خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۵۱ سریال ترکی وحشی
چاعلا به جسور که روی تخت امید دراز کشیده میگه وقتی تونستم از پس این مشکلاتی که برام به وجود اومد بر بیام حتماً تو هم میتونی جسور لبخند میزنه که بهش میگه آهان دیدی پس میتونی لبخند بزنی خیلی بیشتر بهت میاد تا این اخم سپس بهش میگه من دیگه باید کم کم برم مادر و پدرم نگران میشن سپس گونهاش را میبوسد و میره که جسور فکر میکنه هنوز تو خواب و رویاست لبخند میزنه. راننده چاعلا به سرهان خبر میده که دخترش اومده پیش جسور بعد از رفتنشان سرهان پیش جسور میره جسور با کلافگی میگه احترام ما را نگه نمیداری احترام خانه صاحب عزا را هم نگه نمیدارین؟ نمیدونین نباید همین جوری سرتونو بندازین پایین بیاین تو؟ سرهان بهش تسلیت میگه و بابت اهدای قلب امید به دخترش تشکر میکنه اما او میگه میدونی الان مشکل کجاست؟ مشکل چاعلا دختر منه که تو مدام دور و برش میپلکی این بار اومدم بهت هشدار بدم اما دفعه آخره سری بعدی محترمانه باهات حرف نمیزنم و هر بلایی سرت بیاد مقصرش خودتی.
تو واقعاً خودتو لایق دختر من میدونی؟ سپس بهش میگه خودتو تو آینه نگاه کن چی میبینی؟ بذار من بهت بگم یه سگ ولگرد تو خیابون که دنبال غذاست درست مثل اون حیوونایی که دخترم تو بچگی بهشون غذا میداد سپس بعد از توهین کردن به جسور از اونجا میره جسور حسابی به هم میریزه و مشتی تو آینه میزنه سپس موادی که ازش مونده را دوباره مصرف میکنه. بعد از آروم شدن یامان نسلیهان میره پیش گوون و با همدیگه صحبت میکنند او بهش میگه خیلی به هم ریخته بود از وقتی که اومدی و باهاش حرف زدی خیلی آروم شد و بهتر شده نمیدونم چرا زودتر بهت زنگ نزدم او لبخند میزنه و میگه یادت رفته من ۴ تا بچه دارم! گوون لبخند میزنه و میگه نمیخوام به یاد بیارم ولی متاسفانه نمیتونم فراموش کنم نسلیهان ازش میپرسه که تو از من چی میخوای؟ گوون میگه هنوز نمیدونی؟ چیز دیگهای ازت نمیتونم بخوام جز پسرم.
نسلیهان بهش میگه که من و سرهان داریم از همدیگه جدا میشیم البته باید بگم که سرهان داره ازم طلاق میگیره گوون میگه خیالت راحت اون ازت جدا نمیشه یه نقشهای داره نقشه اش که عملی بشه برمیگرده سر خونه زندگیش یامان. عکسهایی که از ماشینی که به امید زده بود را روی میز کار گوون میبینه و آنها را برمیداره سپس به رویا میگه پاشو باید سریع بریم او به طبقه پایین میره و به مادرش میگه که پاشو دیگه باید بریم. سپس مادرش را راهی میکنه و خودش به رویا میگه من هنوز سرم درد میکنه میتونی بشینی پشت رول؟ و با همدیگه از اونجا میرن. زنگ در خانه شبنم زده میشه و او وقتی درو باز میکنه با متین روبرو میشه. از طرفی نسلیهان به اتاق اجه تو بیمارستان میره اونجا وقتی به هوش میاد به مادرش میگه مامان واقعاً امید مرده؟ نسلیهان با ناراحتی سر تکون میده که اجه گریه میکنه و نسلیهان ازش میخواد تا آروم باشه. آلاز وقتی میبینه آسی مدام گریه میکنه بهش میگه بس کن دیگه این همه اشک آتیش یه جهنمو خاموش میکنه دلت آروم نشده؟ و سعی میکنه حالشو بهتر کنه و دلداریش بده اما آسی با عصبانیت بهش میگه پس جهنم تو اونقدرها هم که میگفتی بزرگ نیست دست از سرم بردار و از اونجا میره.
خلیل کسی که با امید تصادف کرده به سرهان زنگ میزنه و بهش میگه که قراره ما متین بود نه یه پسر جوون کسی پی کشته شدن متینو نمیگرفت اما دنبال مسبب مرگ اون پسر جوون میافتند! اون پولی که بهم دادی کم بود بزار الان یه چیزی بهت بگم خیالتو راحت کنم اگه من لو برم و دستشون بهم برسه همه چیزو میگم اینو مطمئن باش و تلفنو قطع میکنه. رویا وقتی به خونه میره با مادر و پدرش روبرو میشه که با همدیگه نشستن و حرف میزنند رویا با تعجب بهشون میگه اینجا چه خبره اونا ازش میخوان تا بشینن که با همدیگه صحبت کنند مادرش به رویا میگه من با پدرت نشستیم صحبت کردیم تا مشکلات قدیمی را حل کنیم شاید بتونیم دوباره با همدیگه کنار بیایم رویا با کلافگی و عصبانیت بهشون میگه دوربین مخفیه؟ فکر کردین من بچهام تا دیروز ازش فرار میکردی الان نشستین با همدیگه مشکلاتتونو حل کردین؟ و با کلافگی به اتاقش میره. شبنم به متین میگه بهت گفتم باور نمیکنه.
نسلیهان وقتی به خونه میره اشرف خان باهاش صحبت میکنه که فکر کردی اگه بچهها بفهمن یامان علی پسر گوونه دوباره همه چیز میریزه به هم نسلیهان میگه میدونم نمیزارم دیگه درباره مسائل شخصی من نظر بدی و دخالت کنی اشرف خان میگه وقتی موضوع بچهها باشند و به اونا صدمه وارد بشه دیگه خصوصی نیست به منم مربوطه. نسلیهان بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره آلاز که طبقه بالا بود حرفهای آنها را میشنود و جا میخوره. فردای آن روز گوون میخواد عکسها رو برداره تا بره دنبال کسی که با امید تصادف کرده میبینه عکسها روی میز نیست و متوجه میشه یامان برداشته او به طرف قبرستان ماشینها میره که میبینه یامان علی هم اونجاست. یامان با دیدنش جا میخوره و میگه من چند ساعت طول کشید که فهمیدم ماشین اینجاست شما چه جوری پیدا کردین؟ سپس بعد از کمی بحث کردن با همدیگه میرن به سمت همون ماشین.
داخل اون ماشین گوون برگهای پیدا میکنه که به دوستش توی آگاهی زنگ میزنه و ازش میخواد تا اطلاعات اون آدمو پیدا کنه یامان که حرفاشو شنیده اسم و فامیل اون طرفو میفهمه. آنها سوار ماشین میشن و بعد از چند دقیقه دوست گوون بهش زنگ میزنه و آدرسو بهش میده نرسیده به اون آدرس گوون وایمیسته و به یامان میگه همین جاست وقتی یامان پیاده میشه سریعاً گازشو میگیره و میره یامان با عصبانیت به دنبال ماشین میدوئه. سرهان به اونجا رفته و با خلیل حرف میزنه اونو تهدید میکنه و میگه اگه من و زندگیم از هم بپاشه اون موقع زندگی خوبی نخواهی داشت همان موقع گوون از راه میرسه و بهشون میگه دارین با همدیگه دست به یکی میکنین؟
گوون که میدونه زیر سر سرهانه باهاش دعوا میکنه که خلیل از پنجره فرار میکنه. آنها به داخل کوچه میرن که همون موقع یامان از راه میرسه و خلیل را میگیره و شروع میکنه به کتک زدنش سرهان و گوون از راه میرسند و جلوی او را میگیرند. پلیس از راه میرسه و خلیل را دستگیر میکنه و میبره. سرهان خودشو خوب جلوه میده و میگه اومده بودم دنبال این مرتیکه تا کمی دلت آروم بگیره پسرم گوون با کلافگی سر تکون میده. سرهان با طعنه با گوون حرف میزنه و آنها از اونجا میرن که گوون با کلافگی به خودش میگه حتی لیاقت فحش دادن هم نداری مرتیکه بیشرف. آنها وقتی به خانه میرن آلاز به یامان جلوی همه میگه که پدر تو گوونه و به زندگی واقعیت باید برگردی همه جا خوردن...
نظر شما