خلاصه قسمت اول تا آخر سریال بازنده
با توجه به آغاز پخش سریال بازنده در روزهای جمعه در این مطلب از سایت صفحه اقتصاد خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال بازنده از نظرتان می گذرد، همراه ما باشید.
سریال بازنده سریال جدید و اختصاصی فیلمیو است که جایگزین سریال زخم کاری شده، قسمت اول این سریال در روز جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳ و در ساعت ۸ پخش شد، بازیگران آن علیرضا کمالی، سارا بهرامی، صابر ابر، صدف اسپهبدی، رویا جاویدنیا، محمد علی محمدی، پیمان قاسم خانی، امیر غفارمنش، مهدی رکنی، علی مردانه، الهه اذکاری، ترنم کرمانیان، امیرحسین رضازاده، سپیده مولوی و ستاره قهرمانی می باشند.
خلاصه داستان سریال بازنده
علیرضا کمالی در نقش کارآگاه کیانی درگیر پرونده ای پیچیده می شود که رازهای بزرگی از یک خانواده را برملا می کند.
خلاصه قسمت ۱۱ سریال بازنده ( قسمت آخر)
با تکمیل شدن مراحل احراز هویت اثر انگشت روی مجسمه معلوم میشه که اثر انگشت مال کاوه هست و توی فیلمی که با دوربین مخفی آوا از دزدی بچه گرفته شده مشخص میشه آدم ربا میاد و از بغل کاوه بچه رو میگیره و میبره.
کاوه میاد اداره تا خودش رو به کیانی معرفی کنه. صحبت های کاوه به گوش میرسه که میگه همه چیز مثل یه باتلاق پیش میره و من هر روز بیشتر از قبل دارم توش فرو میرم. باتلاقی که همه جمع شدن تا غرق شدنت رو ببینن. حتی کسی که حاضر بود برات بمیره چون اینجا پایانه خطه.
با اعترافات کاوه بهش دستبند میزنن و راهی بازداشتگاه می کنن. احسان فیلم رو به حامد نشون میده و میگه وقتی به زنش گفتیم اصلا باورش نمیشد حالش اونقدر بد شد که زنگ زدیم خانواده اش اومدن. چند ساعت قبل از اینکه جنازه آوا رو پیدا کنیم ارغوان...
خلاصه داستان قسمت آخر را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۱۰ سریال بازنده
این قسمت با معرفی آوا شروع میشه:
اسمم آواست، هیچ وقت فکر نمی کردم زندگیم به این زودی به پایان برسه، زندگی ایی که با ازدواجم شروع نشد، به پایان رسید. پایانی که با بدهی های اون رقم خورد، پس تو مجبور میشی برای پنهون شدن سایه ای میون سایه ها بشی، وقتی تو خوشبختی رو توی پول ببینی مجبوری تن به کارهایی بدی که هیچ وقت فکرش رو نمیکردی اینجوری میشه که تبدیل میشی به یه هیولا، هیولایی که باعث میشه حتی روی جون یه بچه قمار کنه، قماری که حتی ممکنه تهش بازنده شی، اما وقتی رویا رو ازش میگیری قوی تر می کنی اما هیولاها رویا ندارن،( آوا با جداشدن از همسرش و پرداخت بدهی هاش مجبور میشه دنبال کار بگرده تا اینکه بخاطر پول دست به شرکت در آدمربایی میزنه و از ارغوان و همسرش برای شام دعوت میکنه) جنون باعث بیدار شدن هیولای وجودت میشه همین باعث میشه تک تک آدمهای نزدیکت رو از دست بدی مثل از دست دادن مهره های توی شطرنج تا شاه بمونه شاهی که بعدِ از دست دادن سربازش کیش و ماته دقیقا مثل من.
۱۸ ساعت قبل از کشته شدن آوا:
ارغوان به اداره پلیس میره ...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۹ سریال بازنده
این قسمت با معرفی پارسا شروع میشه؛
اسمم پارسا امیریه، دقیقا ۳۸ سال پیش بدون اینکه بدونم تو چه خانواده ای بدنیا اومدم، واسه همین سالهای زیادی از زندگیم رو تو یتیم خونه بزرگ شدم، سالهایی که خیلی خوب نگذشت و چون هیچ دوستی نداشتم احساس تنهایی می کردم، همین باعث شد که با بقیه فرق داشته باشم، فرق هایی که واسم گرون تموم میشد، ( تو یتیم خونه گوشه گیر بود و با بقیه دعوا می کرد و کتک می خورد) همه اینا از من یه آدم کینه ای ساخت که در آینده کسی بشه که هیچ کس نتونه بهش آسیب برسونه، اما هرچی میگذشت بیشتر مطمئن میشدم که در آینده قرار نیست تغییری ایجاد بشه، همیشه زمانیکه فکر می کنی همه چیز تموم شده یه در جدید جلوی روت باز میشه...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۸ سریال بازنده
آدم ربا در حالی که جانا رو روی تخت گذاشته بود ، موزیک میذاره و داروی میز می رقصه و پولها رو دسته رو میز می چینه و حالا معرفی او:
اسمم فرهاده چند وقتیه دوست دارم بهمن صدام کنن چون از زندگیِ فرهاد متنفرم، تنفری که بخاطر بی پولی برای فرهاد ساخته شد، برای همین اکثر سالهای زندگیش تو زندان بود ولی با بهمن همه چیز عوض شد. میگن آینده ای که ندونی چی میشه ترسناکه اما برای من اصلا ترسناک نبود چون از قبل میدیدمش همیشه پول باعث میشه که آدمها روی تعهداتشان پا بزارن دقیقا کاری که پرستار بچه کرد.
نشون میده بهمن بعد از آزادیش میاد سراغ دوربین جلوی ساختمون کاوه، جهت دوربین رو با یه چوب بلند تغییر میده، بعد توی ماشین منتظر ...
ادامه داستان را اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۷ سریال بازنده
این قسمت خاطرات جانا رو نشون میده که چه اتفاقاتی افتاده بود ، گاهی ارغوان حسابی عصبانی میشه و جانا رو میزنه یا دعواش می کنه یا شب مهمونی جانا رفته بود بین لباس ها قایم شده بود و کاوه پیداش می کنه.
منصور و ونوس میرن اداره ی پلیس پیش حامد و در مورد کاوه میپرسن که خبری شده یا نه؟ حامد میگه نه. ارغوان هم میاد اداره پلیس و حامد میگه چرا به پلیس چیزی نگفتید؟ ارغوان میگه چون جون بچم وسط بود. حامد میگه این فکر شما بود یا کاوه؟ ارغوان میگه من کاوه مخالف بود.حامد میگه چرا در مورد سابقه بیماری های روحی تون چیزی به ما نگفتین؟ ارغوان چیزی نمیگه و حامد میگه وکیل تون اومده میتونید برید ولی اگه کمتر حرف نزنید از بچه تون بیشتر دور میشید...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۶ سریال بازنده
این قسمت با معرفی منصور پدرخوانده ارغوان شروع میشه:
اسمم منصور رفیعیه. 28 سال پیش مهمترین تصمیم زندگیم رو گرفتم. تصمیمی که بعد از سال ها تحقیر شدن بهش رسیدم و این تازه شروع راهی بود که انتخابش کردم. راهی که به این راحتی ها قرار نبود طی بشه و بابتش باید تاوان سختی میدادم. یه شب ونوس اسلحه و کلید خونه شون رو میده و میگه فردا شب که من با دوستم بیرونم اون موقع انجام بدم. فردا شب منصور میره تو خونه و بدون اینکه ارغوان ببینه میره توی اتاق ونوس و سعید و یه تیر میزنه توی سر سعید و اسلحه رو میده دستش تا صحنه قتل خودکشی به نظر برسه، چند روز بعد از انجام کار با ونوس قرار میذاره میره توی ماشین ونوس. ونوس میگه واسه ی کارت چه قدر پول میخوای و منصور میگه ونوس میدونی که هر چی رو که داری از من داری همین الان میتونم زندگیت رو ببرم هوا به قولی که دادی عمل کن من هیچی برای از دست دادن ندارم و بعد از ماشین پیاده میشه و میره. ونوس شناسنامه ی ارغوان رو بزرگ کرد که بتونه قبل از رسیدن ارغوان به سن قانونی ملک و املاکی که به نام اون بود رو به نام خودش بزنه. چیزی که ارغوان نمیدونه اینه که بیشتر این پول ها برای خودش بوده.
منصور زنگ میزنه به حامد و میگه یه اتفاقی افتاده...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۵ سریال بازنده
این قسمت با معرفی بهروز صابری شروع میشه:
خلاصه قسمت ۴ سریال بازنده
این قسمت با معرفی ونوس مادر ارغوان آغاز میشه:
اسمم ونوس افتخاریه دقیقا ۳۶ سال پیش به اسرار خانوادم با سعید ازدواج کردم. ازدواجی که توش عشق نبود، اما هر روز که گذشت بیش تر برای من به تنفر تبدیل شد، تنفری کن به راحتی از کنترل خارج شد، دقیقا مثل تنفر من به سعید میگن تنفر مثل توموره اگه همون اندازه بمونه بی ضرره اما اگه رشد کنه کشندست پس من باید کاری نی کردم که مدتها توی ذهنم بود رو انجام میدادم، کشتن سعید و رسیدن به تمام دارایی هاش، دارایی که میتونه از دید پلیس یه انگیزه برای قتل باشه برای همین باید یه نفر زمانیکه من خونه نبودم انجامش میداد تا پلیس شک نکنه یکی مثل اون که تو نقطه ای باهم اشتراک داشتیم و اون هم تنفر از سعید بود. تنفری که ۲۸ سال میش باید بهش پایان می دادم، درست تو شبی که ونوس خونه نبود...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۳ سریال بازنده
شروع سریال با معرفی حامد شروع میشه؛
اسمم حامد کیانی هست .مدت زیادی از آخرین پروندم نمیگذره .پرونده ای که خیلی دیر به نتیجه رسید دقیقامثل زندگیم .موقعی که فکر کردم با به دنیا اومدن بچم خوشبختیم شروع بشه اما اشتباه میکردم . اما حامد یه شب که از مهمونی برمیگرده تو ماشین با زنش دعواش میشه، همین دعوا دچار تصادف میشه. با این تصادف حامد پسرش رو از دست میده. گاهی اوقات رقم خوردن تقدیر به دست خود آدمه، وقتی پسرشون مرد حامد فهمید که خوش بختی هیچ ربطی به فقر و ثروت نداره و زنش هم با اون اتفاق ازش جدا میشه.
حامد درباره پرونده دزدیده شدن جانا به مادر و پدر بچه هم که خیلی با تناقض جواب میدن شک کرده . پارسا زنگ میزنه به حامد و میگه رفتم گل فروشی و مرده میگه بچه رو دیده پس باید بیخیال قتل بشیم بعد قرار میذارن که شب همدیگه رو ببینن.
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۲ سریال بازنده
قسمت دوم با معرفی کاوه شروع میشه:
اسمم کاوه بدرلو ، دقیقا ۳۲ سال پیش تو خانواده فقیر بدنیا اومدم و باعث شد مادرم رو نشناسم و با پدرم بزرگ بشم. تموم سالها کار کردم تا زندگی ای بسازم که مثل پدرم نباشه، به همین دلیل راه مادرم رو پیش گرفتم تا بدبختی هام تموم بشه، اما با قبولی دانشگاه راهی جدید برام شروع شد، تصمیم گرفتم شهر رو ترک کنم اما زندگی یه راه دیگه بهم نشون داد راهی که همه زندگیم رو تغییر داد و بهم اعتماد به نفسی داد که سالها دنبالش بودم. با شروع رابطه با ارغوان همه چیز زندگیم رو بهش گفتم و جوابش این بود که گذشته تو برام مهم نیست. تصمیم گرفتم گذشته ام رو رها کنم و تو آینده زندگی کنم. پدر و مادر ارغوان برای خوشبختی اش هر کاری کردند که باعث خوشبختی من هم شد. تا اینکه فهمیدم قراره پدر بشم اما
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
خلاصه قسمت ۱ سریال بازنده
بیسیم میزنند که متهم به قتل فرزاد اعتراف کرده و دارن میارنش، حامد کیانی میشینه تو ماشین میره.
یک هفته از بسته شدن پرونده قتل غزاله فرزام دختر ۱۸ ساله ای که دزدیده شده بود میگذره پرونده ای که بعد از دو سال به نتیجه رسید و قاتل بالاخره به قتل اعتراف کرد اما پدر و مادر غزاله هنوز هم از دردشون کم نشده به همین دلیل پلیس با اون ها مصاحبه میکنه.
کیانی خودش هم درگیره پرونده جدایی اش از همسرش هست و پرداخت مهریه ماه به ماه اون که وکیل هر ماه تماس میگیره و یادآوری می کنه. کیانی فیلم تولد کودکی دخترش رو نگاه میکنه و یه لحظه یاد صحنه ی تصادفی که کرده رو یادش میاد. حامد کیانی با تماس همکاراش به محل وقوع جرم میره.
ارغوان هم خودش رو معرفی میکنه: اسمم ارغوان امینی هست سی و پنج سال پیش توی یه خوانواده ی ثروتمند بدنیا اومدم...
ادامه داستان را در اینجا بخوانید.
نظر شما