خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۹۰ سریال ترکی وحشی
نسلیهان با بچهها وقتی به خانه میرسند تو حیاط جلوی آلاز را میگیره و ازش میپرسه که ماجرا چیه؟ منظور داداشت از اون حرفا چی بود که میکشم کشته میشم؟ آلاز میگه یامانه دیگه مگه نمیدونی از این حرفا زیاد میزنه! او میگه مطمئنم که دارین با همدیگه یه کاری میکنین و تو هم بهش داری کمک میکنی و از من دارین مخفی میکنین بهم بگو که چه اتفاقی افتاده؟ دارین چیکار میکنین؟ آلاز میگه هیچی ازم کمک خواست منم بهش کمک کردم همین انقدر بهم فشار نیار سپس به داخل میره تا از دست مادرش فرار کنه نسلیهان با کلافگی میگه آخر من از دست شماها دیوونه میشم و به خانه میره. سرهان که حرفهای شبنم را شنیده بود و فهمیده که او حامله است موقع رفتنش از بیمارستان جلوشو میگیره و میگه باید حرف بزنیم سپس ازش میپرسه که حقیقت چیه؟ بچه کیه؟
شبنم میگه بچه متینه همینو میخواستی بدونی؟ الان خیالت راحت شد؟ سرهان میگه دروغه باور نمیکنم که میخواستی با متین تشکیل خانواده بدی شبنم پوزخند میزنه و میگه چرا؟ مگه شوهرم نبود؟ وقتی که با متین بودم باید فکر اینجاهاشم میکردی سرهان میگه باشه من ازت آزمایش دیانای میخوام اگه بچه من باشه نباید به دنیا بیاد شبنم پوزخند میزنه و میگه درسته بهم گفته بودی یه خانواده میشیم بچههامونو میگیریم وارد اون عمارت میشیم چی شد؟ سرهان میگه درسته ولی با همین بچههایی که داریم نه یه بچه جدید! شبنم بهش میگه خدا شکر که بچه تو نیست و بچه متینه و از اونجا میره. یامان و لیلا وقتی جلوی در خانه ظفر میرسند یامان از اون همه محافظ جا میخوره لیلا میگه چی شد ترسیدی؟ انگاری جا خوردی! یامان میگه نه ولی انگاری پدرت میترسه که این همه محافظ گذاشته واسه خودش لیلا میگه بالاخره آدم مهمیه کم دشمن نداره یامان میگه درسته من آدم مهمی نیستم به خاطر همین فقط یه دشمن دارم! سپس از ماشین پیاده میشن.
لیلا به یامان میگه همین جا منتظر باش سپس به داخل خانه میره که تو حیاط پیرزنی به سمت لیلا میره که او صداش میزنه مامان الوا پدرم خونه است؟ اون میگه نه یامان با دیدن اون پیرزن شوکه میشه و یادش میاد اون همون زنیه که پاشونو تو اون خونه باز کرد لیلا پیش یامان میره و بهش میگه که پدرم خونه نیست او میگه اشکالی نداره همین جا منتظرش میمونم اما لیلا میگه که معلوم نیست کی بیاد و بعد از کمی حرف زدن به داخل میره یامان از اونجا میره که گوشهای از اون خونه را که از دور نگاه میکنه یاد اون روزهای تاریک و تلخشون میافته. نسلیهان حسابی نگران یامانه و دلشوره داره و میگه این پسر کجاست؟ سپس بعد از چند دقیقه یامان به خونه میره که آلاز به سمتش میره و سریعاً اسلحه را از تو کمرش برمیداره و پشتش قایم میکنه و به مادرش میگه بیا اینم پسرت بالاخره اومد نسلیهان میره سمتش و میگه تو معلوم هست کجایی؟ کجا بودی؟ یامان میگه اومدم دیگه الان اینجام.
نسلیهان درباره حرفهایی که تو فیلم زده بود ازش سوال میپرسه و میگه تو داری دوباره چیکار میکنی؟ تو الان کجا بودی؟ آلاز از اونجا میره تو اتاقش که نسلیهان به یامان میگه وقتی آروم شدم با هم دربارش باید حرف بزنیم؟ آلاز سریعا اسلحه را بین لباسهاش تو اتاقش مخفی میکنه یامان پشت سرش میره تو اتاقش و ازش میپرسه که اسلحه رو کجا گذاشتی؟ آلاز میگه همین که هنوز دنبال اسلحه میگردی یعنی اینکه کسیو نکشتی و این یعنی یه خبر خوب یامان میگه نشد انجام بدم به جای اینکه خودش بیاد دخترشو فرستاد آلاز میگه دختره خواهر ناتنی تولگاست چند وقت پیش از آمریکا اومده اسمشم یادم نیست چی بود؟ یامان میگه لیلا، او میپرسه خوشگل هست؟ گفتم شاید حالا که از رویا جدا شدی بتونه گزینه خوبی باشه یامان عصبی میشه به طرفش لباسی پرت میکنه آلاز میگه خیلی خوب بیا بشین اول همه چیزو واسم تعریف کن.
یامان بهش میگه بدون اسلحه نمیشه یه ارتش گذاشته جلوی در خونش برای حفاظت از خودش باید اسلحه داشته باشم سپس اسلحه را پیدا میکنه و میخواد بره. آلاز اسلحه را از دستش میگیره و میگه نمیشه تو به اسلحه احتیاجی نداری تو به یه نقشه خیلی خوب احتیاج داری که وارد اون خونه بشی حالا بهم گوش بده و بهم اعتماد کن او سعی میکنه اسلحه را از دست آلاز بگیره که نسلیهان حرفاشونو میشنوه و به داخل میره و میگه اینجا چه خبره؟ و وقتی اسلحه رو تو دست آلاز میبینه شوکه میشه و میگه اون چیه و با ترس اسلحه را از دستش میگیره. آلاز میگه اسباب بازی چیزی نیست نسلیهان تیر هوایی میزنه که میبینه واقعیه او حسابی عصبی میشه و پسرهارو تو اتاق زندانی میکنه و از اونجا میره و به عثمان میگه که این اسلحه را نابودش کنه.
بعد از رفتن آنها آلاز و یامان سرجاشون میشینن و آلاز باهاش حرف میزنه و میگه با اسلحه بخوای پیش بری همون جلوی در تیر بارونت میکنند از عقلت استفاده کن باید راهی پیدا کنیم که به داخل اون خونه پا بزاری. نسلیهان حسابی از دست پسرهاش عصبی و کلافه شده به هومن و سرهان زنگ میزنه و ازشون میخواد تا به اونجا بیان چون یه مسئله مهمی درباره بچههاست وقتی سرهان به سمت خانه میخواد بره مژده به شبنم میگه حتماً اتفاق مهمی افتاده چون به هومن هم زنگ زده بود شبنم بهش میگه میخوای بهت بگم چی مهمه؟ کافیه که نسلیهان یه بشکن بزنه اون کار واسشون مهم میشه و از اونجا میره که مژده تو فکر میره. آلاز به یامان پیشنهاد میده تا از طریق لیلا وارد اون خونه بشه و باید اول خودشو به لیلا نزدیک کنه اینجوری رویا هم حسادت میکنه سپس به تولگا زنگ میزنه و بهش میگه که یامان میخواد از خواهرت لیلا عذرخواهی کنه بهتره فردا تو کافه بار با هم روبرو بشن تولگا قبول میکنه و میگه به لیلا میگم. یامان و آلاز میخوان از تراس اتاق آلاز فرار کنند که تو حیاط با پدرهاشون روبرو میشن...
نظر شما