خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی زغال اخته
در این مطلب شما شاهد قسمت ۱۰۹ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.
سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند.
در قسمت ۱۰۹ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟
آیلین شب میره پیش روزگار که او با دیدنش جا میخوره و میگه اینجا چیکار میکنی؟ فکر کردم ناراحتی از دستم! آیلین میگه ناراحتم ولی قهر که نیستم بعد چرا من کلید این خونه تورو ندارم؟ روزگار میگه نخواستی داشته باشی آیلین میگه الان میخوام روزگار با کلافگی میگه تو چته چرا هر روز یه جوری؟ آیلین میگه اتفاقا کسی که یجوریه تویی! سپس میخواد بهش نزدیک بشه که روزگار ازش دور میشه و میگه من خوابم میاد فردا کلی کار دارم میخوام بخوابم آیلین جا میخوره و با عصبانیت از اونجا میره. فردای آن روز سر میز صبحانه عامر ماجرای دعوت شدنشان به خانه ارطغرل را میگه که سولماز میگه من نمیام یکبار اومدم واسه ۷ پشتم بسه عامر به چیمن میگه تو بیا مته خان هم میاد چیمن میگه واقعا؟ باشه میام.
پنبه به خانه نورسما میره و بهش میگه که واست کلی کنسرو و گوجه خشک شده آوردم واسه زمستونت نورسما تشکر میکنه که همان موقع صینم با تاپ و شلوارکی که تنش کرده به پذیرایی میاد و به نورسما میگه که چقدر راحت خوابید پنبه با دیدنش جا میخوره و نورسما آنهارو به هم معرفی میکنه. پنبه شروع میکنه سر نورسما غر زدن که چرا گذاشتی همچین دختری که معلوم نیست کیه بیاد تو خونه ات؟ نورسما میگه یعنی چی؟ دوست امیده! پنبه از ظاهرش ایراد میگیره و میگه چه معنی داره اینجوری جلوی مرد زن دار باشه؟ نورسما ازش میخواد ساکت بشه که یکوقت نشنوه اما پنبه میگه خوب بزار بشنوه باید بفهمه چجوری لباس بپوشه اصلا دوست مجرد برای مرد متعهل یعنی چی؟
اونا باهمدیگه بحث میکنن که صینم حرفاشونو میشنوه و میره حاضر میشه و به نورسما میگه دارم میرم نورسما ناراحت میشه و میره سراغش تا جلوشو بگیره اما موفق نمیشه و صینم میگه اصرار نکن نورسما من میرم نورسما وقتی به خونه برمیگرده با پنبه دعوا میکنه و میگه این چه کاری بود که کردی؟ دختره رفت! همینو میخواستی؟ پنبه میگه به درک بزار بره باید از من ممنونم باشی که اونو از زندگیت انداختم بیرون! نورسما باهاش دعوا میکنه و میگه نکن کمک نکن مادر مگه من کمک خواستم؟ چرا انقدر تو زندگی ما دخالت میکنی؟ پنبه جا میخوره و یا ناراحتی از اونجا میره. صینم به امید زنگ زده و ماجرارو میگه و درآخر اصافه میکنه که فقط خواستم بهت خبر بدم که دارم میرم امید بهم ریخته و نمیدونه باید چیکار کنه و حسابی عصبی شده و ازش معذرت خواهی میکنه.
روزگار به شرکت رفته و بعد از حرف زدن با مته خان باهمدیگه پیش عامر میرن روزگار از مته خان تعریف میکنه و میگه خدایی پسر خوبی تربیت کردی کارشم خیلی خوب بلده و پیشنهاد میده تا بیاد تو کانال و کارآموزی کنه عامر میگه اگه بخواد میتونه بیاد مته خان خوشحال میشه و میگه باشه. سپس مته خان به اتاقش میره و روزگار و عامر پیش عبداله خان. مته خان سر راه امید را میبینه و باهاش سلام و احوالپرسی میکنه سپس مته خان از شلوغ بودن سرش میگه که حتی نمیرسه بره کلاسی که ثبت نام کرده امید جا میخوره و میگه اما من بیکارم کار خاصی نمیکنم و بعد از کمی حرف زدن میره به سمت خانه. روزگار که میدونه شعبه از عبدالله خان خوشش میاد برای اینکه بفهمه اونم شعله را دوست داره یا نه حرف هایی میزنه که ری اکشن عبدله خان را ببینه و از طرفی چون نمیخواد شعله را از دست بده میگه که شعله همیشه از سما تعریف میکنه که مثل پدر میمونین واسش عبدلله خان جا میخوره سپس میگه پس بهتره شعله را از شما خواستگاری کنم عبداله خان باز شوکه میشه اما ناچارا قبول میکنه.
امید وقتی به خانه میره نورسما بهش میگه من خیلی سعی کردم جلوشو بگیرم اما موفق نشدم امید با کلافگی میگه تا میایم زندگیمون آروم بشه خانواده ات میان وسط دخالت میکنن یه ماجرایی درست میکنن! آنها باهمدیگه هم کمی بحثشون میشه که امید میگه من برم دوش بگیرم شب برنامه مزخرف ارطغرله و میره. دوعا جمره را پیش سنگول میسپاره و میره سر قرار با وکیلی که قبلا پیدا کرده بود و ماجرارو واسش تعریف میکنه و وکیل میگه میخوام مثل طرف مقابل رفتار کنیم.
پنبه پیش جمره تو خونه ست که عبداله خان میره پیشش و پنبه ماجرای تو خونه نورسمارو واسش تعریف میکنه و فکر میکنن که نورسما نمیتونه اصلا به امید نه بگه و مجبورا این چیزارو تحمل میکنه. شب همه تو خونه ارطغرل جمع شدن و سر میز شام هستن که اونجا بحث کار کردن زن وسط میاد و امید میگه مشکلش کجاست؟ نورسما هم کار میکنه تو یه املاکی همگی شوکه میشن و آذرخش و دوعا ازش حماست میکنن و میگن تبریک میگیم همون کاریو بکن که دوست داری وبقیه حسابی بهم ریختن. روزگار با شعله تو رستوران قرار داره و بهش میگه من یه فکرهایی دارم شعله میگه خوب بگو میشنوم.
نظر شما