خلاصه داستان قسمت ۸ سریال زخم کاری ۳ + تماشای آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت ۸ سریال زخم کاری ۳ را برایتان نوشته ایم تا قسمت آخر این سریال ما را همراهی کنید.
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه اقتصاد خلاصه ای از قسمت ۸ سریال زخم کاری ۳ را برایتان نوشته ایم تا قسمت آخر این سریال ما را همراهی کنید. سریال زخم کاری ۳ آغاز شده و یکبار دیگر مهدویان قرار است خود را در مقابل مخاطبانش محک بزند. مجموعهای که حالا با پسوند انتقام روانه خانهها شده و قرار است ماجراها و اتفاقات جدیدی را میان خانواده مالک و خاندان ریزآبادیها روایت کند. مالک که در پایان فصل دوم زخم کاری فرزند خود را از دست داد، حالا بازگشته و انگیزه فراوانی برای گرفتن انتقام از طلوعی و دار و دستهاش را دارد.
برای تماشای آنلاین این قسمت از سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۸ سریال زخم کاری ۳
زمان گذشته، مادر سیما تمام وسایل خانهشان را به سمساری فروخته و به سیما میگه تا آماده بشن که برن. سیما میپرسه پیانومو نمیبریم؟ مادرش میگه نه تو دیگه بزرگ شدی وضعیتمونو میدونی چه جوریه بابات دوباره یه خوبشو واست میخره و با همدیگه سوار تاکسی میشن. سپس به طرف جنوب شهر میرن دم در یه خانه قدیمی میرن که با زنگ زدن پدر سیما درو باز میکنه. وقتی به داخل میرن پدر سیما او را در آغوش میکشه و بهش قول میده تا خیلی زود یه خونه بهتر و بزرگتر بخرن و زندگیشون برگرده به همون کیفیت قبل. سالها میگذره و سیما بزرگ میشه که یه روز بهشون خبر میدن پدرش که برای فرار به پاکستان رفته اونجا کشته میشه. زمان حال، مالک با تلاشهای زیاد و زنگهای مکرر به سمیرا و رضا موفق میشه تا جلوی کشته شدن سمیرا را بگیرد. وقتی برمیگرده به خانه سیما را اونجا میبینه که جلوی در تو ماشین منتظره آنها با هم کمی بحث و دعوا میکنند مالک بهش میگه من میخوام که تو همه این لحظات کنارم باشی به مشورت باهات احتیاج دارم ولی حرف آخرو خودم میزنم این همه سال اسباب بازی سمیرا بودم دیگه اونجوری نمیتونم باشم! سپس بعد از کمی کل کل کردن از هم جدا میشن.
فردای آن روز اسپاد میره شرکت تا با پانی صحبت کنه پانی که واسش نقشه کشیده شروع میکنه باهاش اول درباره کار صحبت کردن سپس به صورت نامحسوس تلفنی درباره وصیت نامه صحبت میکنه و میگه که دست سمیراست اسپاد اینو میشنوه و وقتی از شرکت بیرون میاد به سیما میگه برات یه خبر دارم شب میام پیشت. او به خانه سیما رفته و چیزهایی که شنیده را بهش میگه سیما جا خورده و سریعا میره پیش مالک و خبر را باهاش در میون میزاره. مالک فردای آن روز میره به خانه سمیرا و بهش میگه وصیتنامه دستت بوده و به من چیزی نمیگفتی؟ نکنه به من چیزی نمیخوای بگی؟ سمیرا میگه این حرفا رو کی بهت گفته؟ مالک بهش میگه پانی سمیرا بهش میگه خاک تو سرت از پانی رو دست خوردی؟! سپس مالک شریعا از اونجا میخواد بیرون بره که سمیرا میگه بدون من تو هیچی نیستی بزار کمکت کنم اما مالک از خونه میره که جلوی در با پانی روبرو میشه. پانی با طعنه باهاش حرف میزنه و در آخر پوزخند میزنه مالک با عصبانیت از اونجا میره و تو ماشین به سیما زنگ میزنه و میگه رو دست خوردیم! سیما ازش میپرسه یعنی چی؟ چی شده؟
مالک بهش میگه ماجرا رو سیما استرس میگیره و میگه اسپاد بلایی سرش نیاد! مالک میگه نه نمیزارم به اونجا برسه به حساب پانی میرسم سپس به خانه رضا میره و با همدیگه نقشه میکشن. طبق گفته مالک رضا جوری صحنهسازی میکنه که انگار شبی که پانی پیش مالک بوده و با حال بد پشت ماشین نشسته با یه نفر تصادف کرده و او را کشته. پلیس به دم در خانه پانی میره و او را بازداشت میکند وکیلش پیشش میره و بهش میگه مطمئنی کاری نکردی؟ پانی عصبانی میشه و میگه همه اینا زیر سر مالکه برو به طلوعی بگو بیاد اینجا وکیلش میگه اون که نمیاد خودت خوب میدونی پانی میگه بهش بگو از وصیت نامه خبر دارم اینجوری میاد او قبول میکنه فردای آن روز وکیل پانی میره پیش طلوعی و ماجرا رو میگه طلوعی به ملاقات پانی میره پانی بهش میگه وصیت نامه دست منه و آدمشونم اسپاده. طلوعی اول باور نمیکنه اما وقتی حرفهای پانی را میشنوه باور میکنه و بهش میگه گه منو دوباره بخوای دور بزنی و بازیم بگیری خودت میدونی و خودت. او شبانه پیش اسپاد میره و به یه جای خلوت میرن. آدمای طلوعی او را از گردن به پایین دفن میکنند و ازش میخوان تا اعتراف کنه برای مالک کار میکنه یا نه اسپاد میگه من مالک نمیشناسم من فقط با سیما حرف میزدم.....
نظر شما