خلاصه داستان قسمت ۴۴ و ۴۵ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴۴ و ۴۵ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴۴ و ۴۵ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۴۴ و ۴۵ سریال ترکی وحشی
گوون وقتی به خونه اش میرسه میبینه که یامان داخل نشسته ازش میپرسه که چه جوری وارد خونه شدی؟ یامان میگه یادتون رفته؟ من بچه خیابونم گوون میگه خوب باز دوباره چه مشکلی پیش اومده؟ چی شده؟ یامان سنجاق سری را که تو خونه پیدا کرده را میزاره رو میز و میگه مشکل اینجاست. گوون بهش میگه خب این یعنی چی؟ یامان بهش میگه تو گذشته چی بوده و چه اتفاقی افتاده به من ربطی نداره ولی اینکه تو آینده چی میشه به من ربط داره و وظیفه من حفاظت از خانوادمه سپس بعد از حرف زدن ازش میخواد تا از اونجا بره و برگرده به مملکت خودش سپس میره. تو خونه شبنم با رویا حرف میزنه رویا درباره پدرش ازش میپرسه و بهش میگه یعنی این همه مدت نیومده اصلاً سراغ منو بگیره؟ دنبالم نیومده؟ چرا واقعاً؟ شبنم بهش میگه چون تو اون تصادف میخواسته تو رو بکشه و روی رویارویی باهاتو نداره بعدشم اون خانواده خودشو داره رویا با گریه میگه یعنی منو ول کرده و برای بچههای دیگه پدری میکنه؟
شبنم میگه بس کن الان منم باید بگم منو ول کرده و برای یه زن دیگه شوهری میکنه. بزار تو گذشته بمونه. تو بیمارستان جسور و آسی میخوان برن به دیدن چاعلا که نگهبان جلوی در اجازه نمیده و میگه دستور آقا آلازه آنها سراغ آلاز میرن و بهش میگن ما به خواهرت کمک کردیم بعد تو اجازه نمیدی بریم پیشش؟ آلاز تایید میکنه. یامان به خانه میره که آلاز با دیدنش میگه چیه؟ بابا چی گفت بهت؟ رئیس خونه شدی؟ آنها با هم کل کل میکنند که یامان میگه آره همتونو به من سپرده حالا خوب شد؟! الان اگه به حرفمم گوش ندی میتونم یه دونه بزنم تو گوشت آنها با هم بحث میکنند و ماجرا کشیده میشه به سمت رویا یامان با کلافگی میگه من دست از رویام کشیدم دختری که دوسش دارم اونم فقط به خاطر تو بعد تو میگی هیچ کاری نکردم!
همون موقع رویا به اونجا اومده و حرفاشونو میشنوه و میگه من مدتهاست با خودم فکر میکنم که چی شده چه گفتم یا چیکار کردم بعد شما بین خودتون منو پاس میدین؟ سپس با عصبانیت از اونجا میره. آسی که اونجا بوده بهشون میگه شما هیچی از دوست داشتن و دوست داشته شدن نمیدونین واقعا واستون متاسفم و دنبال رویا راهی میشه. چاعلا تو بیمارستان کلافه شده و میخواد از اتاقش بیرون بره اما نگهبان نمیزاره جسور که کنار اتاقش بود متوجه میشه و دگمه آتش سوزی را میزنه صدای آژیر بلند میشه و نگهبان از اونجا میره جسور سریع چاعلا را از اونجا بیرون میبره و با هم میرن به سمت تراس. بعد از کمی هواخوری و حرف زدن جسور میره چای بخره که چاعلا از دوتا پرستار میشنوه که پدرش خودشو تسلیم کرده اون وقتی میفهمه که پدرش به خاطر او به زندان افتاده ناراحت شده و میخواد خودشو از لبه تراس پایین بندازه پرستارها به نسلیهان خبر میدن و او به همراه پسرهاش به اونجا میرن.
آنها سعی میکنند تا منصرفش کنند که از لب تراس پایین بیاد سپس وقتی پایین میره مادرش و آلاز او را در آغوش میگیرن. رویا و آسیه همینجوری پیاده میرن که رویا یک دفعه میگه داریم کجا میریم؟ آسی میگه چه عجب! بالاخره حرف زدی! آنها نمیدونن کجا هستند و با شنیدن صدای آهنگی به داخل میخانه میرن آنجا با همدیگه نوشیدنی میخورن و از احساس و علاقهشان به یامان به همدیگه میگن سپس درد و دل میکنند سپس بحث به پدر رویا میکشه که آسی میپرسه اصلاً رفتی دنبالش که بپرسی چرا رفت؟ رویا میگه نه یه آدرس فقط دارم اما هیچ وقت جرات نکردم برم آنها متوجه میشن که جفتشون پول ندارند و از اونجا فرار میکنند.
آسی و رویا میرن سمت آدرس، اونجا متوجه میشن رویا که پدرش تو زندانه. فردای آن روز شبنم میره به ملاقات سرهان و بهش میگه که گوون فهمیده یامان پسرشه و هر لحظه امکان داره بهش بگه. تو هم که اینجایی تا الان تو برای یامان پدری میکردی الان گوون بالا سر خانوادت میاد و برای بچههات پدری میکنه و زندگیت از هم میپاشه. سرهان بهش میگه فکر کردی من متینم من از سرم دست نمیکشم و از اونجا میره که شبنم با این طعنهای که بهش زد به هم میریزه. موقع رفتن سرهان، متین با وکیلش ملاقات تلفنی داشته شبنم و سرهان را میبینه. او میره پیش رئیس زندان و ازش میخواد تا سلولشو عوض کنه رئیس زندان قبول میکنه. امید به یامان زنگ میزنه و بهش میگه پیش آسی و جسور هستی او تایید میکنه که امید میگه پس بیاین براتون سورپرایز دارم آنها وقتی به اتاق امید تو بیمارستان میرن میبینند که او با واکر در حال راه رفتنه که همگی ذوق میکنند و خوشحال میشن.
یامان زنگ میزنه به گوون و میگه الان آرومم میتونیم حرف بزنیم و با همدیگه تو رستورانی که سری قبل همدیگرو دیده بودن قرار میذارن. اونجا یامان ازش تشکر میکنه و میگه امید امروز با واکر راه رفت گوون خوشحال میشه و میگه قصدمونم همین بود یامان بهش میگه شما خیلی برای من با ارزش و مهمین اما آخرین نفری هستی که میخوام تو این دنیا باهاش دعوا کنم و دشمن بشم سپس بهش یه بلیط میده و میگه من هر کاری میکنم به خاطر خانوادمه ازتون میخوام که شما هم همین کارو کنین و برگردین پیش خانوادتون سپس بعد از کمی حرف زدن گوون قبول میکنه و یامان از اونجا میره. رویا رفته به زندان و به نگهبانی میگه میخوام متین پدرمو ببینم آنها بهش میگن که وقت ملاقات تموم شده گوون در حال جمع کردن وسایلش و رفتن به فرودگاهه که شبنم میره پیشش و میگه فکر نمیکردم انقدر زود جا بزنی و میدونو برای سرهان خالی کنی اون داره پسرتو پر میکنه علیه خودت گوون تو فکر میره.
سرهان از زندان به یامان زنگ میزنه و اوضاعو میپرسه که چه جوریه یامان میگه دکتر داره برمیگرده دیگه مشکلی نیست خیالت راحت سرهان خوشحال میشه و میگه تا وقتی که تو هستی هیچ استرسی ندارم خیالم راحته سپس به وکیلش بعد از قطع تماس میگه که مطمئنی برای چاعلا مشکلی پیش نمیاد؟ وکیل تایید میکنه. سرهان میگه پس وقتی بهت گفتم فیلمو بفرست به دست رئیس پرونده دیگه باید کم کم کارایی آزادیمو انجام بدیم وقتی به سلولش برمیگرده متین به اونجا اومده که با دیدن سرهان با سلاح سردی که تو دستش داره میزنه تو شکم و بهش میگه هنوز یر به یر نشدیم دیگه بترس آزاد شدم سرهان رو زمین افتاده....
نظر شما