خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
آیا آلاز و یامان فهمیدن نسلیهان با هومن در ارتباطه؟
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۱۰۴ سریال ترکی وحشی
رویا با گریه بهش میگه تو چطور تونستی همچین کاری کنی؟ یامانو اینجا نگه میداشتی؟ آره؟ چطور تونستین با سرهان همچین کاری انجام بدین؟ شبنم جا خورده و میگه چی میگی دخترم دیوونه شدی؟ رویا با گریه میگه ملک همه چیزو شنیده اون به من گفت شبنم میخنده و میگه حرفای یه بچه رو قبول داری؟ یه چیزی گفته حالا رویا میگه چرا باید همچین داستانی ببافه چه جوری باید به ذهنش برسه؟ و ازش میپرسه یامان اینجا گریه میکرد نه؟ داد میزد و از مادرش کمک میخواست تو صداشو نشنیدی؟ شبنم جا خورده و نمیتونه چیزی بگه که رویا بهش میگه داییم اینو تنهایی انجام نداده تو سرهان هم همدستش بودین و اون روزی که من اینو ثابت کنم با همدیگه میرین تو زندان و با عصبانیت از اونجا میره. شبنم سعی میکنه جلوشو بگیره تا باهاش صحبت کنه اما رویا اعتنایی نمیکنه و از اونجا میره.
آلاز به همراه خواهرهاش پشت در اتاق نسلیهان وایسادن و نمیدونن چه جوری برن داخل تا از مادرشون سوال کنن یامان از راه رسیده و ازشون میپرسه که چی شده؟ چرا اینجا وایسادین؟ انها میگن چون مامانمون اومده تو اتاق و برای شامم بیرون نیومد او بهشون میگه خب شاید اتفاقی افتاده و درو میشکنه تا به داخل بره نسلیهان در حال کتاب خواندنه که با دیدن یامان جا خورده و میگه چیکار داری میکنی؟ یامان به پشت سرش میخواد اشاره کنه که میبینه خواهرهاش و برادرش از اونجا رفتن او به مادرش میگه آخه نگرانت شدیم جواب نمیدادی نسلیهان میگه تو هم گفتی درو بشکنی بیای تو؟ یامان تایید میکنه و میگه خوب نگرانت شدم نسلیهان ازش میخواد درو درست کنه و بره او وقتی پیش خواهر برادرش برمیگرده ازشون بپرسه که چرا رفتین؟
آنها ماجرارو واسش تعریف میکند و چالا میگه انگاری یه بابای جدید داریم یامان و آلاز با عصبانیت ازش میخوان که ساکت بشه الاز به یامان میگه شایدم پدر تو باشه آلاز بهش میگه اگه همچین چیزی باشه همه چیو میذارم کنار و فراموش میکنم هرچی بوده دیگه تموم میشه! یامان میگه چرت و پرت نگین بابای من زن داره چالا میگه پس یه بابای جدید داریم همان موقع فریده از اونجا رد میشه که آلاز بهش میگه خاله فریده الان اصلاً وقت پنهون کاری نیست باید بهمون بگین که اون آدم کیه فریده میگه چه فرقی داره هر کی هست حال مادرتونو خوب میکنه و اونو میخندونه سپس بهشون میگه چقدر شما خودخواهین حال مادرتون اصلاً واستون مهم نیست! او گریه میکنه و میگه من چه جوری میتونم بسپارمش دست شما و برم آلاز به یامان میگه همه تو این خونه دیوونه شدن.
هومن به نسلیهان زنگ میزنه و با همدیگه کمی صحبت میکنند سپس بهش میگه که از مژده جدا شدم او جا میخوره و میگه یعنی چی؟ هومن بهش میگه برگه طلاق به وکیل داده بود آورد به من داد منم امضا کردم خودش رفت سوئیس به نظرت برای رسیدن به همدیگه دیر نکردیم؟ نسلیهان لبخند میزنه و تایید میکنه که هومن بهش میگه پس فردا صبحانه بیا خونه قدیمی با هم بخوریم او قبول میکنه که هومن بهش میگه دوست دارم او لبخند میزنه و میگه منم دوست دارم یامان و آلاز از پشت در حرفاشو میشنون و جا میخورن. سپس به اتاق آلاز میرن و اونجا اونا به هم ریختن و با همدیگه صحبت میکنند که باید چیکار کنن. آنها صبح زود برای نسلیهان صبحانه آماده کردن و بردن تو اتاقش تا صبحانشو بخورم او از کار آنها خوشش میاد و لبخند میزنه و میگه ولی امروز هوا خیلی خوبه و من تصمیم گرفتم برم بیرون صبحانه بخورم اینو هم میذارم برای شما که خودتون بخورین در ضمن شما بزرگ شدین اینجام اتاق خوابه منه حریم شخصیمه همینجوری نیایم تو و میره تا آماده بشه.
یامان و آلاز صمیم میگیرند که مادرشونو تعقیب کنند. الیف به دم در خانه شبنم میره و با رویا صحبت میکنه رویا میگه واسه چی اومدی اینجا؟ الیف میگه اومدم ازت معذرت خواهی کنم و این کشمکش و تموم کنیم و ازش میخواد اگه میشه بهش یه لیوان آب بده رویا تعارفش میکنه به داخل و وقتی میره آب بیاره الیف از فرصت استفاده میکنه و زیر میز شنود میذاره سپس بعد از خوردن آب از اونجا میره. رویا میره به محل ته جهنم تا با ملک دوباره صحبت کنه اون میره پیشش و ازش میخواد تا تمام ماجرا رو واسش از اول تعریف کنه ملک حرف نمیزنه که رویا میگه چرا الان حرف نمیزنی تو که دیشب باهام حرف زدی! ملک به یاد میاره که صبح زود شبنم به اونجا رفته و بین همه شکلات پخش کرده او بهش گفته که نباید با کسی درباره این موضوع حرف بزنی وگرنه سرهان آدم خطرناکیه هم رویا هم یامانو میکشه و ازش خواسته که سکوت کنه.
نسلیهان به سمت خانه هومن در حال حرکته که بهش خبر میدن همونجوری که حدس زدین یامان و آلاز دارن شمارو تعقیب میکنند او به خودش میگه دیگه دارین شورشو در میارین سپس به پمپ بنزین میره و به بهونه خرید وارد سوپر مارکت میشه. او وقتی وارد سوپرمارکت میشه از در پشتی از اونجا میره و سوار تاکسی میشه و به سمت خانه هومن میره. آلاز و یامان وقتی میبینند زمان زیادی گذشته و از مادرش خبری نیست تو فکر میرن و میگن یه کاسه ای زیر نیم کاسه است اینجوری نمیشه که و از ماشین پیاده میشن میرن تو سوپر مارکت آنها میبینن که مادرشون تو سوپرمارکت نیست و جا میخورن آنها به فروشنده مشخصات ظاهری مادرشونو میده و میگه که همچین زنی اینجا دیدین؟
آنها جواب قطعی نمیدن که ازش میپرسن اینجا در پشتی و در دیگهای هم داره؟ آنها تایید میکنند و نشون میدن آنها سریعاً از در دیگه خارج میشن و میبینن که مادرشون نیست و متوجه میشن که او فهمیده بوده تعقیبشون میکرده و اونارو پیچونده. نسلیهان به خونه هومن رسیده که با کلافگی میگه این پسرا دیگه دارن شورشو در میارن او ازش میپرسه که چی شده؟ نسلیهان بهش میگه که دارن کنکاش میکنن که ببینن من با کی در ارتباطم حتی امروز هم تعقیبم کردن مجبور شدم تو پمپ بنزین ماشینو بزارم با تاکسی بیام سیمیتم گرفته بودم ولی تو ماشین جا موند! هومن لبخند میزنه و میگه بالاخره دیر یا زود که میفهمن بیا دیگه به بچهها فکر نکنیم به خودمون فکر کنیم....
نظر شما