خلاصه داستان قسمت ۹ سریال زخم کاری ۳ + تماشای آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت ۹ سریال زخم کاری ۳ را برایتان نوشته ایم تا قسمت آخر این سریال ما را همراهی کنید.

خلاصه داستان قسمت ۹ سریال زخم کاری ۳ + تماشای آنلاین
صفحه اقتصاد -

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت ۹ سریال زخم کاری ۳ را برایتان نوشته ایم تا قسمت آخر این سریال ما را همراهی کنید. سریال زخم کاری ۳ آغاز شده و یکبار دیگر مهدویان قرار است خود را در مقابل مخاطبانش محک بزند. مجموعه‌ای که حالا با پسوند انتقام روانه خانه‌ها شده و قرار است ماجراها و اتفاقات جدیدی را میان خانواده مالک و خاندان ریزآبادی‌ها روایت کند. مالک که در پایان فصل دوم زخم کاری فرزند خود را از دست داد، حالا بازگشته و انگیزه فراوانی برای گرفتن انتقام از طلوعی و دار و دسته‌اش را دارد.

برای تماشای آنلاین این قسمت از سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۹ سریال زخم کاری ۳

سیما صبح میره دم در خانه اسپاد و ازش می‌پرسه که چرا هرچی زنگ می‌زنم جواب نمیدی؟ چرا هنوز خونه‌ای نرفتی سمت شرکت! اسپاد بهش میگه امروز نمیرم حوصله ندارم سیما وقتی سر و وضعشو می‌بینه بهش میگه این چه وضعیه؟ باز کتک کاری کردی؟ چی شده؟ اسپاد بهش میگه هیچی دیشب یه تصادف جزئی کردم سیما بهش میگه این کبودی مشته نه تصادف اسپاد میگه آره دیگه از ماشین پیاده شدم و با همدیگه درگیر شدیم سیما ازش می‌خواد خودشو جمع و جور کنه و به طرف شرکت برن او خودش اسپاد را به شرکت می‌رسونه. اونجا همزمان با طلوعی می‌رسن که طلوعی ازش می‌پرسه شما اینجا چیکار می‌کنین سیما خانم؟ سیما بهش میگه اسپاد حالش خوب نبود خودم رسوندمش طلوعی که خودش اون بلا رو سرش آورده ازش می‌پرسه چی شده پسرم؟ او بهش میگه هیچی به خاطر رانندگی تو شهر دیگه سپس با همدیگه به طرف بالا میرن. بعد از رفتن آنها سمیرا به پارکینگ هلدینگ میاد که سیما او را از دور می‌بینه و سریعاً پیش مالک میره و از اونجا به اسپاد زنگ می‌زنه و ازش می‌پرسه که سمیرا به شرکت اومده یا نه! اسپاد به دروغ میگه نه نیومده خبری بشه بهت میگم انقدر زنگ نزن و قطع می‌کنه.

سیما به مالک میگه داره دروغ میگه خودم با چشمای خودم دیدم که سمیرا رفت داخل شرکت مالک میگه پس نتیجه می‌گیریم طلوعی بعد پاشو رو گردنش گذاشته و ترسیده سپس با طعنه و پوزخند به سیما میگه چی شد تو که گفتی طلوعی مثل چشماش بهت اعتماد داره؟! سمیرا با طلوعی صحبت می‌کنه و طلوعی بهش پیشنهاد میده در ازای انجام کاری که می‌خواد که شهادت علیه مالکه طبق وصیت‌نامه سهمشو بهش میده سمیرا قبول می‌کنه. اسپاد شب وقتی به خانه‌اش میره سیما از پشت سر سوپرایزش می‌کنه و میگه مهمون نمی‌خوای؟ اسپاد جا می‌خوره و میگه تو که مهمون نیستی سیما میگه یه نفر دیگه هم باهامه مالک جلو میاد و با همدیگه به داخل خانه میرن. آنها ازش می‌پرسند که طلوعی چه بلایی سرت آورده؟ تهدیدت کرده؟ چی گفته؟ اسپاد چیزی نمیگه و پنهان می‌کنه مالک به سیما میگه بهش فشار نیار ما که می‌دونیم زیر سر طلوعیه و بهش فشار آورده انقدر تو دیگه بهش فشار نیار اسپاد یک دفعه زیر گریه می‌زنه و به سیما میگه تو منو انداختی تو این باتلاق حالا بهم بگو چه خاکی تو سرم بریزم؟ چه جوری بیام بیرون؟ مالک او را در آغوش می‌گیره و باهاش گریه می‌کنه سپس دلداریش میده و میگه نترس ما کنارتیم چیزی نمی‌شه.

وقتی از خونه بیرون میان مالک به سیما میگه باید خونه اسپاد را جابجا کنیم اونم مخفی خودتم دیگه نباید تو این ماجرا باشی طلوعی برای شما خطرناکه سیما بهش میگه من می‌تونم وضعیتو درست کنم یک بار دیگه بهم فرصت بده مالک قبول می‌کنه. سیما فردای آن شب میره خانه طلوعی و باهاش به خاطر بلایی که سر اسپاد آورده دعوا و بحث می‌کنه و میگه تو به من می‌گفتی که مثل چشمات بهم اعتماد داری؟ پس چرا همچین بلایی سر اسپاد آوردی؟ طلوعی بهش میگه اومدی منو مواخذه کنی؟ سپس با همدیگه کمی بحث می‌کنند که سیما بهش میگه تو بهم گفتی مثل شفاعت باشم واست و مثل اون باهات رفتار کنم شفاعت هم همیشه یه کاریو تا آخر می‌برد بعد بهت میومد می‌گفت منم مثل همون رفتار کردم طلوعی میگه آره الان فهمیدم که هیشکی نمی‌تونه جای شفاعت واسم پر کنه باید هر کاری که می‌کنی به من بگی و من خبر داشته باشم چه جوری الان حرفتو باور کنم که با مالک همدست نیستی و به خاطر من بهش نزدیک شدی؟! سیما میگه چون برات خبری دارم که می‌تونه به کارت بیاد طلوعی می‌پرسه چه خبری؟ سیما بهش میگه می‌خواسته سمیرا رو بکشه طلوعی شوکه شده که سیما براش تعریف می‌کنه که لحظه آخری انگار پشیمون شده من اون آدم کشو تعقیب کردم طلوعی حرفشو باور کرده و بهش میگه از دل اسپاد در میارم تو هم دیگه هر کاری خواستی بکنی بهم بگو باید خبر داشته باشم.

سیما خیالش راحت میشه که اوضاع رو درست کرده و از خونه بیرون میره. پرونده مرگ حاج عمو دوباره به جریان افتاده و احضاریه برای مالک میره طلوعی هم میره دنبال سمیرا تا او را به دادگاه برسونه به عنوان شاهد که مالک حاج عمو را کشته. دادگاه شروع میشه و همه منتظر سمیرا هستند تا به عنوان شاهد بیاد اما وقتی وارد دادگاه میشه به قاضی میگه که من همچین چیزی ندیدم و علیه مالک شهادت نمیده سپس دادگاه تموم میشه و پرونده بسته میشه. شب سمیرا می‌خواد بره پیش مالک که می‌بینه با سیما دارن میرن داخل. طلوعی همان موقع از راه می‌رسه و به سمیرا میگه وقت برای دیدن مالک زیاده بریم می‌خوام یه چیزی بهت نشون بدم بعد بیا اینجا. او سمیرا رو پیش رضا کسی که مالک اجیر کرده بود تا سمیرارو بکشه می‌بره. اونجا ماجرارو بهش میگه که سمیرا باور نمیکنه اما وقتی پیام‌های صوتی را میشنوه و فیلمی که ازش گرفته بوده را میبینه جا میخوره. سپس طلوعی می‌برتش پیش ماشینش جلوی در خانه مالک و میره سمیرا زل زده به در خانه مالک....

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال زخم کاری ۳

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه