خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۱۰۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۱۰۶ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۱۰۶ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟‌ 

پنبه به خاطر اتفاق هایی که شب گذشته افتاده ناراحته و گریه میکنه که دوعا بهش میگه گریه میکنین؟ او میگه تو نبودی شب گذشته تا ببینی چه اتفاق هایی افتاد نورسما به ما اصلا اعتنا نکرد و آخرم با امید پا شد رفت میونه مون هم شکراب شد دوعا باهاش حرف میزنه و میگه نگران نباشید میونه تون درست میشه همونجوری که میونه من و مامانم خراب شده بود اونم به زودی دوباره میاد و باهاتون خوب میشه پنبه میگه خدا کنه نیلای فالگوش وایساده و حرفاشونو میشنوه. پنبه با دوعا حرف میزنه و میگه تو از فاتح ناراحت شدی ولی با کل خانواده اش بد شدی در صورتیکه ما هم ناراحت شدیم ما هم اینارو تجربه کردیم! دوعا میگه من مثل شما نمیتونن باشم من نمیتونم اینارو قبول کنم دوعا میگه منم نمیتونستم منم نه تعالی خانواده ام بودم ولی وقتی زندگی خودتو تشکیل میدی نمیتونی به راحتی از هم بپاشیش نیلای به خودش میگه قطعا اتفاقی بین عبداله خان با پنبه افتاده نکنه بابا عبداله با شعله نکنه فرار کنه بره!

عامر به اتاق عبداله خان تو شرکت رفته و درباره اتفاق دیشب حرف میزنه که عامر جا میخوره و سعی میکنه آرومش کنه سپس عامر بهش میگه من برم دیگه آذرخش امروز ضبط داره میخوام کنارش باسم عبداهل خان میگه تو واقعا عاشق آذرخش خانم شدید هم رفتی خونه اش پیشش میمونی هم با تو تلویزیون رفتنش مشکلی نداری کلا یه آدم دیگه شدی! عامر میگه آره واقعا عاشقشم و تصمیم گرفتم دیگه تو لحظه زندگی کنم سپس بهشون خبر میدن که ارطغرل اومده. ارطغرل به اونجا میاد و خبر میده که ابراهیم فرار کرده گفتم بهتون اطلاع بدم که حواستون باشه. یوسف پیش امید رفته و بهش میگه تو چرا سر کارت نیومدی؟ با عبداله خان حرفت شده درست ولی با کارت چرا قهر میکنی؟ تو برو تو اتاقت به کارت برس با کسی رو در رد نشو باید به خاطر نورسما این کارو بکنی تا زندگیش سخت نشه سپس امیدو راضی میکنه تا به شرکت بره.

نیلای برای اینکه سر از کار شعله و عبداله خان دربیاره میره سر کار شعله و بهش میگه اومدم برای مراسم بچه ام ببینم نمونه کار چیا داری و با این بهونه باهاش حرف میزنه و از روزگار و زمان عروسیشون میپرسه سپس یه دستی میزنه و میگه که میونه مامان پنبه با بابا عبداله هم خوب نیست پنبه همش گریه میکنه فکر کنم میخوان جدا بشن و به ری اکشن شعله توجه میکنه تا ببینه چیزی متوجه میشه یا نه. وقتی از پیش شعله میره با خودش میگه تا خبر جداییو شنید میخواست حرف از زبونم بکشه بیرون زنیکه جلف و منحرف! تو استودیو روزگار و پلین از زیبایی و فن بیان آذرخش حسابی تعریف میکنن و میگن که به زودی تبلیغاتم میگیره و خیلی میدرخشه مواظبش باش که می دزدنش. عامر وقتی جو اونجارو میبینه بهم میریزه ولی کنترل میکنه و به کسی چیزی نمیگه.

موقع برگشتن عامر حسابی تو خودشه که آذرخش میگه تو یه چیزیت هست میشه بگی چیشده؟ چرا اینجوری شدی یهو؟ عامر میگه از جو اونجا خوشم نیومد نمیخوام دیگه اونجا بری آذرخش میگه نفهمیدم چی میگی! عامر میگه همش ازت تعریف میکنن یه مرد همش بهت دست میزنه درستت میکنه من بدم میاد آذرخش جا خورده و میگه من این عامر نمیشناسم! تو کسی بودی که منو تشویق کردی برم پیشرفت کنم حالا چیشد که نظرت عوض شد؟ آنها باهم بحث میکنن ولی در آخر به نتیجه ای نمیرسن که عامر وقتی آذرخشو میرسونه بهشون بگه من میرم یه هوایی بخورم بعد میام آذرخش میگه بیا بریم بالا یه قهوه درست کنم باهم بخوریم حرف بزنیم مشکلو حل کنیم عامر میگه الان وقتش نیست احتیاج به تنهایی دارم آذرخش میگه سب میای یا میخوای کشش بدی؟ عامر میگه نه میام و میره.

آذرخش به خونه میره و حرف های مادرش درباره عامر را به یاد میاره که درست از آب داره درمیاد. سر میز شام پنبه میگه که فردا مولودی داریم چله دخترمون رسیده سپس پنبه میگه همه رو دعوت کردم دوعا از قصد میگه نورسما چی؟ بهش زنگ زدین؟ عبداله خان میگه اون به حرف من اعتنایی نکرد و رفت! دوعا از امید طرفداری میکنه و میگه که پسر بدی نیست ولی باب پسندتونم نیست و با پنبه راضیش میکنن که نورسما هم بیاد. سر میز شام سولماز از آذرخش میپرسه چیشده؟ یجوری عامر هم نیست مشکلی پیش اومده؟ آذرخش میگه نه چه مشکلی کار داشت رفت میاد بعدش اتفاقی نیوفتاده. شعله به خانه روزگار رفته و اونجا باهم در حال حرف زدن و بگو بخند هستن که روزگار یکدفعه میخواد شعله را ببوسه او خودشو عقب میکشه و میگه داری چیکار میکنی؟ نفهمیدی که نقش بازی میکنیم؟ روزگار میگه خوب تمرینی خواستم پیش بره چیه مگه ما که قبلا هم با هم بودیم! تو واقعا عاشق اون عبی شدی؟ شعله بحثو عوض میکنه و میگه چه ربطی داره؟ تو چی درباره من فکر کردی که اومدم اینجا و با ناراحتی از اونجا میره که روزگار تعجب میکنه از این رفتار.

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار مرتبط سایر رسانه‌ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت صفحه اقتصاد هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد