خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۴۳ سریال ترکی وحشی
سرهان به زندان منتقل شده وکیل به اونجا میاد و به یامان میگه که پدرتون میخوان با شما ملاقات کنن او به همراه وکیل به طرف زندان راهی میشن یامان وقتی به ملاقات میره سرهان قبل از رفتن پیشش تو سرویس بهداشتی سرشو به دیوار میزنه تا زخم ایجاد بشه سپس پیش یامان میره. یامان با دیدنش میگه سرت چی شده بابا؟ او میگه باید طرف مقابلو میدیدی که چی شده اینجا زندانه دیگه از این چیزا پیش میاد نگران من نباش به مادرت هم چیزی نگو که نگران نشه سپس بهش میگه باید اون دکترو از خونوادمون دور کنی یامان بهش میگه چه جوری بهم میگی اون مرد بدیه؟ او هم امیدو نجات داد هم خودشو انداخت تو مخمصه تا جون منو نجات بده باید یه دلیل برام بیاری که بدونم چرا باید از خانوادهام دورش کنم!
سرهان بهش میگه به خاطر مادرت هر خوبی که میکنه میخواد یه قدم به مادرت نزدیکتر بشه الانم که فرصت خوبی پیدا کرده من به مادرت اعتماد دارم اما به اون نه! اونا با هم یه گذشتهای داشتن البته مادرت اونو انتخاب نکرد اما خب این نزدیکیش به مادرت اذیتم میکنه. گوون تو ساحل جلوی بیمارستان نشسته و به نسلیهان پیام میده که بره پیشش نسلیهان وقتی پیشش میره ازش تشکر میکنه بابت نجات دادن یامان و میگه الان گفتی بیام اینجا حتماً موضوع مهمیه گوون میگه آره خیلی مهمه درباره یامان علیه پسرم نسلیهان جا میخوره و میگه این حرفا چیه؟ چی داری میگی واسه خودت؟ او انکار میکنه که گوون بهش میگه آزمایش دیانای انجام دادم یامان علی پسر منه او از درون خالی میشه و سر جاش میشینه.
گفتن ازش دلیل میخواد که چرا پسرشو ازش مخفی کرده نسلیهان میگه تو نبودی یامان میگه فقط یک ماه نسلیهان با عصبانیت میگه یک ماه و چهار روز منو ول کردی و رفتی گوون با عصبانیت میگه پدرت بلایی سرم آورد که رفتم تو کما ولی وقتی به هوش اومدم اولین چیزی که گفتم نسلیهان بود که پدرت روزنامه رو پرت کرد جلوم و دیدم که تیتر اخبار شدی دختر اشرف علی سویسالان یکی از مطرحترین چهرههای استانبول ازدواج کرده اونم با کی؟ با سرهان! ازت دلیل میخوام که چرا این کارو کردی نسلیهان که واقعیتو فهمیده به هم ریخته گوون ازش میپرسه که چرا؟ اصلاً ماجرای ازدواجت به کنار بهم یه دلیل بده که این همه سال پسرمو ازم مخفی کردی و الان پسرم به سرهان میگه بابا! نسلیهان میگه فکر کردم رفتی گفتم کسی که منو نخواد پسرشم نمیخواد!
اولش خواستم سقطش کنم اما بعد منصرف شدم چون یه یادگاری از تو میخواستم بعد از کمی حرف زدن نسلیهان ازش میخواد تا به یامان چیزی نگه گوون میگه نمیتونم باید بهش بگم او میگه حداقل الان نگو بزار یکم اوضاع بهتر بشه بعد! گوون ناچاراً قبول میکنه. نسلیهان به خانه رفته که میبینه پدرش اونجاست و بهش میگه گوون خیلی داره تو کارامون دخالت میکنه بهش بگو از خانوادمون دور باشه نسلیهان با طعنه میگه اگه قبول نکنه چی؟ دوباره میفرستیش تو کما؟ سپس بهش میگه که گوون همه چیزو بهش گفته در ضمن گوون پدر یامان علیه و این قضیه رو میدونه نمیتونم مانع پدری کردنش بشم اشرف علی جا میخوره سپس بعد از کمی حرف زدن نسلیهان به اتاقش میره. یامان به خانه گوون رفته که میبینه اونجا نیست بهش زنگ میزنه و میگه دکتر باهم باید حرف بزنیم شما میاین یا من بیام؟ گوون میگه من میام الان کجایی؟ یامان میگه خونه شما....
نظر شما