خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال زخم کاری ۳ + تماشای آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت ۱۰ سریال زخم کاری ۳ را برایتان نوشته ایم تا قسمت آخر این سریال ما را همراهی کنید.

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال زخم کاری ۳ + تماشای آنلاین
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت ۱۰ سریال زخم کاری ۳ را برایتان نوشته ایم تا قسمت آخر این سریال ما را همراهی کنید. سریال زخم کاری ۳ آغاز شده و یکبار دیگر مهدویان قرار است خود را در مقابل مخاطبانش محک بزند. مجموعه‌ای که حالا با پسوند انتقام روانه خانه‌ها شده و قرار است ماجراها و اتفاقات جدیدی را میان خانواده مالک و خاندان ریزآبادی‌ها روایت کند. مالک که در پایان فصل دوم زخم کاری فرزند خود را از دست داد، حالا بازگشته و انگیزه فراوانی برای گرفتن انتقام از طلوعی و دار و دسته‌اش را دارد.

برای تماشای آنلاین این قسمت از سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریال زخم کاری ۳

زمان گذشته، مسعود با نجمیه به بستنی فروشی رفته و در حال خوردن فالوده هستند که مسعود برادرش اسماعیلو از دور می‌بینه که آنها را زیر نظر دارد وقتی پیشش میره ازش می‌پرسه تو اینجا چیکار می‌کنی؟ اسماعیل میگه زن داداش حق داشت بهمون می‌گفت ولی ما باور نمی‌کردیم که کسی تو زندگیته! مسعود بهش میگه حرف دهنتو بفهم این زن از خانم‌های خیریه است، اسماعیل میگه با همشون میای فالوده می‌خوری؟ آنها کمی با هم بحث می‌کنند که اسماعیل بهش میگه بترس یه قیامتی هم هست یه قبری هم هست مسعود میگه هر کسیو میزارن تو قبر خودش! اسماعیل میگه من که می‌بینم و باید شهادت دروغ بدم چی؟ مسعود میگه خب انقدر دور وایسا که نبینی دنبالم راه نیفت! اسماعیل میگه باشه پس دیدارمون به قیامت و میره.

زمان حال، سمیرا به داخل خونه مالک میره مالک ازش می‌پرسه تو اینجا چیکار می‌کنی؟ سمیرا با دیدن ظرف‌های توی سینک بهش میگه مهمون داشتی یا زیادی وسوسی شدی با دو تا قاشق دو تا بشقاب غذا می‌خوری؟ مالک میگه به تو هیچ ربطی نداره چرا باور نمی‌کنی که بین ما هرچی بوده تموم شده و رفته!؟ اگه اومدی به خاطر شهادت ندادنت تو دادگاه ازت تشکر کنم و بهت بگم اینکه سرم نرفت بالای دار بهت مدیونم آره حق داری زنده بودنمون و آزاد بودنمو بهت مدیونم سمیرا میگه تو کل زندگیتو بهم مدیونی چرا اینو متوجه نمی‌شی؟ اگه الان به جایی رسیدی و ثروت نروژیا دستته به خاطر منه می‌دونم تو هنوز دلت با منه وگرنه از کشتنم دست نمی‌کشیدی!

مالک میگه از چی حرف می‌زنی؟ سمیرا ماجرای رضا را بهش میگه مالک خودشو می‌زنه به اون راه و میگه نمی‌دونم از چی حرف می‌زنی؟ اصلاً رضا کیه؟ چرا من باید تو رو بکشم؟ سمیرا میگه چرا انکار می‌کنی؟ خود طلوعی رد رضارو زده و خودش اعتراف کرد و بهم گفت من و تو یک وجه اشتراک داریم اونم نابودی طلوعیه اگه بخوای موفق بشی باید کنار من باشی وگرنه نابود میشی الان من جایگاهی دارم که نصف ثروت حاج عمو مال منه بیشترین سهمو تو هلدینگ من دارم! حتی بچه‌ها و وراث حاجمو بخوان کاری کنن با امضا و پول خودشون من باید تایید کنم! حالا یه نگاه به خودت بنداز ببین با این آدمایی که دور خودت جمع کردی چی به دست آوردی؟ سپس بهش میگه برگرد سر خونه زندگیت و با همدیگه نابودشون کنیم مالک میگه من تو گور رفتم ولی تو خونه تو نمیام!

ادم تو دیگه نمی‌شم دست از سرم بردار سپس بعد از کمی دعوا کردم با همدیگه سمیرا از اونجا میره. سیما تو خونه اش نشسته که طلوعی بهش زنگ میزنه و میگه خبری که دادی خیلی به دردم خورد دستت درد نکنه باعث شد سمیرا برگرده پیش مالک سیما از اینکه سمیرا رفته پیش مالک به هم می‌ریزه. فردای آن روز مالک در حال دوش گرفتنه که سمیرا به اونجا میره و وسایلشو جمع می‌کنه مالک وقتی بیرون میاد باهاش بحث می‌کنه و میگه تو چه جوری اومدی اینجا؟ گفتم من با تو همخونه نمی‌شم دست از سرم بردار سمیرا میگه قرار نیست همخونه بشی سپس کلید آپارتمان میثم را بهش میده و میگه خونه میثمه هر چیزی که دوست داشته اونجا چیدم واست مالک گریه می‌کنه و کلیدو می‌گیره.

وقتی از خانه می‌خوان بیرون بزنن کیمیا به اونجا میاد که سمیرا بهش میگه دیگه هرچی تا الان جمع کردی بستته دیگه نمی‌خوام دور و بر مالک ببینمت مالک بهش میگه به خاطر اطلاعاتی که داری دنبالت میاد از اینجا برو به خاطر خودت میگم. وقتی از خانه بیرون می‌زنن سیما آنها را با هم می‌بینه که مالک با دیدن ماشین سیما بعد از رفتن سمیرا پیشش میره و بهش میگه که سمیرا ماجرای رضارو که می‌خواستم بکشمش فهمیده سیما خودشو به اون راه می‌زنه و میگه از کجا فهمیده؟ مالک میگه از طلوعی نمی‌دونم چه جوری ردشو زده ولی من با سمیرا هیچ سر و سری ندارم اون نقشه‌های خودشو داره من راه خودمو میرم! الانم میخوام به خونه میثم برم.

دستمالچی به مالک زنگ می‌زنه و میگه بره پیشش او پرونده اسماعیل طلوعی را بهش میده و میگه برادر مسعوده تو کار تجارت دارو هست ولی بیشتر استاد دانشگاهه و پزشکه تو هلدینگ هم سهم داره اسم پدرش و لکه شدن نام و نشان پدرش بیاد وسط چیزایی از اون هلدینگ در میاره و بهت میگه برو پیشش. مالک سراغ اسماعیل میره و ماجرارو بهش میگه. سیما با سمیرا قرار می‌ساره و بهش میگه چیزی که فکر می‌کنی بین منو مالک نیست خیالت راحت باشه من فقط نابودی طلوعیو می‌خوام و ازش می‌خواد با همدیگه همکاری کنن سپیرا نمیتونه اعتماد کنه که سیما بهش میگه هر وقت تونستی بهم زنگ بزن تازه مالک از کشتنت دست کشید به خاطر اینه که هنوز دوست داره سمیرا تو فکر میره و میگه البته جلو چشمم باشی خیلی بهتره.

اسماعیل شب به خانه مسعود میره و بعد از کمی جر و بحث کردن بهش میگه که دیگه منم بالا سر کارهای هلدینگ هستم نمی‌خوام اسم پدرم بد در بره. سیما شب به خانه مالک میره اونجا با همدیگه صحبت می‌کنند مالک از حرف‌های سیما درباره گذشته می‌فهمه که مدارک هلدینگ تو کارگاه حاج عمو هستش که تو قالب خیریه است سپس می‌خنده و میگه کارت دیگه داره تموم میشه طلوعی و فردای آن روز به اونجا میرن.....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال زخم کاری ۳

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه