خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیهاست که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است.
بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۶۱ سریال ترکی وحشی
مامورین پلیس میریزن داخل خانهای و به دستهای یامان و هومن دستبند میزنند یکی از مامورین به داخل میره و میگه یه نفر اینجا افتاده رو زمین سروان به آنها میگه شما به جرم قتل بازداشت هستین. همونجوری که آنها روی زمین خوابیدن هومن به یامان میگه بهت گفتم بیا از اینجا بریم گوش نکردی! یامان به هومن میگه بابت دردسری که توش افتادیم معذرت میخوام بابا، هومن که اولین باره کلمه بابا را از دهن یامان میشنوه جا میخوره و لبخند تلخی میزنه. ۴۸ ساعت قبل، سر میز شام همه شوکه شدن از اتفاقی که افتاده که یامان بهشون میگه من واقعاً دیگه خسته شدم این پدر و پسر از من متنفرن فقط خواستم روی واقعیشو بهتون نشون بدم که بفهمین چه جور آدمیه چاعلا عصبی میشه و با گریه بهش میگه تو از جون ما چی میخوای؟ از وقتی که اومدی همه ماهارو ریختی به هم زندگیمونو نابود کردی! یامان بهش میگه من چیکارتون کردم؟ من تمام سعیمو کردم که از شماها مراقبت کنم خواستم بهتون نزدیک بشم اما اون آلاز دست برنداشت و پدرشم دنبالش کثافت کاریاشو لاپوشونی میکرد!
حتی وقتی روزگار تو کما بود من جرم و گردن گرفتم نگفتم که کار آلازه خواستم ازش محافظت کنم اما اون چیکار کرد؟ از فرصت استفاده کرد و منو انداخت زندان و اومد واسم کری خوند! پدرشم بهش کمک کرد من دیگه واقعا بریدم از این به بعد اون پدر و پسر دشمن منن دیگه برادری به اسم آلاز ندارم! سپس رو به اشرف خان میگه وظیفه شماست که ازشون مراقبت کنین چون اگه این کارو انجام ندین من دست به کار بشم هیچ ترس و واهمهای از کشتنشون ندارم تهش میافتم تو زندان، میکشمشون! پس بهتره مدیریتشون کنین و از اونجا میره. رویا به همراه اجه از سینما برگشتن که تو حیاط با یامان روبرو میشن. اجه به یامان میگه کجا داری میری داداش؟ یامان بهش میگه میدونی که من اینجا نمیمونم دیگه ولی میخوام اینو بدونی که تو همیشه خواهر منی و هر وقت بهم زنگ بزنی میام پیشت اجه بهش میگه کی اذیتت کرده دوباره یامان بهش میگه چه فرقی میکنه!
اجه میگه فرق میکنه میدونم که باید از دست کی عصبی باشم یامان بهش میگه تو نمیتونی عصبی باشی از کسی چون امید نمیذاره تو دیگه فقط اجه من نیستی امید منم هستی سپس بعد از در آغوش گرفتنش اجه به داخل میره. رویا از یامان میپرسه که چی شده؟ او ماجرارو میگه که نقابشونو انداختم چیزی که باید خانوادهام میدیدند رو دیدن کسی که با ماشین به سمت ما اومد تا ما رو بکشه آلاز بود رویا عصبانی میشه و شوکه شده و میگه این دیگه چه جور روانیه؟ ما داشتیم میمردیم! من باید ازش حساب پس بگیرم که چرا همچین کاری کرده یامان میگه نمیخواد مشخصه نمیتونه تو رو ببینه که منو دوست داری نمیتونه کلا دوست داشته شدن منو ببینه! رویا با عصبانیت میگه من باید از اون اجازه بگیرم که کیو دوست داشته باشم کیو نه؟ یامان باهاش حرف میزنه آرومش میکنه و ازش میخواد تا به اعصابش مسلط باشه و بره خونه و استراحت کنه.
رویا وقتی به خونه میره به مادرش میگه ماجرا رو شبنم جا خورده و میگه مطمئنی سرهان هم خبر داشته؟ او تایید میکنه و میگه آره میدونسته و هیچی نگفته و کاری که پسرش کرده را لاپوشونی میکرده پدر و پسر دیوونن! شبنم بهش میگه درسته من مادر خوبی واست نبودم ولی هرچی باشه مادرم خودم به حسابش میرسم و او را در آغوش میگیره. آسی کنار آلاز جلوی ماشینش نشسته و گریه میکنه آلاز بهش میگه از اینجا پاشو برو، پاشو برو که گیر نیفتی الان یکی میاد میبینه من لیاقتشو ندارم که بخوای واسم ناراحت باشی برو خودتو از دست من نجات بده سپس دستشو میگیره و بهش میگه پاشو گمشو از اینجا برو آسی دستشو از تو دستش میکشه که دستبندش تو دست آلاز میمونه. آسی یکم میره اما دلش طاقت نمیاره و آلاز را میبره به خونه هومن و جلوی در منتظرش میشینن. هومن وقتی به اونجا میاد با دیدن آلاز تو اون سر و وضع شوکه شده و میگه چی شده؟ آلاز بهش میگه اگه بهم کمک میکنی که بکن اگه نمیکنی بزار بمیرم انقدر سوال نکن!
هومن با کلافگی میگه مگه اینجا بیمارستانه که به جای رفتن به بیمارستان میاین اینجا و او را به داخل میبره و زخمشو بررسی میکنه. او ازشون میپرسه که کی این کارو کرده الاز حرفی نمیزنه و میگه مهم نیست آسی بهشون میگه دیگه جایگاهمو که میدونین کجاست اگه مرد پلیسارو بفرستین سراغم و از اونجا میره. هومن میفهمه که کار او بوده و جا میخوره سپس شروع میکنه به پانسمان کردن زخمش. یامان به خانه هومن رفته که با دیدن آلاز اونجا جا میخوره و میگه این عوضی اینجا چیکار میکنه؟ هومن ازش کمک میخواد که یامان میگه وقتی داشتم میمردم اون هیچ کاری نکرد اما آخر دلش طاقت نمیاره به هومن کمک میکنه تا زنده بمونه. سرهان به خانه سویسالانها رفته و بهشون میگه که واسم تله گذاشتن اومدم واقعیتو بگم اما نسلیهان میگه چه واقعیتی؟ همه چیو خودمون دیدیم و شنیدیم! آنها با هم بحث میکنند که سرهان بهش میگه آلاز پسر منه باز هم این اتفاق بیفته من پشت اونم و یامان برام هیچ ارزشی نداره نسلیهان عصبانی میشه و ازش میخواد از خونشون بره بیرون و در اسرع وقت ازش جدا میشه.
سرهان از اونجا میزنه بیرون که ماشین آلاز را تو مسیر میبینه که پلاکش خونی شده و بهش زنگ میزنه که هومن برمیداره و بهش میگه بره اونجا. وقتی به اونجا میرسه به یامان میگه کار تو بوده؟ هومن بهش میگه به زور جلوی پسرمو نگه داشتم پس صبر منو لبریز نکن آلاز بهش میگه نه متاسفانه کار اون نبوده و اونو از اونجا میبره که تو مسیر سرهان ازش میپرسه چی شده؟ اون میگه هیچی با اراذل اوباش دعوام شد آسی هم اومده بود اونجا تا یامانو ببینه که منو تو اون وضع دید آورد اینجا جسور به یامان زنگ میزنه و بهش میگه هرچی به آسی زنگ میزنم جواب نمیده و خبری ازش نیست نگرانشم یامان سریعا به خونه میره. آسی تو ساحل نشسته و کاری که کرده فکر میکنه و خودشو سرزنش میکنه سپس تو اون هوای سرد به داخل دریا میره و دستای خونیشو میشوره. هوا دیگه روشن شده و یامان رسیده پیش جسور و ازش میپرسه نیومد خونه؟ اون میگه نه، فیکو از بچههای محله به یامان زنگ میزنه و میگه که آسی تو ساحله اونا سریعاً به آدرسی که داده میرن.....
نظر شما