خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۱۱۲ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۱۱۲ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟‌ 

نیلای به اتاقش رفته و با مصطفی تماس میگیره و میگه فکری زده به سرم بیا فردا سالگرد ازدواج مامان و بابارو تو رستوران جشن بگیریم و اونارو سورپرایز کنیم مصطفی اول مخالفت میکنه و میگه ما کی همچین کاری کردیم آخه؟ نیلای میگه داشتم الان حرف میزدم باهاش گفت دوست داشت اونم سورپرایز بشه منم گفتم همچین کاری کنیم مصطفی قبول میکنه و با سولماز حرف میزنه و اجازه میگیره سولماز میگه احتیاجی به اجازه نبود پسرم مصطفی میگه گفتم بگم یه وقت بی ادبی نباشه تو وضعیت آذرخش خانم و عمو عامر جشن میگیریم سولماز تحسینش میکنه به خاطر مهربون بودنش و میگه نه دلیلی برای ناراحتی نیست عزیزم. مته خان به خانه میره و میگه اومدم وسایلمو جمع کنم لمان میگه چرا؟ کجا؟ مته خان میگه شما نمیدونین؟ بابام داره طلاق میگیره اونا جا میخورن و میگن چی؟ چطور؟ چجوری؟ مته خان میگه نمیدونم انگار باهم نتونستن ادامه بدن کایهان خوشحال شده ولی به روی خودش نمیاره و میگه معلوم بود دیگه که اونا نمیتونن ادامه بدن با اون همه تفاوت!

لمان میگه ما هم فرق داریم ولی خداروشکر مشکلی نداریم کایهان میگه ما فرق داریم فداتشم ما دیوونه وار عاشق همیم و میگه باید برم یه سر بهشون بزنم یخورده دلداریشون بدم. سر میز شام تو مصطفی به خانواده اش میگه که فرداشب تو رستوران ما شام بخوریم یه تنوعی هم میشه عبداله خان میگه چه کاریه وقتی خونه داریم! پنبه میگه یه تنوع میشه دیگه بچه ها خواستن برین عبداله خان قبول میکنه. شب دوعا میره میخوابه و فاتح پیش جمره میمونه که پنبه عصبی میشه و میگه جاتون عوض شده؟ دوعا کجاست؟ او میگه هم ناراحت بود هم خسته گفتم بره بخوابه من اینجا میمونم پیش جمره پنبه حرص میخوره و میگه اینجوری سواری میشه دیگه حرف مارو هم گوش نمیده و میره. پنبه پیش عبدله خان هم غر میزنه که او کلافه میشه و میگیره میخوابه.

فردای آن روز کایهان میره به خانه آذرخش و بهشون میگه من که بهت گفته بودم عامر وصله تو نیست! آذرخش کلافه میشه و سولماز با طعنه میگه اِ؟ تو هم گفتی؟ سپس کایهان بهش میگه ولش کن هر نیاز معنوی و مالی داشتی به خودم بگو میخوام شوهر سابق نمونه بشم آذرخش بعد شنیدن حرف های او با کلافگی میگه ما باید بریم جایی میشه بری کایهان از اونجا میره. چیمن با مهری به سینما رفتن و از اونجا میرن به کافه مهری میگه تو خیلی قشنگ لباس میپوشی خیلی شیکه چیمن تشکر میکنه و میگه تو میتونی هم شیک بپوشی هم حجابتو داشته باشی لباس هایی که میپوشی یخورده به سنت نمیاد اگه بخوای از اینجا میریم خرید یکسری لباس میخریم از همین برندی که تنمه اینجا شعبه داره مهری قبول میکنه و باهم میرن به سمت خرید.

دوست های پنبه اومدن به اونجا برای دیدن جمره و چشم روشنی آوردن آنها میخوان دوعارو ببینن که پنبه میره پیشش و ازش میخواد قبل از بیرون رفتن یکسر بیاد پیش دوستاش تا او و جمره را ببینن و ازش میخواد ماجرای طلاقو نگه تا به بیرون درز نکنه دوعا قبول میکنه. بعد از کمی نشستن دوعا از اونجا میره به دفتر کار شعله و بهش ماجرای فاتحو میگه و ادامه میده که ذهنم خیلی بهم ریخته و نمیدونم باید چیکار کنم شعله با شنیدن ماجرا میگه نه این فاتح نیست اون باید دیوونه بازی درمیاورد! او سر دانشگاه غیرتی میشد چه برسه به اینکه بدونه تو با کسی بودی! اون حتما میدونه تو این کارو نکردی مشخص میشه بعدا چجوری باید صبر کنیم سپس دوعا از جشن شب برای سالگرد پنبه و عبداله به شعله میگه که شعله جا میخوره و میگه عجیبه اونا که اصلا به این چیزا پایبند نبودن! فاتح تو شرکت خودخوری میکنه که یوسف میره پیشش و فلش را میده فاتح با دیدن فیلم میبینه دوعا تنهایی رفته به کانال و تنهایی بیرون اومده که خیالش راحت میشه.

سپس پرینت شماره شو میبینه که میفهمه تنها شماره ناشناس متعلق به یه وکیل طلاق معروف به اسم ییلدریمه که بهم میریزه و میگه یعنی داره نقش بازی میکنه کنارم؟ شعله پیش عامر رفته و میگه که اومدم حرف بزنیم میدونی خودتم موضوع چیه ولی ازت خواهش میکنم آذرخش نفهمه چون نمیدونه سپس میگه که نمیتونی منو سیاه کنی دلیل اصلی جداییتو بگو عامر میگه من راستشو گفتم نمیخواستم ناراحت بشه شعله میگه این که به زنت بگی عاشق یکی دیگه شدی که ناراحت نشه خیلی هوشمندانه نیست! و ازش میخواد دلیلشو بگه اما عامر حرف خودشو میزنه و میگه دیگه نمیخوام درباره اش حرف بزنم. عبدلله خان تو شرکت به یوسف میگه برو به محل کار نورسما و از صاحب کارش بخواه تا به هر بهونه ای که میخواد نورسمارو اخراج کنه اون نباید اونجا کار کنه! مهری با چیمن کلی خرید کرده و چیمن پیشنهاد میده تا برن خونه اونا، مهری از پدرش اجازه میگیره و او میزاره به خانه آذرخش بره تا اونجا به دنبالش بره آنها خوشحال میشن و راهی خونه میشن.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه