش این نیست که بقیه تانک ها هم اینجوری میشه! اما هاشم دست رد میزنه به سینه شون. بنادر رفته به گاراژ با یکسری آدم و بهشون میگه که چیکار کنن چجوری اونجارو تغییر بدن همه جمع میشن که محسن میگه خیر باشه داری چیکار میکنی؟ او میگه میخوام اینجارو تغییر اساسی بدم بشه گاراژ یک مشهد محسن میگه مگه صاحب اینجایی؟
برو وقتی صاحب اینجا اومد با خودش حرف بزن هاشم از راه میرسه و میپرسه اینجا چخبره؟ محسن ماجرارو میگه که هاشم از صاحب های مغازه های داخل گاراژ میپرسه پس شماها اینجا چیکاره اید؟ چرا بیرونش نکردین؟ مگه شما اینجا نبودید؟ همیشه باید یکی ازتون حمایت کنه؟ اومدیم من مردم میخواین چیکار کنین؟ زندگیتونو دو دستی تقدیم بقیه کنین؟ سپس با برادر بحث میکنه. او سفته های حامدو تو بازار جمع کرده و به هاشم میگه بد کردم نزاشتم دست خرشر نیوفته؟ من و تو دیگه اینجا باهم شریکیم هاشم اونو بیرون میکنه و میگه این خیالاتو از تو سرت بیرون کن بهادر به ادم هاش میگه جمع کنن و برن و به محسن میگه بهم میرسیم و میرن. بهادر تو دفتر کارشه که منصور و آدم هاش به اونجا میره و عکس هاییو میندازه رو میزش و بهش میگه همه ی اینا هرکدومشون یه حکم اعدام داره اگه حرفی از من بیاد وسط درباره سفته ها من میدونم با تو میکشونمت پای چوبه اعدام و میره.
شب محسن رفته به بقالی مریضه و باهاش حرف میزنه که مریضه بهش میگه آقا بهادر اومد نشونم کرد قول و قرار مراسمم گذاشت محسن جا خورده و میگه چقدر زود از اون مرتیکه شد آقا بهادر! چقدر زود از من دست کشیدی مریضه میگه من دست کشیدم؟ یا تو؟ تو منو اینجا گذاشتی رفتی محسن میگه رفتم خوش گذرونی؟ من رفتم جبهه! جنگ که اگه نرم یکی دیگه میومد میگفت اهلا و سهلا! مریضه میگه اگه منو میخواستی یکیو میفرستادی میومد با بابام حرف میزد راضیش کنه محسن میگه مگه من کسیو دارم؟ مریضه میگه پس هاشم کیه؟ خودت کاری نکردی! دیگه هرچی بود تموم شد برو پی زندگیت محسن با حالی داغون میره که مرضیه گریه میکنه. بهادر شب رفته خونه پدر مرضیه و با او درباره معامله ای که چند روز بعد داره حرف میزنه و میگه به کمکت احتیاج دارم.
محسن رفته دم در خانه پدر مرضیه و با سنگ شروع میکنه شیشه های ماشینو خرد کردن و به همه جای ماشین ضربه میزنه نوچه بهادر میره دم در و میگه تو داری چه غلطی میکنی؟ شیشه ماشین میشکونی؟ محسن تأیید میکنه و میگه آره میشکنم! سپس سنگو پرت میکنه سمتش و سر اونو هم میشکنه سپس میره سمت تا کتکش بزنه که کتک میخوره و مرضیه با پدرش و بهادر میرن دم در تا ببینن چخبره مرضیه از بهادر خواهش میکنه تا بگه دیگه نزننش بهادر به نوچه اش میگه بسه سپس بهش میگه دیگه کارت به جایی رسیده که شیشه ماشین منو خرد میکنی؟ سپس بعد از کری خوندن از اونجا میرن. فردای آن روز مرضیه میره گاراژ منتظر هاشم تا باهاش حرف بزنه. وقتی میبینتش بهش میگه که بهادر با نوچه اش دیشب محسنو حسابی کتک زدن ازتون میخوام برین پیشش اون کسیو جزء شما نداره و باهاش در این باره صحبت میکنه هاشم میگه خیالتون راحت من میرم پیشش شما برین خونه.
هاشم میره قبرستون سر قبر پدر محسن که میبینه اونجا دراز کشیده محسن با دیدن هاشم باهاش درد و دل میکنه و از تنها بودنش میگه که هاشم میگه دستت درد نکنه یعنی من بعد از اینهمه مدت حق برادری ندارم؟ سپس باهاش حرف میزنه و باهم میرن به خونه پدر مرضیه. اونجا هاشم مرضیه را برای محسن خواستگاری میکنه که پدر مرضیه اول به خاطر بی پول بودنش میگه نه نمیتونم دخترمو بدم بهش هاشم میگه واقعا دخترتو عزیزتو میخوای بدی به یه آدم هوس باز؟ که خدایی نکرده فردای روز با یه بچه یه چشمش خون باشه یه چشمش اشک؟ او میگه نمیتونم! مرضیه بهش میگه بابا همه چیزو بهشون بگو تموم کن این بازیو وگرنه جنازه ام میره سر اون سفره عقد! پدر مرضیه هاشم را میبره به زیرزمین و تریاک های بهادر را که تو قالب شیرخشک میخواد پخش کنه بهش نشون میده هاشم میگه باید بری پیش پلیس اونا در حال کل کل کردنن که بهادر به اونجا میره و هاشم پشت کارتون ها مخفی میشه....
نظر شما