خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی زغال اخته

در این مطلب شما شاهد قسمت ۸۶ سریال ترکی شربت زغال اخته می باشید. سریال ترکی «شربت زغال آخته» (Kızılcık Şerbeti) محصول سال ۲۰۲۲ کشور ترکیه می باشد که به سفارش شبکه «شو تی وی» ساخته شده است.

خلاصه داستان قسمت ۸۶ سریال ترکی زغال اخته
صفحه اقتصاد -

سریال ترکی ذغال اخته روزهای زوج ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه جم سریز پخش می شود و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود. کارگردان این سریال را «هاکان کیرواوانچ» و نویسندگی اش را «ملیس جیولک» برعهده دارند. 

در قسمت ۸۶ سریال ترکی شربت زغال اخته چه گذشت؟‌ 

دوعا میره پیش پنبه و ازش میخواد واسه شام شب خودش همه چیزو درست کنه پنبه میگه باشه عزیزم ولی سنگول هم بهت کمک میکنه نیاید زیاد روپا باشی دوعا قبول میکنه. امید با شعله درد و دل میکنه و میگه دیشب خیلی آبروریزی شد شعله میگه مگه چیشد؟ امید میگه کلی خرید کردیم واسه شام خانواده نورسما دعوت بودن بعد از شام هم کیک خریده بود نورسما که وقتی آوردن خواستم حساب کنم جلوی همه کارتم سقف زد شعله میگه این کجاش آبروریزیه؟ همه که نباید کارتشون برداشت نامحدود داشته باشه! خودتو اذیت نکن هیچیشم آبروریزی نبوده! و اونو آروم میکنه. نورسما اومده خونه پدرش که دوعا با دیدنش کمی احوالپرسی میکنن و موقع رفتنش دوعا بهش میگه اینو بدون حساب تورو همیشه با بقیه سوا میدونم و بعد از رفتن نورسما دوعا به آشپزخانه میره و شروع میکنه به آشپزی و تدارکات شام و همزمان تمام خاطراتشو از اولین روز دیدارش با فاتح تا زمانیکه فهمید بهش خیانت کرده را تو ذهنش مرور میکنه و به آرامی بعضی جاها لبخند میزنه و بعضی جاها بغض و اشک میریزه.

نیلای به پنبه میگه دوعا یه چیزیش شده یجوری هم با نورسما حرف میزد انگار دیگه نمیخواد ببینتش! پنبه میگه الکی حساش شدی فقط نورسمارو خیلی دوست داره نیلای میگه بازم حرفمو باور نکن. از طرف شهرداری رفتن به خونه نورسما و میگن برای مصادره اموال اومدیم نورسما جا میخوره و میگه واسه چی؟ مامورها میگن واسه بدهی نورسما به یوسف وکیل و دست راست پدرش زنگ میزنه و ازش میخواد به اونجا بیاد چون نمیدونه باید چیکار کنه. عامر برای سورپرایز آذرخش را به یک سفر یه روزه به پاریس برده و اونجا باهم صبحانه میخورن و میگه به نظرت واسه ازدواج دیر نکردیم؟ آذرخش جا میخوره و میگه منظورت چیه؟ عامر میگه ازدواج کنیم آذرخش با خوشحالی میگه اینجا؟ تو پاریس؟ و حسابی شگفت زده میشه آنها برای مراسم آماده میشن و با ماشین عروس میرن به کنسولگری و اونجا باهم ازدواج میکنن و خیلی خوشحالن. یوسف تمام کارهارو راست و ریست میکنه و به نورسما میگه قسطو دادم و گفتم یه تلویزیون بفرستن اینجا تا چیزی نفهمه کسی نورسما ازش میخواد امید نفهمه.

یوسف وقتی در حال رفتن از خونه هست با یه نفر حرف میزنه درباره این اتفاق و میگه یه تلویزیون سریع بخر و بفرست اینجا. امید حرفاشو میشنوه و میفهمه ماجرارو و بهم میریزه. وقتی به خانه میره به نورسما میگه میدونه همه چیزو مگه من بچه ام که ازم پنهان میکنی؟ به جای زنگ زدن به من به یوسف دستیار بابات زنگ زدی؟ میدونی منو تو چه موقعیتی قرار دادی؟ و ناراحت میشه که نورسما سعی میکنه آرومش کنه و میگه پول منو تو نداره که و سعی میکنه دلشو به دست بیاره اما امید با دلخوری از خونه میره. دوعا میز شام مفصلی چیده و همگی ازش تعریف و تشویقش میکنن و خسته نباشید میگن. زنگ در زده میشه و شعله سپس عامر و آذرخش به خانه عبداله خان میان. وقتی همه جمع میشن دوعا میگه من میخواستم یه خبریو بهتون بدم سپس فاتح را صدا میزنه و حلقه اش را درمیاره و میگه ازت جدا میشم و حلقه را به طرفش پرت میکنه. همگی شوکه شدن و فاتح میگه چی؟ پنبه میپرسه اینجا چخبره؟ نیلای میگه معلوم بود اینجوری میشه. دوعا به مادرش میگه معذرت میخوام که از اول به حرفت گوش نکردم فاتح میگه چیشده؟ دلیلش چیه؟ باز کی پرت کرده؟

دوعا میگه صدقه سر خیانتته همگی جا میخورن که فاتح زیربار نمیره و دوعا عکس ها و فیش بانکی را به همه نشون میده و میگه یه فایل صوتی هم هست که بهتره اینجا پخش نشه بالاخره بیشتر از این خجالت زده نشی جلوی همه! فاتح زیربار نمیره و قبول نمیکنه که دوعا میگه من خودم شنیدم حرفاتونو ولی از اون موقع سکوت کردم خیلی سخت بود ولی برای جمع کردن مدرک برای گرفتن حضانت بچه هام سکوت کردم. جو خانه میریزه بهم و آذرخش بعد از سرزنش کردن فاتح میره دنبال دوعا. همه به جون هم می افتند و فاتح با نیلای دعوا میکنه که مصطفی جلوش درمیاد و میگه تو به زنت خیانت کردی حالا زن من واقعیتو گفته بده شده؟ پنبه با فاتح دعوا میکنه و میزنتش و میگه تو چه غلطی کردی؟ من تورو اینجوری تربیت کردم؟ دوعا تو پارک نشسته که کیسه آبش پاره میشه و از یه تاکسی کمک میخواد و اونو میبره به بیمارستان. آنها به آذرخش خبر میدن و تو مسیر عامر و آذرخش تصادف میکنن و ماشین چپ میکنه. پنبه با عبداله خان و شعله دعوا میکنه و میگه دیگه چه راز پنهانی دارین؟ پنبه با شعله دعوا میکنه که شعله هم جوابشو میده و تو حرفاش به عبداله خان میگه عَبی پنبه قاطی میکنه و دعواش میکنه و میگه تو از اول به شوهر من چشم داشتی خانوادگی افتادین مثل زالو تو زندگیمون. شعله میگه اگه به من بود تا الان زندگیت پاچیده بود اینو بگم که عبداله خان تورو طلاق بده من زنش میشم و خانم این خونه میشم پنبه سرشو میگیره و فقط میشینه سرجاش. بچه اول دوعا خفه شده و مرده و بچه دومش به دنیا میاد.

پیشنهاد سردبیر

آیا این خبر مفید بود؟

نتیجه بر اساس رای موافق و رای مخالف

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید :

نظر شما

اخبار ویژه