خلاصه داستان قسمت ۳۱۱ سریال ترکی خواهران و برادران
واکنش برک بعد از فهمیدن واقعیت چه بود؟
در این مطلب برای شما خلاصه داستان قسمت ۳۱۱ از سریال پرطرفدار خواهران و برادران قرار داده ایم.
سریال ترکی خواهران و برادران روزهای یکشنبه، سه شنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه جم سریز و یک ساعت بعد از شبکه جم سریز پلاس پخش می شود.
در قسمت ۳۱۱ سریال ترکی خواهران و برادران چه گذشت؟
نباهت با عجله سوار ماشین میشه و میخواد از اونجا بره که آکیف جلوشو میگیره و میگه کجا داری میری؟ و ازش میخواد آروم باشه و باهم حرف بزنن اما نباهت بدون اعتنا کردن بهش از اونجا میره و آکیف شوکه میشه. برک با خوندن پیام تو گوشی شوکه میشه و میگه چخبره؟ تو چی داری میگی؟ آیبیکه واسش تعریف میکنه و میگه به خاطر همین ازت فاصله میگرفتم چون نمیتونستم بهت چیزی نگم برک با عجله به طرف خانه برمیگرده تا با مادرش صحبت کنه که آیبیکه هم دنبالش میره. آنها به خونه میرسن و برک به مادرش میگه حقیقت داره؟ تو منو به فرزندی قبول کرده بودی؟ آیلا جا میخوره و به آیبیکه نگاه میکنه برک میگه تو مادرمو کشتی؟
آیلا با گریه بهش نگاه میکنه و میگه نه اینجوری نیست برک با گریه میگه پس حقیقت داره آره؟ آیلا ازش میخواد بشینه تا واسش توضیح بده آیبیکه هم از برک میخواد به حرفاش گوش کنه آیلا تعریف میکنه که من خیلی دوست داشتم بچه دار بشم همه هردرمانی که کردم فایده نداشت رسول یه خانواده ای را پیدا کرد که یه دوقلو داشتن من میخواستم جفتتونو بگیرم و بزرگ کنم اما رسول فقط میخواست یه پسر می خواست. اصلا قرار نبود تو چیزی بفهمی ولی چند وقت پیش اون زن اومد اینجا برک با گریه میگه میخواست منو ببینه؟ آیلا میگه نه ازم باج میخواست.
بهم گفت بهش پول بدم وگرنه میاد بهت میگه تهدیدم کرد اما من نمیخواستم تو اذیت بشی برک میگه تو هم واسه همین کشتیش؟ آیلا میگه نه اصلا اینجوری میست من میخواستم برسونمش به بیمارستان ولی یهو از ماشین خودشو پرت کرد پایین اونجا درگیر شدیم میخواستم جلوی رفتنشو بگیرم که یهو خودش پرت شد سرش خورد به سنگ من کاری نکردم پسرم! سپس از حس و علاقه اش به برک میگه که برک میگه من هیچوقت نمیبخشمت چون نزاشتین خانواده خودمو بشناسم و ببینمشون و میخواد بره که آیلا سعی میکنه آرومش کنه و جلوشو بگیره همان موقع الیف میاد و میگه اینجا چخبره؟ نرفتین ایتالیا؟ چرا گریه میکنین؟ برک یکدفعه الیف را بغل میکنه و با گریه از اونجا میره الیف شوکه میشه که آیبیکه دنبال برک میره و الیف آیلا را آروم میکنه. از اونجایی که شنگول قبض برق و آب را پرداخت نکرده قطع کردن و در حال روشن کردن شمع هستش. رابطه فاطما با اورهان خوب شده و مدام از غر زدن شنگول پیش اورهان گلایه میکنه.
برک با آیبیکه تو ساحل نشستن و درباره وضعیت پیش اومده باهم صحبت میکنن. سپس باهم به خانه تولگا میرن و آیبیکه به برک میگه من دیگه برم خونه هروقت خواستی بهم زنگ بزن حتی خواستی گریه هم بکنی بهم زنگ بزن هرساعت از شبانه روز که بود و از اونجا میره. آیبیکه به خونه برمیگرده و به آسیه میگه که هرچی که از برک مخفی میکردمو بهش گفتم سپس شنگول میاد و میگه اینجا چیکار میکنی؟ وقتی از آیبیکه میشنوه که همه چیزو به برک گفته شوکه میشه و میگه چرا نتونستی جلوی دهنتو بگیری؟ الان اون آیلا خانم بیچاره داره چی میکشه!
آکیف پشت در اتاق خواب وایساده و مدام نباهتو صدا میزنه و میگه چرا خودتو تو اتاق حبس کردی؟! چرا داری خودتو الکی واسه چیزی که اشتباهه اذیت میکنی؟ الان تا صبحم میخوای گریه کنی! نباهت درو باز میکنه و با کلافگی میگه چی میگی؟ من واسه چی باید حرص بخورم و گریه کنم؟ تو باید گریه کنی که میخوام ازش طلاق بگیرم سپس بهش بالشت و ملحفه میده و میگه برو رو مبل بخواب. آکیف با کلافگی میره. صبح زود از خواب شنگول بیدار میشه و میبینه میز صبحانه آماده نیست و کسیم خونه نیست صدای فاطما را از تو حیاط میشنوه که میره میبینه رفته بودن از مسجد محل آب بیارن.
بچه ها به مدرسه رفتن و الیف با برک دعوا میکنه که چرا اینجوری میکنی؟ مادرت کل شبو گریه کرد و پسرم پسرم گفت برک میگه واسم مهم نیست تو خودت خوبی؟ الیف میگه من خوبم سپس میگه میخوام برم قهوه بگیرم تو چجوری میخوای؟ الیف میگه با شیر و بعد از رفتن از آیبیکه میپرسه این چرا انقدر با من مهربونه؟ آیبیکه میگه نمیدونم و میره. شنگول پیش آیلا رفته که آیلا با دیدنش میزنه زیر گریه و شنگول دلداریش میده و آرومش میکنه.
نظر شما