خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال تانک خورها | در قسمت بیست و دوم سریال تانک خورها چه گذشت؟
خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال تانک خورها را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد مطالعه می کنید. همراه ما باشید.
سریال تانک خورها که جایگزین سریال غریبه شده است که در این مطلب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال تانک خورها را مطالعه می کنید. این سریال از روز یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳ از شبکه سوم سیما پخش خود را آغاز کرده است. تانکخورها درباره افراد گمنام جنگ است و به اتفاقات کمتر شنیده شده از جنگ میپردازد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آرش مجیدی، سروش جمشیدی، بهراد خرازی، علیرضا استادی، احمد نجفی، ثریا قاسمی، هادی دیباجی، میلاد میرزایی، مهدی صباغی، شیرین اسماعیلی، مهرداد بخشی، احمد کاوری، مسعود شریف، پونه عاشورپور، شیوا خسرومهر، سارا باقری، سارا توکلی و فاطمه حاجوی.
قسمت ۲۲ سریال تانک خورها
همگی تو مقر غریب خراسان نشستن که حاجی پور به شوخی به هاشم میگه شما رفتینو مارو با این دیوونه ها تنها گذاشتین فتحی باز بهش برمیخوره و میخواد بره که حاجی پور میگه شوخی کردم و ازش میخواد سرجاش بشینه سپس حاجی پور به هاشم میگه این چیه تنت کردی؟ هاشم میگه یعنی چی حاجی؟ او میگه چرا مشکی تنته؟ هاشم میگه آهان راسیتش دلم برنمیداره رنگی بپوشم حاجی پور میگه ما هممون عزاداریم یاد عزیزامون از خاطره مون پاک نمیشه ولی ببین چند ماه از چهلم اون خدابیامرز داره میگذره! رنگ سیاه یعنی غم یعنی ناراحتی سپس ازش میخواد پیرهنشو عوض کنه هاشم قبول میکنه. و میگه هروقت رفتیم اهواز یه پیرهن میخرم حاجی پور میگه نه نمیخواد کو تا بری اهواز سپس به ابوالفضل میگه که یه پیرهن تمیز و نو واسش بیاره او قبول میکنه و با آوردن پیرهن هاشم لباسشو عوض میکنه و شروع میکنن دوباره به تعمیر ماشین ها.
منصور یه اتاق مخفی تو مرکز مخابرات واسه خودش درست کرده و اونجا با عراقی ها جلسه گذاشته و باهمدیگه صحبت میکنن. جواد به مقر رفته که بهش اطلاع میدن هاشم و محسن اومدن او با خوشحالی میره تو و با دیدنشون همدیگرو بغل میکنن و ابراز دلتنگی میکنن. محسن دوباره همه رو دور خودش جمع کرده و ماجرای درگیری نوچه های بهادر را با افراد کمیته تعریف میکنه و حسابی پیازداغشو زیاد میکنه. او ماجرارو حسابی اکشن کرده و خودشو قهرمان اون داستان جا زده و اونا هم خوب به پای حرفاش نشستن. شب شده و موقع خوردنه شامه حاجی پور به همه اطلاع میده که شام آماده ست بیاین غذا سرد میشه. محسن وقتی به هاشم اطلاع میده او میگه که من گرسنه نیستم تو برو بخور من سرشو نون پنیر خوردم هنوز سیرم.
وقتی تنها میشه بعد از چند دقیقه پاشا آدم منصور برای هاشم لقمه گرفته و میگه بیا اینو بخور واست درست کردم از دهن میوفته هاشم میگه نمیخوام اصلا میل ندارم دستت درد نکنه او وقتی میبینه لقمه را موفق نشد بده بهش، با دادن به لیوان چای میگه پس چای بخور گلوت تازه بشه او با اکراه میگیره اما نمیخوره میزاره رو میز که همان موقع حاج مرتضی و جواد میرن اونجا که هاشم با دیدنشون میره پیششون و حاج مرتضی ازش تشکر میکنه که اومد اونجا و تنهاشون نذاشت تو این فرصت پاشا میره چای را برمیداره و رو زمین میریزه. هاشم بهشون میگه هنوز سرنخی نتونستین پیدا کنین؟ انها میگن نه جواد میگه من رفت و آمد همه رو بررسی کردم به هیچ چیز مشکوکی برنخوردم هاشم کلافه میشه و میگه ای بابا هیچیه هیچی؟ اونا تأیید میکنن که حاجی ازش میپرسه اون روز که داشتی نفربرو تعمیر میکردی کسی نیومد نزدیک نفربر؟ کسی باهاتون کار نداشت؟ او میگه نه حاجی میپرسه تا کی طول کشید تعمیر نفربر؟ هاشم جواب میده تا خود صبح او ادامه میده نرفتی واسه خوردن غذا؟
سرویسی جایی؟ او میگه نه تا صبح پای نفربر بودیم نزدیکای صبح بود که تو نفربر خوابمون برد اونم تازه با موتور روسن از قصد روشن گذاشتم تا اگه گیر و گوری داشت تا صبح معلوم بشه حاجی میگه یعنی تو اون زمان امکان داره اومده باشه کارشو کرده باشه؟ هاشم میگه با موتور روشن؟ فکر نکنم آدم ماهری تو این مقر باشه که بتونه! حاجی میپرسه مطمئنی؟ او به تمام ادم های تو اون مقر تک تک فکر میکنه. فردای آن روز انها باهم فکر حرف میزنن تا ببینن چجوری میتونن نفوذیو پیدا کنن هاشم میگه ما فقط به یک تانک احتیاج داریم! میاد اینجا من تعمیرش میکنم و میگیم که یه عملیات در پیشه بهش فضا میدیم وقتی بیاد جلو که دوباره خراب کاری کنه میگیریمش دیگه! حاجی به جواد میگه تو با من بیا و میرن تا حرف بزنن.
مهدی نفوذی منصور که مخابرات اونجارو برعهده داره ره منصور زنگ میزنه و خبر میده که انگار یه عملیات دیگه در راهه و یه تانک گیر آوردن میخوان بیارن اینجا تا هاشم درستش کنه منصور میگه تا بخواد سر از تانک روسی دربیاره جنگ تموم شده تو از مخفیگاه جواد چیزی فهمیدی؟ او میگه نه هنوز ای کاش نیرو کمکی داشتم از اینجا نمیتونم برم بیرون! منصور میگه خوب وسیله هاشو بگرد شاید چیزی پیدا کنی! او قبول میکنه. جواد مخفیانه از مقر بیرون رفته.
او به مکان مخفیانه اش میره و موتورشو پنهان میکنه سپس میره تو جایگاه و از اونجا با بیسیم به مقری مخفیانه دیگه فرکانس میفرسته گوشیو حامد برمیداره و بهش میگه چخبر جواد؟ او بهش میگه که هاشم برگشته اصرار داره که یه نفوذی تو مقر هست و میخواد پیداش کنه چون فهمیدن که نفربر دستکاری شده انقد داره کنکاش میکنه که میخوام بزنم به سیم آخر همه چیزو بگن حامد میگه نه نباید هیچکی بفهمه این موضوعو حتی هاشم! ما الان تو قلب عراقی هستیم اگه چیزی بگی تمام تلاش های چند ماهه ما میره به فنا! حامد و تمام کسانی که تو نفربر بودن تو یه مقر مخفیانه زیر همون تانک نفربر هستن که الان شده وسط مقر عراقیا....
نظر شما