خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
رویا فهمید دزدیدن یامان در کودکی کار مادرش بوده
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۱۰۳ سریال ترکی وحشی
هومن وقتی ماجرا رو فهمیده که مژده چیکار کرده به حالتی که انگار ازش ناامید شده بهش میگه که باورم نمیشه همچین کاری کردی! قراره ما همچین چیزی بود؟ مژده بهش میگه این حرفو به خودتم بزن هومن بهش میگه تو دیوونه شدی؟ تو حتی به من نگفتی که بچهات سقط شده! نسلیهان که خبر نداشت جا میخوره و با تعجب میگه چی؟ مژده بهش میگه آره دیوونه شدم شماها دیوونم کردین ببین چه وضعیتی برامون ساختین و از اونجا میره. جشن رمضان تمام شده و بچهها در حال جمع کردن اونجا هستند یکی از بچههای ته جهنم تمام بچهها را سوار ون کرده و میبره به محله و کسی حواسش به ملک نیست که بین بچهها نیست.
موقع رفتن یامان الیف بهش میگه برای بار آخر بهت میگم ما هیچ کسیو جز خودمون نداریم هیچکی دوست ما نیست اگه یه بار ضربه زدن بهمون بازم میزنن اگه تو موقعیتش قرار بگیرن! یامان قبول میکنه و از اونجا میره. هومن بعد از رفتن مژده نسلیهان را سرزنش میکنه و میگه باورم نمیشه که همچین کاری کردی! نسلیهان میگه نگران نباش همه اینا یه بازی بود هومن جا میخوره و میپرسه چی! یعنی چی؟ او بهش میگه یعنی اینکه ما واقعاً ازدواج نکردیم ازدواجمون سوری بود فقط خواستیم مژده اونجوری بفهمه عاقد جا خورده که سرهان اونو از اونجا میبره و تو حیاط از سرهان میپرسه که خانمتون داشت میگفت که عقد الکی بوده خبر داره که ازدواج واقعی بوده؟ سرهان بهش میگه معلومه که خبر داره مگه میشه؟ پس اونو راهی میکنه از اونجا بره.
شبنم از اینکه سرهان با نسلیهان ازدواج نکرده خوشحاله و با دیدن سرهان بهش میگه بهت امیدوار شدم و بعد از کمی حرف زدن باهاش به طرف خانهاش میره که سرهان لبخند موفق آمیزی میزنه. سرهان وقتی به داخل میره هومن بهش میگه انگاری این کمک کردنها داره زیاد میشه پشت سر هم چون به این چیزا عادت نداری گفتم روی سلامت بدنت تاثیر نذاره! در آخر میگه که انگاری باید ازت تشکر کنم نسلیهان جلوشو میگیره و میگه نه لازم نیست تشکر کنی چون پای خودشم گیر بود سپس سرهان از اونجا میره. هومن و نسلیهان تصمیم میگیرند با همدیگه قهوه درست کنند و بخورن. یامان با عجله به کلوپ تولگا برمیگرده و بهشون میگه که ملک کجاست تو ماشین نبود! آنها جا میخورند و میگن اگه با شما نیومد پس ملک کجاست و همگی میافتن دنبال ملک.
رویا تو سرویس بهداشتیه که صدای گریه میشنوه او با باز کردن در میبینه ملک اونجاست و داره گریه میکنه یا ازش میپرسه که چی شده میخوای حرف بزنی؟ بهم بگو چرا گریه میکنی؟ ملک میگه برای داداش یامان نگرانم رویا دلیلشو میپرسه که ملک میگه سرهان داداش یامانمو وقتی بچه بوده دزدیده مامانتم خبر داده وقتی داشتن با هم حرف میزدن شنیدم انگاری میخوان دوباره اونو بدزدن. رویا چشماش پر اشک میشه و شوکه شده همون موقع یامان در سرویسو باز میکنه و با دیدن ملک اونو در آغوش میگیره و خیالش راحت میشه که همون موقع ملک میخواد بهش ماجرارو بگه که رویا بهش علامت هیس را نشون میده و ازش میخواد تا چیزی نگه ملک هم سکوت میکند. الیف سر قرار با همکارش رفته و بهش میگه شاهدی که گفته بودی کیه او بهش میگه الان میاد الیف با دیدن فریده جا میخوره و میگه شما؟ او خودشو معرفی میکنه و میگه سر میز افطار آشنا شده بودیم مگه نه؟ و به یاد میاره که چیو از شبنم میدونه.
رویا ملک را بغل کرده و به زیرزمین خانهشان که قبلاً شبنم یامان را اونجا زندانی کرده بود میبره. دو روز بعد، ملک مدام از رویا میخواد تا اونو ول کنه و اونو اونجا تنها نذاره چون میترسه از تنهایی اما ملک هرچی گریه میکنه و حرف میزنه رویا کار خودشو میکنه و خودشم گریه میکنه. دو روز قبل فریده وقتی به خانه برمیگرده نسلیهان ازش میپرسه که تو یهو کجا رفتی؟ فریده میگه وقتی دیدم داری دوباره با سرهان ازدواج میکنی هرچند سوری به هم ریختم رفتم یکم هوا بخورم سپس باهاش حرف میزنه و میگه تو تا الان خیلی سختی کشیدی کسایی رو از دست دادی که دوستشون داشتی عشقتو پدرتو پسرتو جوونیتو ازت میخوام که از این به بعد دیگه خوشحال باشی و دنبال دلت بری وقتی شما دوتا رو کنار همدیگه میبینم خیلی خوشحال میشم خیلی به همدیگه میاین.
همون موقع آلاز و چالا به خونه اومدن که آنها ازشون میپرسن کی به مامانمون میاد؟ سپس ازشون میپرسه که اینجا چه خبر بوده؟ کی اینجا بوده؟ نسلیهان عصبی میشه و با کلافگی میره تو اتاقش. آلاز و چالا از فریده میپرسند که او هم چیزی نمیگه. یامان به ملک میگه داداش فیکو بهم گفت دنبالم میگشتی میخواستی چیزی بهم بگی چیزی شده؟ ملک به رویا نگاه میکنه و چیزی نمیگه سپس از آنجا میرود. هومن وقتی به خانهاش میرسه زنی پیشش میره و میگه منو وکیل مژده خانم فرستادن برای کارهای طلاق هومن میپرسه خودش کجاست؟ خودش روش نشد بیاد؟ او میگه خودشون رفتن سوئیس هومن برگه طلاق را امضا میکنه و به همان خانه قدیمیاش میره. اون نامه مژده را میخونه که ازش معذرت خواهی کرده و گفته که هر کاری کرده به خاطر عشقشون بوده تا نگهش داره و حلقه شو هم گذاشته واسش.
هومن به داخل خانه میره و از اینکه دوباره تو اون خونه برگشته خوشحاله و به قاب عکسش با نسلیهان نگاه میکنه و لبخند میزنه. یامان رویا را به خانهشان رسانده و ازش درباره رفتارش با الیف سوال میکند و بهش میگه من هر کاری میکنم فقط به خاطر اینه که تو رو خیلی دوست دارم یامان میگه میدونم و قبول میکنه سپس بعد از شب بخیر گفتن از اونجا میره. رویا میره به همان زیرزمین و با نگاه کردن به اونجا و به یاد آوردن حرفهای ملک درباره مادرش و سرهان گریه میکنه. او با عصبانیت مادرش را صدا میزنه شبنم در حال آماده شدن برای خوابیدن است که با شنیدن صدای رویا جا میخوره او سریعاً دنبال صدا میره و بهش میگه چی شده دخترم؟ اتفاقی افتاده؟ رویا از ته دل گریه میکنه و حسابی به هم ریخته....
نظر شما