خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۹۱ سریال ترکی وحشی
نسلیهان پیش فریده میره و میگه از نگهبانی زنگ زدن گفتن که اومدن ولی هنوز کسی نیومده داخل نکنه تو حیاط با همدیگه دعواشون شده؟ سپس درو باز میکنه میخواد بره تو حیاط که میبینه سرهان با هومن به همراه پسرهاشون دم در وایسادن. نسلیهان با دیدن آلاز و یامان جا میخوره و میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ سرهان میگه راه درو گم کرده بودن گفتیم بیاریمشون داخل نسلیهان کلافه میشه و به داخل تعارفشون میکنه. سرهان و هومن با دیدن اسلحه روی میز جا میخورن و میگن این چیه؟ نسلیهان بهشون میگه از پسرهاتون بپرسین سپس بهشون میگه خوب میشنویم توضیح بدین! یامان میگه اسلحه پیش من بود آلاز بیتقصیره سرهان میگه خیلی خوب پس من با پسرم آلاز میرم خودتون مشکلتونو حل کنید اما نسلیهان بهش میگه آلاز هم به برادرش کمک کرده سرهان با تعجب میگه از کی تا حالا یامان برادرش شده؟
آلاز میگه خودتون خواستین که با یامان رابطمو خوب کنم منم الان دارم تلاشمو میکنم نسلیهان خنده عصبی میکنه و میگه آره حواسم نبود من ازتون خواسته بودم که با همدیگه پنهون کاری کنین آفرین منو به آرزوم رسوندین هومن با کلافگی از یامان میپرسه که ماجرا چیه تو داری چیکار میکنی پسرم؟ این اسلحه دست تو چیکار میکرده؟ یامان یگه یکی از بچهها این اسلحه پیشش بود منم ازش گرفتم که تو دردسر نیفته همین، نسلیهان باور نکرده و بهش میگه تو خودت یه مراسم خیریه ترتیب میدی خودت برنامه سخنرانی میزاری اما یک دفعه نمیای و میری اسلحه رو از بچههای محله قدیمیت بگیری؟ یامان از سوال پیچ کردنهای آنها کلافه شده و میگه بس کنین! یادتون میره من تو خیابون بزرگ شدم؟ مادر پدر بالا سرمون نبود که ازمون مراقبت کنن خودمون خودمونو به اینجا رسوندیم وقتی که باید با اسباب بازیها بازی میکردیم بهمون یاد دادن چه جوری اسلحه بگیریم دستمونو شلیک کنیم!
هیچ کدوم از اون دردها و اتفاقاتی که واسه ما افتاده و میافته را نمیتونین درک کنین فقط میخوام بدونین که من دیگه بزرگ شدم محله زندگیم اسمش ته جهنم بوده و از اونجا میره! نسلیهان میخواد دنبالش بره که آلاز از جاش بلند میشه و میگه بسپارینش به من و دنبال یامان راه میفته. تو حیاط آلاز با یامان صحبت میکنه و میگه کلید ورودی تو به اون خونه لیلاست از هیچ راه دیگهای نمیتونی نفوذ کنی به اون خونه یامان میگه تو میگی چیکار کنم؟ آلاز بهش میگه سعی کن دلشو به دست بیاری که تو رو ببره وارد اون خونه کنه یامان میگه اون الان چشم دیدن منم نداره چه برسه به اینکه منو وارد خونشون کنه! آلاز میگه بسپار به من و به تولگا زنگ میزنه و بهش میگه که برادر من انگاری با خواهرت خوب رفتار نکرده و میخواد از دلش در بیاره تولگا میگه باشه فردا بیاین به کافه من تا خواهرمو بیارم سپس قبل از قطع کردن به آلاز میگه از آسی خبر داری یا نه؟ آلاز میپرسه نه مگه چیزی شده؟ تولگا میگه نهیخواستم با پدرم آشناش کنم تا دیدش گذاشت رفت و دیگه خبری ازش ندارم!
آلاز به هم میریزه و میره ببینه میتونه آسی پیدا کنه یا نه. آسی تو مکان ته جهنم نشسته و با یادآوری خاطرات گذشته گریه میکنه. جسور که شبیه مردههای متحرک شده پیش یعقوب رفته یعقوب با دیدنش شروع میکنه به نصیحت کردنش که هر کی با ما در بیفته و بخواد واسمون شاخ بشه اینجوری شاخش شکسته میشه و حرفاشو میزنه اما جسور فقط به نقطهای خیره شده و با بیاعتنایی از اونجا میره یعقوب میگه یه جوری به حسابش رسیدن که کلاً تو این دنیا نیست و میرن به کاراشون برسن. هومن و سرهان سر بچههاشون تو خونه با هم دعوا میکنند نسلیهان عصبی میشه و میگه مثل بچههاتون خودتونم بچهاین بعد توقع دارم از پسراتون مراقبت کنین! و از اونجا میره و از فریده میخواد تا آنها را به بیرون راهنمایی کند. فردای آن روز یامان میره به کافه تولگا اونجا با لیلا روبرو میشه آنها با هم کمی صحبت میکنند و یامان طبق گفته آلاز از عذرخواهی کردن فرار میکنه.
بعد از چند دقیقه رویا به اونجا میاد و با دیدن اونا عصبی میشه و قهوه داغی را روی لباس یامان میریزه. یامان بازم از لیلا معذرت میخواد به خاطر رفتار روز قبلش و با رویا میره گوشهای و باهاش صحبت میکنه بعد از کمی بحث کردن رویا اعتراف میکنه که حسودیش میشه و حالش داغون میشه و میخواد از اونجا برن. آلاز رفته سراغ آسی که یک دفعه به خاطر افت ناگهانی فشارش رو زمین میفته آلاز اونو بلند میکنه و با خودش میبره خونه. فریده بهش رسیدگی میکنه و خودش هم بالا سرش میشینه تا به هوش بیاد. وقتی به هوش میاد بهش میگه که همه چیزو میدونم یامان بهم گفت آسی میگه چیو بهت گفت؟ تو چی میدونی از من؟ آلاز میگه اون حیوونی که باعث و بانی حال الانته هم من میشناسمش هم یامان وقتش که برسه میریم بالا سرش به حسابش میرسیم. بهتر نیست تو هم بهم اعتماد کنی؟ آسی یک دفعه زیر گریه میزنه و آلاز او را در آغوش میگیره تا کمی آروم بشه.
هومن دوباره دسترسی به یامان نداره و استرس گرفته و به مژده میگه این پسر آخر منو میکشه من پدر خوبی نشدم هرچی شده باشم پدر خوبی نیستم اون پسرمو تو بیمارستان بستری کردم این یکی هم که اینجوری مژده ازش میخواد تا به اعصاب خودش مسلط باشه و همه چیز درست میشه غصه نخوره. یامان وقتی از کافه تولگا بیرون میاد جلوی لیلا را میگیره و به خاطر اتفاق داخل کافه باز هم ازش معذرت میخواد لیلا بهش میگه بزار یه چیزی بهت بگم یامان علی سویسالان اگه منو میخوای باید خیلی خلاق باشی و از اونجا میره. جسور راه افتاده به سمت خونهای که قبلاً توسط ظفر اونجا با دوستاش زندانی شده بود، خانواده ای جدید اونجا زندگی میکنند که بچهای با دیدن جسور میترسه و مادرش را صدا میزنه مادر بچهها میره سراغش و ازش میخواد تا از خونشون بره بیرون چون به پلیس زنگ میزنه او به همان انباری که در دوران کودکی زندانی شده بود رفته در را به روی خودش بسته و گوشهای نشسته. اون زن گوشی جسور را که از جیبش افتاده برمیداره و به یامان نگ میزنه و بهش میگه که صاحب این گوشی اومده خونه ما اگه نیاین ببرینش زنگ میزنم به پلیس حال خوبی نداره یامان ازش میخواد تا به پلیس زنگ نزنه و براش لوکیشن خونه را بفرسته....
نظر شما